نمی شود ستم ملّی را نادیده گرف و گفت انشاالله وجود نداشته است. بر همین مبنا اشتباهی جبران ناپذیر است اگر جنبشهای ملّی بر خواسته برای رفع عاملهای ستم ملّی را نادیده گرفت و با بی توجهی از کنارش رد شد. آرمانهای چالشگران جنبش رفع ستم ملّی خواهان استقرار چنان سیستم سیاسی اجتماعی هستند که قادر باشند در بستر آزادی و دموکراسی با برخورداری کامل از حقوق آزاد فردی و اجتماعی خود سرنوشت خود را رقم بزنند. جنبشهای ملّی فعلی در تمام گوشه و کنار ایران بخش جدایی ناپذیر جنبش عمومی در راه استقرار دموکراسی و عدالت اجتماعی می باشند. چالشگران این جنبش را باید در آغوش کشید و در کنار و در اتحاد با آنها در راه برچیدن سیستم ارتجاع و دیکتاتوری دگماتیک مذهبی در اتفاق با هم گام برداشت.
شصت و چهار سال از روزی که تحت رهبری “فرقه دموکرات آذربایجان” ملّت آذربایجان توانست پس از اتمام انتخابات سرتاسری در آذربایجان و انتخاب نمایندگان مردمی و تشکیل مجلس ملّی آذربایجان در تبریز و سپس تشکیل حکومت و دولت آذربایجان به استقرار حکومت ملّی آذربایجان تمامیت بخشید، می گذرد. همانطور که در نوشته های رهبر جنبش ملّی آذربایجان، مرحوم سید جعفر پیشه وری آمده است، آنها در ادامه جنبش خود خواهان بسط و گسترش تشکیل حکومت مردمی در تمامی ایران بودند.
دولت ملّی آذربایجان چون به سیستم حکومتی به شیوه فدراتیو در ایران اعتقاد داشت، در کابینه خود وزارت جنگ و وزارت امور خارجه نداشت، زیرا این سمتها را جزو وظایف دولت مرکزی می دانست. مناسبات برادرانه و نزدیک حکومتهای ملّی کردستان تحت رهبری حزب دموکرات کردستان و فرقه دموکرات آذربایجان و روابط صمیمانه “سید جعفر پیشه وری” و مرحوم “قاضی محمد” نشانگر مناسباتی سازنده و برادرانه میان مردم دو ملّت و رهبران آنها بوده است.
در مدّت یکسالی که حکومت ملّی آذربایجان در آذربایجان حکومت می کرد، خدماتی که ارائه داد، بیشتر از حجم خدماتی بوده است که حکومتهای دیگر طی دهه ها نتوانسند ارائه بدهند. برای اولین بار زنان حقّ رای دادن یافته و در انتخابات شرکت کردند. سازمانهای جوانان و زنان شکل گرفت. دانشگاه تبریز افتتاح شد. تالار فرهنگی آذربایجان راه افتاد. زمینهای دولتی و زمینهای اربابان فراری بین خوش نشینان تقسیم شدند. برای اولین بار در آذربایجان کودکان مدارس به زبان مادری خود تحصیل می کردند. انتشارات آذربایجانی به زبان مادری وسعت دامنه داری گرفت. تولید ناخالص ملّی بسرعت بالا می رفت و کسری بودجه دولتی آذربایجان بمراتب از سالهای قبل کمتر شد. آبادانی شهرها وسعت چشمگیری گرفت و روحیه آزادی و خلاقیت مردم خصوصاُ از این بابت که نمایندگان انتخابی خودشان در راس امور و تصمیمگیریها بودند، صد چندان افزایش یافته بود. فرهنگسرای شعر و موسیقی اذربایجان رونق ویژه ای گرفت. دولت به حمایت از سرمایه گذاری ملّی و پیشه وران پرداخت.
دولت ملّی آذربایجان برای دفاع از هویت ملّی و هستی خود، “سازمان فدائیان مسلح” را سازمان داده بود. حکومت ملّی جوان آذربایجان از یک طرف با حملات سرکوبگرایانه دولت مرکزی مواجه شد که شدیداُ به اربابان بزرگ فراری و ارتجاع محلّی اتکا می کرد، از طرف دیگر در دوره پس از پایان جنگ جهانی دوم که هنوز ایران بین روسیه شوروی از یک طرف و استعمار پیر انگلستان و متحدانش بصورت غیرمستقیم تقسیم شده بود، در کشاکش معاملات ژئوپولیتیک قدرتهای جهانی قرار گرفته بود.
حکومت ملّی آذربایجان بخاطر این که می خواست در چهارچوب ایرانی فدرال به حیات خود ادامه دهد، با حکومت مرکزی “دولت قوام” در مذاکرات مستمر بود، تا با آنها به توافق برسد. شواهد بعداُ بیشتر نشانگر این امر بود که نخست وزیر قوام بیشتر طرفداری و نمایندگی استعمار نوپای آمریکا می باشد، تا استعمار پیر انگلیس. پس از این که توافقنامه های دولت قوام و دولت ملّی آذربایجان امضا شد و مردم آذربایجان به جشن و پایکوبی پرداختند و فدائیان اسلحه های خود را بر زمین گذاشتند، از یک طرف نخست وزیرقوام به مسکو پرواز کرده و پس از امضاء وعده قراردادهای نفت و گاز شمال به روسیه شوروی، توانست حمایت آنها را بطرف خود جلب کرده و موفق شود آنها را قانع کند که ارتش خود را از شمال ایران خارج کرده و دست از حمایت از فرقه دموکرات آذربایجان بردارند (خارج از این که در ادامه بازیهای سیاسی دولت قوام، هیچ گاه روسیه شوروی هم نتوانست موفق به گرفتن امتیاز نفت و گاز شمال که مشروط به قبولیت مجلس شورای ملّی بود بشود)، از طرف دیگر دولت قوام بر خلاف توافقنامه هایی که با دولت ملّی آذربایجان امضا کرده بود، شروع به حمله نظامی به آذربایجان کرد. مردم آذربایجان که فکر می کردند دولت مرکزی به توافقهای امضا کرده خود عمل خواهد کرد و بر اساس چنین توافقنامه هایی فدائیان خلق آذربایجان اسلحه های خود را زمین گذاشته بودند، از این حمله کاملاُ غافلگیر شدند.
بدنبال حمله نظامی ارتش مرکزی به آذربایجان با همدستی ارتجاج محّلی کشت وکشتار آزادیخواهان آغاز شد. حکومت ملّی آذربایجان تصمیم گرفت به دفاع از خود نپردازد، و بخش عظیمی از رهبران آنها به آذربایجان شمالی هزیمت کردند. ده ها هزار نفر از آزادگان و روشنفکران و فدائیان آذربایجان اعدام شده یا تیر باران شدند و یا به دار آویخته شدند. کتاب سوزانهای کتابهای آذربایجانی براه افتاد. داشتن کتابی به زبان آذربایجانی در آن جوّ ضّدکمونیستی، به اندازه داشتن یک کتاب کمونیستی خطرناک بود. فرهنگ، ادبیات و موسیقی آذربایجان بشدّت ضربه دید و سیاست آسیمیله کردن ملّت آذربایجان در درون ملّت فارس بشّدت از طرف حکومتهای مرکزی بعدی دنبال شد.
امروزه ملّت آذربایجان درسهای لازمه را از این پیروزیها و شکستها آموخته و با ذهنیتی بمراتب پخته تر پای به میدان گذاشته است. هر کسی اگر بخواهد با سر کردن به زیر برف بمانند کبک واقعیت وجودی این جنبش را نادیده بگیرد، نه فقط خود را گول می زند، بلکه اشتباهی تاریخی و جبران ناپذیر مرتکب می شود. جنبش ملّی آذربایجان بعنوان بخشی جدایی ناپذیر از جنبش سرتاسری دموکراتیک و مردمی روز به روز با گامهای استوارتری به پیش می رود. جنبش ملّی دموکراتیک سرتاسری بدون اشتراک و همراهی و همکاری جنبشهای ملّی دموکراتیک ملّیتهای تحت ستم نخواهد توانست به پیروزی برسد. عدم توجه لازم به این جنبشها به مفهوم ناباوری به وجود پدیده ای به نام ستم ملّی است و به قیمت تاریخی خیلی گرانی برای همه تمام خواهد شد.
حکومت ملّی آذربایجان در بطن خود و به تجربه عملی آزادی زنان، سکولاریسم، جمهوریت، دموکراسی، انتخابات آزاد، برابری، عدالت اجتماعی و رعایت کامل حقوق بشر را داشت. حکومت ملّی آذربایجان این ارمغانهای والای انسانی را در سرتاسر ایران می خواست بسط و گسترش بدهد. حکومت ملّی آذربایجان عملاُ نشان داد که در ایران ملّیتهای کرد و ترک و فارس و عرب و بلوچ و غیره می توانند برادروار در کنار همدیگر در ساختاری سیاسی اجتماعی بصورت فدرال دموکراتیک زندگی کنند. اتحاد برادرانه و برابر حزب دموکرات کردستان ایران برهبری مرحوم قاضی محمّد از یک طرف و مرحوم سید جعفر پیشه وری از طرف فرقه دموکرات آذربایجان نشان داد که وحدت داوطلبانه و برادرانه مردم ملّیتهای مختلف چقدر می تواند مستحکم تر بوده و به نفع طرفین عمل کند.
امروزه اندیشه های بیمارگونه پان ایرانیستی کاشته شده توسط استعماران پیر به ستیز با جنبشهای ملّی برخاسته و بر همان طبلهای کهنه آسیمیله کردن این ملیتها در درون ملّت فارس می کوبند و به انکار تاریخ و هوّیت این ملّتها ادامه می دهند. متاسفانه خیلی از چالشگران سیاسی دموکرات تحت تاثیر چنین جوّسازیهایی قرار گرفته و یا در بهترین حالت به این جنبشهای ملّی مردمی با حالت بی تفاوتی برخورد کرده و از کنار آن رد می شوند. تجربیات خیزشهای مردمی بعد از قیام خرداد هزاروسیصدوهشتادوهشت بوضوح نشان داد که عدم اتحاد بین جنبشهای دموکراتیک سرتاسری با جنبشهای دموکراتیک ملّی چقدر می تواند برای همه گران تمام بشود.
سوال محوری که الان مطرح است این است که کدام سازمان سیاسی می تواند پرچمدار جمهوریت فدرال دموکراسی در ایران باشد. آیا این رسالت بر عهده یک سازمان سیاسی سوسیال دموکراتیک سرتاسری می باشد، یا بر عهده کنگره و کنفدراسیونی از سازمانهای سیاسی ملیّتهای مختلف، مثلاُ “کنگره ملّیتهای ایران”؟ آیا اگر آلترناتیو سومّی برای پرچمداری شعار جمهوریّت فدرال دموکراتیک وجود دارد، آن آلترناتیو چه می باشد؟