جنگ ایران و عراق تازه آغاز شده بود. یکی از همدانشکدهایهایم را دیدم که اشک در چشمانش حلقه زده بود. کنارش نشستم. اهل خوزستان بود. با صدایی لرزان گفت: «اگر روزی برای رفتن به خوزستان به گذرنامه نیاز باشد، چه؟»
هفت سال گذشت. جنگ تمام شد. خوزستان اما دیگر آن خوزستان قبل از جنگ نبود. ویرانی، مردمانی که خانههایشان را از دست داده بودند، شهرهایی که دیگر سرزندگی گذشته را نداشتند. اما دوستم به خوزستان بازگشت. او خوششانس بود که توانست به خانهاش برگردد، اما بسیاری دیگر، هرگز.
وطن من، ایران، سرزمینی است که قرنها قومیتهای گوناگون را در دل خود جای داده است. اما امروز، خطری در کمین آن است؛ خطری که از بیرون تحمیل نشده، بلکه در درون طراحی شده است.
جنگ، چه در مرزها و چه در کوچههای شهرها، آتش و ویرانی به بار میآورد. اما جنگ قومی خانمانسوزتر از هر نبردی است. این نزاع و درگیری، با چماقهای هدیهشده از بالا، مردم را به جان هم میاندازد و تیشه بر ریشهٔ کشوری میزند که قرنهاست فرزندانش در کنار هم زندگی کردهاند.
ایران با رنگارنگی قومیتهایش زیباست. البته، در طول تاریخ اختلاف و مشکل هم بسیار بوده، اما هر بار که دودستگی در میان مردم افتاده، پای حکومتی در میان بوده که برای بقا، ملت را به جان هم انداخته است.
«اختلاف بینداز و حکومت کن» یک شعار نیست؛ دکترین آزمودهشدهٔ تمام دیکتاتورهایی است که بقای خود را در درگیری مردم دیدهاند. هرچه جامعه مشغول نزاع داخلی باشد، حاکمان راحتتر سلطهشان را حفظ میکنند. امروز، جمهوری اسلامی این نقشهٔ کهنه را از گنجه بیرون آورده و با مهارت اجرا میکند. راه فرار از بحرانهایش را در تفرقه یافته است: کرد و ترک، بلوچ و فارس، عرب و لر. اما این جنگ، جنگ ما نیست! این درگیری تنها یک هدف دارد: نگهداشتن مردم در ضعف و نگهداشتن قدرت در دست همان حاکمانی که در سایهٔ آشوب، کشور را چپاول میکنند.
کرد و ترک، قرنها در این سرزمین همسایه، همسفره و همکار بودهاند. آنان نه استعمارگرند، نه اشغالگر، نه دشمن یکدیگر. اما امروز، رسانههای حکومتی، سیاستهای امنیتی و نیروهای سرکوب، تلاش میکنند این برادری تاریخی را به دشمنی بدل کنند. چرا که، بزرگترین تهدید برای یک حکومت استبدادی، اتحاد مردم علیه ظلم است. و آنان که پشت پرده نشستهاند، هدفی جز نابودی هر دو طرف ندارند.
به تاریخ نگاه کنیم! از جنگ داخلی سوریه تا فروپاشی یوگسلاوی، همه از شکافهای قومی آغاز شد؛ و نتیجهای جز نسلکشی، ویرانی، فقر و تجزیه، نداشت.
هیچ قومی از جنگ داخلی پیروز بیرون نیامده است. برندهٔ واقعی، همیشه همان قدرتی است که در سایهٔ جنگ، سرکوب را ادامه میدهد.
اگر امروز به این آتش دامن زده شود، فردایی برای هیچکس باقی نخواهد ماند. امروز نوبت اختلاف کرد و ترک است، فردا فارس و عرب، پسفردا بلوچ و لر. این چرخه تا زمانی ادامه خواهد داشت که ایران به چند پارهٔ ضعیف تبدیل شود.
هوشیار باشیم، بیدار بمانیم و نگذاریم تبلیغات حکومتی ذهنمان را مسموم کند. دشمن ما نه همسایهٔ کُردمان است، نه دوست تُرکمان، نه برادر عربمان و نه همکار بلوچمان. دشمن واقعی همانهایی هستند که از این اختلافات سود میبرند.
دست در دست هم بگذاریم! کرد، ترک، فارس، بلوچ، عرب و لر، اگر متحد شوند، دیگر هیچ حکومتی برای حمله به یکدیگر برایمان چماق نمیفرستد. ما یک ملتیم؛ با زبانهای متفاوت، اما با سرنوشتی یکسان.
در زمین قدرتطلبان بازی نکنیم. هر جا دیدیم که شعلههای اختلافات قومی زبانه میکشد، لحظهای درنگ کنیم و برای خاموش کردنش بکوشیم.
فراموش نکنیم: هر چه بیشتر درگیر این بازی شویم، بیشتر به نقشهٔ دشمنان ایران خدمت کردهایم.
حکومتها میآیند و میروند، اما ایران باقی خواهد ماند، اگر ما آن را حفظ کنیم.
جنگ قومی، جنگی است که هیچ برندهای ندارد، جز آنان که ایران را ضعیف و بیثبات میخواهند.
بیایید نگذاریم خانهٔ مشترکمان، ایران، در شعلههای نفرت بسوزد. دشمن ما در میان ما نیست؛ دشمن، همان کسانی است که به اختلافات دامن میزنند.
امروز به یاد شروع جنگ ایران و عراق، بیشتر از همیشه خون در دلم نشست. در جنگ، همیشه راهی برای بازگشت هست، اما در جنگ خانگی، نه. روزی دوستم توانست به خوزستان بازگردد، اما اگر این آتش برافروخته شود، دیگر برای پارههای ازهمگسیختهٔ وطنمان، گذرنامه لازم نخواهد بود، چرا که دیگر وجود نخواهند داشت.