در آخرین سهشنبهٔ سال، ایرانیان آتش میافروزند؛ گرم، زیبا و پرشکوه. یکییکی از روی شعلههای فروزان میپرند، غم و تاریکی را پشت سر میگذارند و به استقبال روشنایی میروند. پریدن از آتش، شجاعت و شهامت میخواهد؛ گذشتن از تاریکی، جسارت. و ایرانیان هر سال این جسارت را به رخ میکشند. از گرمای آتش نیرو میگیرند، روشنی را در دل جای میدهند و از سوختن هراسی ندارند.
در سالی که گذشت، بازنشستگان، معترضان و همهٔ آنهایی که برای گرفتن حقّشان ایستادند، نهفقط در سهشنبهٔ آخر سال، که در هر سهشنبه، بارها و بارها از آتش دلشان گذشتند. امروز نیز، خستگیناپذیر، دست در دست هم، از آتش میپرند و میخوانند:
زردی من از تو، سرخی تو از من!
نهفقط بازنشستگان، که همهٔ مردم ایران پریدن از آتش را بلدند. سالهاست که هر روز از آتش فقر و بیداد، سانسور و نابرابری، شلاق و زندان گذشتهاند؛ از میان هزاران شعلهٔ سوزان.
صدای ترکیدن ترقّهها در کوچه و خیابان پژواکی از دردها و رنجهایی است که بر مردم تحمیل شده؛ فریادی که در آتش زبانه میکشد. اما با وجود همهٔ این رنجها، مردم ایران چهارشنبهسوری را جشن میگیرند. گرد هم میآیند، میخندند، میرقصند؛ با شور زندگی، با امیدی سرختر از شعلهها، به استقبال نوروز و بهاری نو میروند.