روز یکشنبه گذشته، ۹ شهریور، علی خامنه ای در جمعی از اساتید، اعضای هیئتهای علمی و رؤسای دانشگاه های کشور سخنانی را ایراد کرد که خطوطی از طرح و نقشه های هیئت حاکمه جمهوری اسلامی در واکنش به اوضاع پس از ۲۲ خرداد را به دست می دهند.
خامنه ای اشتغال به تحصیل بیش از نیمی از سه و نیم میلیون دانشجو در ایران در رشته های علوم انسانی را نگران کننده نامید؛ زیرا، به زعم او، “توانائی مراکز علمی و دانشگاه ها در زمینه کار بومی و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرز و معتقد به جهان بینی اسلامی رشته های علوم انسانی در حد این تعداد دانشجو نیست.” او پا را از ابراز نگرانی نسبت به “ناتوانی مراکز علمی برای تحقیقات اسلامی” و “کمبود اساتید معتقد به جهان بینی اسلامی” فراتر نهاد و نفس آموزش علوم انسانی در دانشگاه ها را به انتقاد کشید و گفت: “بسیاری از علوم انسانی مبتنی بر فلسفه هایی است که مبانی آنها مادیگری و بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی است و آموزش این علوم در دانشگاه ها موجب بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی و منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی خواهد شد.”
در این جا سر آن نیست که به درک و فهم خامنه ای از علوم انسانی، یا علم به طور کلی، و مناسبات آن با باورهای دینی، اعم از اسلامی و غیره، پرداخته شود. برای آشکار کردن بی پایگی این درک شاید تنها اشاره ای به این واقعیت کافی باشد که در دوران اوج شکوفائی فرهنگ و علوم در “کشورهای اسلامی” و رونق کار دانشگاهی در این کشورها در قیاس با دیگران، در زمانی که توسعۀ فرهنگ و علوم با بسط اسلام تا فراتر از مرزهای اروپا همراه بود، نیز نمی توان سراغ آن چنان علوم انسانی ای را گرفت که آموزششان موجب اعتقاد به تعالیم الهی و اسلامی گردیده باشد. اصرار خامنه ای برای تحقق علوم انسانی ای که موجب تقویت پرسشگری، در هر باره که باشد، نشوند، تنها می تواند سقوط آزاد او به سهمگین ترین مواضع ارتجاعی را تسریع کند.
اما آنچه در اظهارات خامنه ای، بیش از درک و فهم او از رابطۀ علم و دین، اهمیت دارد، مقدمتاً قصد و غرض هیئت حاکمۀ فعلی برای تغییر در وضع آموزش علوم انسانی در دانشگاه ها است. خامنه ای در سخنانش از “مراکز تصمیمگیری” خواست که به این وضع رسیدگی کنند و به تصریح از دولت، مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان اجزاء مراکز تصمیمگیری نام برد.
بنابراین انتقاد از وضع آموزش علوم انسانی در دانشگاه ها به حدی است که تغییر در آن و انطباق آن بر آنچه لااقل ناپسند خامنه ای نباشد، مستلزم قانونگزاری جدید توسط مجلس، آمریتی اجرائی در حد دولت، و نه مثلاً در حد خود مقامات دانشگاه ها، و کار تألیفی ارگانی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی است. سمت تغییر هم که روشن است: تأمین اساتید معتقد به جهان بینی اسلامی، ایجاد فضای توانا برای تحقیقات اسلامی و تدریس آن “علوم انسانی” که بر اعتقاد به تعالیم الهی و اسلامی استوار اند.
پس غرض “حوزوی کردن دانشگاه ها” است و “انقلاب فرهنگی دوم”. خامنه ای در همان سخنرانی خواستار “تعبد و تدین بیشتر” دانشجویان هم شد. پس در نظر است که باز معیارهای تنگتری بر گزینش دانشجویان اعمال شوند و دانشجویانی که وزن تعبد و تدین شان کم است از ادامۀ تحصیل محروم گردند. باز در نظر دارند دست به تصفیۀ اساتید “غیراسلامی” دانشگاه ها بزنند، باز می خواهند شمشیر سانسور را از بخش بزرگی از مواد درسی دانشگاهی بگذرانند… و لابد می خواهند جای همۀ آن چه و آن که را که حذف می کنند با بدیلهای اسلامی شان پر کنند.
ناکامی مقدر چنین طرحی از هم اکنون قابل پیش بینی است. گواه این پیش بینی تمام “انقلابات” فرهنگی اند، از جمله انقلاب فرهنگی سالهای نخست پس از انقلاب، که صرف نظر از شرایط بروزشان، هیچ رسالتی جز قالبگیری فرهنگ در معنای وسیع آن در حصار تنگ یک ایدئولوژی، و آنهم همیشه و الزاماً فقط تفسیر معینی از آن ایدئولوژی، نداشته اند. اما ناکامی یگانه مشخصۀ این طرح نیست. این طرح خطرناک و سخت زیانبار نیز هست. خطر و زیان این است که، تنگنای هیئت حاکمه برای مواجهه با اوضاع کنونی و اعتراضات احتمالی دانشجوئی با شروع سال تحصیلی، کار را به تعطیل دانشگاه ها، ای بسا با توسل به سرکوب خونبار این اعتراضات بکشاند؛ کما این که در سخنان اخیر مقامات، اشارات و تدارکات در این راستا بسیار بوده اند و شخص خامنه ای آغازگر این اشارات و تدارکات.
سخنان روز یکشنبه خامنه ای تنها حاوی خطوطی از طرح و نقشۀ پیشگفته در ارتباط با دانشگاه ها نیست و به مراتب فراتر از این حاوی خطوطی، گرچه کلی تر، برای مقابله با فرهنگ و جامعۀ مدنی در پهنۀ جامعه است. رویدادهای پس از ۲۲ خرداد مجدداً موضوع “تهاجم فرهنگی” را، که مقامات و تئوریسینهای هیئت حاکمۀ فعلی مدتی است عناوین “جنگ نرم” و “جنگ نرم افزاری” و “انقلاب مخملی” را برای توصیف جلوه های مشخص آن به کار می برند، به دغدغۀ فعال این کسان تبدیل کرده است. آنچه آنان زیر تمام این عناوین می فهمند چندان چیزی جز گسترش سلیقه، سبک و اندیشۀ مدنی نیست و به نظر می رسد یکی از دریافتهای آنان از رویدادهای پس از ۲۲ خرداد مواجهه با گسترش بهمن وار این روند پیشگیری ناپذیر بوده است. روندی که مقابله با آن از دید این کسان ای بسا کم اهمیتتر از برنامۀ اتمی شان نباشد. هم از این رو است که خامنه ای در سخنان روز یکشنبه اش، در حالی که نمی تواند ارتباط این سخنان را با “انتخابات اخیر” پنهان بگذارد و باز از “پیروزی جمهوری اسلامی در یک آزمون سیاسی تعیین کننده” دم می زند، اما او جمهوری اسلامی را هنوز در “جنگ نرمی” ترسیم می کند که استادان دانشگاه ها “فرماندهان این جبهۀ جنگ نرم” اند و از این فرماندهان انتظار می رود که “با شناخت مسائل کلان، شناسائی دشمن و کشف اهداف او، طراحی کلان انجام دهند و بر اساس این طراحی حرکت کنند”.
این وجه از سخنان خامنه ای در پرتو مذاکرات مجلس در مورد وزیر پیشنهادی احمدی نژاد برای وزارت اطلاعات آشکارتر می گردد. مذاکرات مذکور و خاصه اظهارات کسانی که در موافقت با حیدر مصلحی، وزیر پیشنهادی برای وزارت اطلاعات، سخن گفته اند، حاوی تصریحات بسیاری در لزوم مقابله با این “جنگ نرم” است. اما گویاتر از همه، اظهارات پایانی خود مصلحی در دفاع از وزارت خویش است. مصلحی با تأکید بر “ناتوی فرهنگی”، “جنگ نرم”، “تهاجم به بنیانهای دینی و ارزشهای الهی” به عنوان “مباحث جدی دشمنان” و با استناد به همان سخنان خامنه ای می پرسد: “.. سوال مطرح در اینجا این است که چه کسی قرار است اطلاعات وضعیت دشمن را به این مجموعه سرباز و افسری که با تعبیر مقام معظم رهبری میخواهد در این جنگ شرکت کند و به امید خدا موفقیت به دست آورد، بدهد؟ آیا جز این است که وزارت اطلاعات باید با یک ارتباط تنگاتنگ و نزدیک با فرهیختگان حوزه و دانشگاه و دانشجویان و … آنها را در انجام مبارزه و هماوردی با دشمن موفق کند؟” او در پاسخ به سؤال خویش و به عنوان راهکار اولای مدنظرش می گوید: “پیشبینی و نهایتاً مدیریت تهدیدها، فرصتها و آسیبهای امنیتی-اطلاعاتی، تلاش برای کسب حداکثر اشراف اطلاعاتی جهت جلوگیری از غافلگیری امنیتی و اطلاعاتی، ارتقای ظرفیتهای اطلاعاتی به منظور مقابلۀ همه جانبه با جنگ نرم دشمنان، افزایش تسلط بر جریانها، گروه ها و احزاب معاند و برانداز و مقابلۀ همه جانبه با اهداف و برنامه های آنها از جملۀ این راهکارهاست”. جوهر این راهکار اولی، از تعابیر گنگ و دسترس ناپذیر آن همچون “دشمن” که بگذریم، جز تسلط اطلاعاتی-امنیتی بر جامعۀ مدنی نیست.
سخنان خامنه ای در روز یکشنبه و کپی شدۀ این سخنان توسط مصلحی در فردای همان روز، در جریان مذاکرات مجلس پیرامون وزرای پیشنهادی احمدی نژاد، حاکی از هماهنگی تنگاتنگی میان خامنه ای و احمدی نژاد برای دادن پیام تهدیدی به فرهنگ و جامعۀ مدنی است، که از چشم اینان به یک جنگ نرم علیه شان برخاسته اند. گیریم که تمام این تعابیر درست باشند. سؤال مهم این است که “آیا اینان نیز توان آن را دارند که با جنگی نرم به مصاف این جنگ نرم برآیند؟”