در روزهای اخیر در صحنه سیاسی ایران شاهد رویدادها و سخنانی بودیم که بار دیگر حساسیت وضعیت سیاسی کنونی کشور را به خوبی نشان دادند. این رویدادها و سخنان بار دیگر نشان از ادامه همان نحوه آرایش قبلی نیروهای سیاسی در مقابل همدیگر داشتند. تنها با این فرق که این بار سخنان اظهار شده از هر دو سو، از حدت و شدت بیشتری نسبت به قبل برخوردار بودند. در همان حال شاهد موضعی از طرف رفسنجانی بودیم که برخلاف دیگر مواضع، حکایت از نرمش و نحوه نگاه دیگری داشت.
در هفتمین نشست مجلس خبرگان که سهشنبه چهارم اسفند شروع به کار کرد، بعد از پایان جلسات، اعضای این مجلس به ملاقات خامنهای رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران رفتند. خامنهای در این ملاقات طی سخنانی با پشتیبانی دوباره از انتخابات بیست و دوم خرداد و ریاست جمهوری احمدی نژاد، بر همان مواضع قدیمی و پیشین خود تاکید نمود. او کسانی را که اصل این انتخابات را به زیر سئوال می برند، کسان پیاده شده از کشتی نجات نظام توصیف کرد و علنا آنان را بری از رحمت نجات در کشتی نظام فرض کرد. فارغ از این که در نص این سخنان تهدیدی آشکار نسبت به مخالفان (بخوان اصلاح طلبان) نهفته است، این گفتهها از طرف دیگر نشان از تاکید و اصرار وی بر همان مشی گذشته دفاع از احمدی نژاد و دولت کودتا دارد. در میان اصلاح طلبان هم میرحسین موسوی در اولین واکنش نسبت به راهپیمائی بیست و دوم بهمن، و به عنوان عکس العملی نسبت به سخنان خامنهای، هشدار داد که نمی توان با ترتیب دادن یک راهپیمائی مهندسی شده همه چیز را تمام شده فرض کرد، و دل را به این خوش داشت که دولت کودتا توانسته بر شرایط مسلط شود. کروبی نیز در همین امتداد در مصاحبهای با یک روزنامه ایتالیائی، ضمن تاکید بر این حرف پیشین خود که آماده پرداختن هرگونه هزینهای می باشد، دولت احمدی نژاد را دولتی غیرقانونی و غیرشرعی قلمداد کرد، و از عدم صلح و سازش با این دولت سخن گفت.
اما واکنشها در میان اصلاح طلبان و نیروهای نزدیک به آنان، تنها به این دو شخصیت ختم نشدند. رفسنجانی در سخنان خود در مجلس خبرگان با حمایت از رهبر و انتقاد از کسانی که فقط می خواهند خامنهای را سیبل حملات خود قرار دهند، دوباره اعلام کرد که تنها خامنهای می تواند و از این جایگاه برخوردار است که به بحران کشور خاتمه دهد. این سخنان در محافل سیاسی مورد قضاوتهای گوناگونی قرار گرفتند.
اما چگونه می توان به جمع بست این سخنان متفاوت در شرایط کنونی ایران و وضعیت سیاسی کشور نشست؟ در مورد سخنان خامنهای می توان گفت که وی کماکان همان مشی گذشته خود را تعقیب می کند، و سعی بر این دارد که مخالفان را از طریق تهدید، به تمکین در مقابل نتایج انتخابات وادارد. اما در میان اصلاح طلبان و نیروهای نزدیک به آنان دو روند به پیش برده می شوند: از یک طرف مواضع آشتی ناپذیر موسوی و کروبی و تاکید آنان بر ادامه راهپیمائی ها و ضرورت انتخابات آزاد و غیرگزینشی برای برون رفت از بحران، و از طرف دیگر مواضع و سخنان رفسنجانی که با موضع گیریهای مثبت به نفع خامنهای سعی در این دارد که کماکان پلی ارتباطی را با رهبری نظام حفظ کند، تا مگر از این طریق از سقوط تمام و کمال خامنهای به دامان دولت کودتا جلوگیری کرده باشد، و هم از این طریق ابراز دغدغۀ خودش را کرده باشد در مورد خود و دیگرانی که در برابر دولت کودتا پس ننشیند. در واقع در این قالب با چنان ظرافتی بازی می کند که تقابل مستقیم با خامنه ای پیدا نکند.
یعنی اصلاح طلبان و نیروهای نزیک به آنان، در یک بازی دوگانه عینی، عملی و شاید نه چندان از قبل برنامهریزی شدهای قرار گرفتهاند که ناشی از توانائی آنان و چگونگی وضعیت نیروهایشان در جنبش، و در ارتباط با بدنه حکومت می باشد. ظاهرا این بازی دوگانه می تواند از طرفی هم ارتباط آنان را به بدنه اجتماعی جنبش حفظ کند، و هم از طرفی دیگر راه را برای امکان تاثیرگذاریهای آنان بر جناح رهبری و نیروهای معینی از اصولگرایان حفظ کند. به این ترتیب دستگاه رهبری کنونی در جمهوری اسلامی با بازی ای دوسره روبرو است، که از سوئی ناشی از وضعیت اصلاح طلبان و نیروهایشان در جنبش، و از سوی دیگر ناشی از وضعیت درونی خود آن است.
تا آنجائی که به طیفی از نیروهای اصولگرا برمی گردد، ظاهرا آنان نیز مایل به حفظ چنین ارتباطاتی می باشند. هرچند که از طرف جناحهای تندروئی همچون مصباح یزدی و فرماندهان ارشد سپاه تحت فشار شدید برای عملی کردن پروژه سرکوب نهائی قرار دارند.
حال سئوال این است که چنین وضعیت و آرایشی از نیروهای سیاسی، تا چه حد قابل دوام و ماندگاری است؟ آیا خامنه ای تا با آخر می تواند بین دو تمایل “یک سره کردن کار اصلاح طلبان و جنبش سبز” از سوئی و “تعامل با آنان” از سوی دیگر دست به انتخاب قطعی نزند، و وضعیت کنونی را به امید تسلیم نهائی اصلاح طلبان حفظ کند، یا این که وی نیز سرانجام تسلیم این فشارها و منطق نهائی موضعگیریهای خود شده، و به سرکوب شدید تن درخواهد داد؟ سئوال دیگر این که، ظرفیتها و توانائیهای اصلاح طلبان در پیشبرد این بازی دوگانه تا کجا توان اجرائی خواهد داشت؟ آیا امید آنان به ظهور عقل سلیم در رهبر و قدرتگیری بیشتر جناحهای میانهرو در میان اصولگرایان امری شدنی است؟ اگر نه، در این صورت ما در آینده با چه آرایش سیاسی دیگری روبرو خواهیم بود؟ شاید نتوان در مورد آینده به نتیجهای قطعی رسید، نتیجهای که ناظر بر نوع دیگری از شرایط سیاسی باشد، اما لااقل می توان گفت که وضعیت کنونی کماکان ادامه خواهد داشت، زیرا که نه جنبش از توان تعرض بیشتر در این مرحله برخوردار است، و نه کودتاگران و رهبری نظام از شرایط لازم برای سرکوب نهائی بهرهمند. ظاهرا جنبش سبز روزهائی از ادامه مقاومت و تعرض را در پیش خواهد داشت، همان طور که جناح مقابل روزهائی از تعرض و مقاومت همان طور که کروبی به درستی گفت: “مردم به این دولت اشکال دارند و مردم اند که مدیریت را قبول ندارند. مردم قبول ندارند این شیوه ای را که احمدی نژاد در برخورد با دنیا در پیش گرفته است و ما هم جزئی از همان مردم هستیم.” و این مردم هستند که قبول ندارند و تا این عدم رضایت و مقاومت وجود داشته باشد، کار جناح کودتا و رهبری در سرکوب، کار بسیار دشواری است.