با فرارسیدن خردادماه و فصل مناسبتهای مهم، بار دیگر تب چگونگی تاکتیک و برگزاری اعتراضات سراسری و خیابانی داغ شده است. ازهمین رو شاهد تکاپوی شورای هماهنگی سبز در برگزاری سالگرد ۲۲ خرداد، که گوئی خود را متولی و صاحب اختیارجنبش اعتراضی دوساله اخیرمی داند، هستیم. آیا این گونه تاکتیک گزینیها، جواب می دهد؟ آیا درسها و تجارب مهم دوساله برآمده از نقد نارسائیها درمدنظرقرارگرفته است و یا در همچنان برهمان پاشنه قدیمی یعنی آکسیونهای نمایشی و تبلیغاتی و نهایتا سترون و پراکنده ساز می چرخد؟
اگربخواهیم مروری برمهم ترین وجوه نارسائیهای تاکتیکی گذشته داشته باشیم آنها را بطورکلی درسه فقره زیر می توان خلاصه کرد:
۱- بدون پیوند جنبش ضداستبدادی با جنبشهای مطالباتی-اجتماعی امکان گسترش دامنه جنبش و عقب نشینی و نهایتاً سرنگونی استبداد حاکم وجود ندارد. مهم ترین این جنبشها، جنبشهای مزد- وحقوق بگیران شاغل و غیرشاغل (شامل کارگران، معلمان و پرستاران و کارمندان و بیکاران، و لایه های زحمتکش و حاشیه نشین و …)، زنان، ملیتهای تحت ستم مضاعف ایران، جوانان و دانشجویان، و خرده جنبشهای متعدددیگرهستند. این امربه ویژه درشرایطی که بحران اقتصادی و معیشتی بیدادمی کند ازاهمیت روزافزونی برخورداراست.
۲- مبارزات غیرمتمرکز و سراسری. درشرایطی که رژیم تاکتیک سرکوب گسترده را بکارگرفته و هیچ گونه اعتراض سیاسی را برنمی تابد، و هنوزتوازن قوا به سود آن است و دربرابرکوچک ترین حرکت ازقبل اعلام شده بیشترین تمرکزنیرو و سرکوب و دستگیری و خشونت را بکارمی گیرد، و درشرایطی که صف جنبش هنوزپراکنده است و ازآرایش با ثبات و هماهنگ شده ای برخوردارنیست، نمی توان با مقابله متمرکزدربرابردشمن بشدت سرکوبگر و متمرکزتربه هماوردی پرداخت. برعکس براساس موازین شناخته شده جنگ با دشمنانان نیرومندتر ازخود، جنبشها و فعالان آن تنهامی توانند با استفاده ازنبردهای غیرمتمرکزوپراکنده و به اصطلاح گریلائی و غیرمتقارن به مقابله با نیروی برترازخود مبادرت ورزند. بدیهی است که هرفرماندهی اگراین قانون را نقض کند با آشفتن صفوف و تضعیف روحیه خودی و تقویت روحیه دشمن، تتها عدم کفایت و صلاحیت خویش را به نمایش گذاشته است.
۳- بدون جوشش و استخراج تاکتیکها و سیاستها ازدل مطالبات و ظرفیتهای جنبش و توسط فعالان آن، بدون ابتکاربرآمده ازپائین توسط هماهنگ کنندگان حاضردر میدان مبارزه، و بدون اجتناب ازجایگزینی این حلقه توسط نهادها و شوراهای مجهول الهویه و خودبرگمارده و صدور دستورالعمل ازبالای سرجنبش، و بدون درنظرگرفتن توازن قوای واقعی درعمل، اتخاذ تاکتیک مناسب و شکل گیری یک جنبش پویا، متوازن و ادامه دار ناممکن است. درغیراین صورت دربهترین حالت-درصورتی که هنوز بخشهائی ازمردم و جوانان اعتماد خود را ازدست نداده باشند- جزعصیان و خشم بخشی ازجمعیت بالقوه گسترده معترض، و بجز سروصدای مقطعی و نهایتا فضای رعب و یأس حاصلی ببارنخواهد آمد.
بدون درنظرگرفتن سه فاکتوراصلی فوق ما موفق به اتخاذ تاکتیکهای گشاینده و قادربه بهره گرفتن ازفرصتهای به وجود آمده مثل بحران منطقه و یا تشدید تضادهای درونی حاکمیت و نظایرآن، نخواهیم شد و ازرویکرد واکنشی، مقطعی، پرهزینه و کم فایده گریزی نخواهیم داشت.
آیا سه نکته اصلی فوق دراتخاذ تاکتیک تظاهرات خیابانی ۲۲ خرداد درنظرگرفته شده اند؟
متأسفانه چگونگی صدوراین فراخوان و تاکتیک اتخاذشده نشان می دهد که در هم چنان برهمان پاشنه قدیم می چرخد و هیچ درسی گرفته نشده است. البته نقد چنین رویکردی به معنی آن نیست که ازسران جنبش سبز و حامیان آنها انتظار می رود که به چنین درسهائی گردن نهند. برعکس تا آن جا که به عملکرد و ابتکارات آنها برمی گردد، آنها خواهان کنترل جنبش در محدوده مطالبات و اشکال معین و رهبری و شبکه های معین هستند. حتی فراتر از آن نگاهی به مواضع کسانی چون محمد خاتمی و مهاجرانی و مزروعی و کدیور و امثال آنها نشان می دهد که نگرانی آنها ازجنبش بیش از نگرانی اشان از حاکمیت است و بهمین دلیل با وقاحت و صراحت بی مانندی باشنیدن بوی کباب -تشدید شکافهای درونی حاکمیت- صراحتاً خواهان گفتگو و سازش با حاکمیت هستند. به این ترتیب آنها عملاً بیشترین تأثیرمخرب را برصفوف جنبشی که درطی دوسال گذشته هزینه های سنگینی درمقابله با استبداد حاکم و حکومت مذهبی پرداخته است داشته و دارند. ازهمین روبدیهی است که مخاطب این نوشته نمی تواند جزخود جنش و کنشگران و فعالین آن باشد. آنهائی که “خود ابتکاری” و “خود رهبری” جنبش برایشان بیش ازهرچیزدیگرواجد اهمیت است و مقابله با رویکرد کسانی که جنبش را جزابزاری برای چانه زنی و مشارکت در قدرت نمی خواهند، خواب راحت را ازچشمان آنها ربوده است.
درعین حال وقتی ازاهمیت دامن زدن به جنبش مطالباتی-اجتماعی سخن می گوئیم، سه نکته ظریف را نباید نادیده گرفت:
نکته اول: علاوه برتوجه کلی به این بخش ازمطالبات به مثابه یکی ازدوبال حرکت جنبش- جنبش مطالباتی و ضداستبدادی- در شرایط کنونی درنگ و تأکید برآن ازنظرتاکتیکی و شرایط مشخص کنونی، جهت مقابله با یکه تازی دشمن و آزادکردن پتانسیل درونی جنبش نیز، دارای اهمیت زیادی است؛ چرا که اساساً باتکیه برآن می توان پیشروی کرد.
نگاهی به وضعیت کنونی و توازن نیرو نشان می دهد در شرایطی که رژیم به شدت هارشده و تحمل کوچکترین حرکت سیاسی و مخالف را، بخصوص وقتی مهر نیروهای شناخته شده سیاسی برآن می خورد، حتی اگر برگزاری مراسم ساده تدفین و یا تجمع خانگی باشد برنمی تابد، و جزبه کمتر از دفنهای شبانه و مخفی تن نمی دهد. بنابراین درچنین جوی فراخوانهای سیاسی تشکلهای سیاسی و شناخته شده، به شدت فضا را دوقطبی کرده و رژیم با حالت بسیج و آماده باش فوق العاده، قبل و پس ازحرکت، آن رابسیارپرهزینه کرده و حتی امکان وقوع حرکتهای طبیعی را که درفضای معمولی اجتناب ناپذیرهستند، ناممکن می سازد. این درحالی است که ازسوی دیگر شاهدیم که رژیم درهمین شرایطی که کوچکترین امکان حرکت ولو تدفین را برنمی تابد، ناچاراست تجمعات گوناگون کارگران پالایشگاهی ماهشهر و یا اعتصاب کارگری درپارس جنوبی و … و یا حتی تجمع و اعتراضات صنفی دردانشگاه ها و یا تحصنهای مقابل مجلس را تحمل کند. چنین دوگانگی نشاندهنده آن است که رژیم قادرنیست علیرغم اوج سرکوب و خشونت دربرابرمطالبات آشکارسیاسی، به همان میزان جلوی اعتراضات صنفی-مطالباتی را بگیردکه نشاندهنده قدرت بسیج توده ای این مطالبات و آسیب پذیری رژیم دربرابرآنهاست. همین واقعیت دوگانه می تواند منبع استنتاج تاکتیکهای ما باشد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که درشرایط مشخص کنونی وجه دیگری ازمصداق جنگ غیرمستقیم و گریلائی، تأکید برمطالبات اجتماعی و اقتصادی و بسیج توده ای پیرامون آنها، به جای پافشاری برشعارهای مستقیم سیاسی است. بی آن که ازاین نوع مطالبات سیاسی دست بکشیم و ازتبلیغ و ترویج و حتی برگزاری اعتراضات ممکن علیه آن بازایستیم. بی شک بین این دودسته ازمطالبات دیوارچینی وجود ندارد و به خصوص درجامعه ای مملوازانباشت مطالبات سرکوب شده، پیوند تنگاتنگی بین آنها وجود دارد. با این تفاوت که دردومی امکان فراروی و شکل گیری اولی، یعنی حرکتهائی که درفرایند گسترش خود به مطالبات سیاسی فرامی رویند، محتمل تراست تا روند معکوس آن.
نکته دوم آن که، به تجربه دیده ایم که فراخوانهای سراسری نیروهای سیاسی، و دراین جا بطورمشخص منظورما جریان سبزامید و حامیان بین المللی آن است، بشدت فضا را دوقطبی می کند و درشرایطی که خود توان مقابله برای درهم شکستن آن و ادامه کاری را ندارند و نیز توان جنبش و مفصل بندی آن نیزتا آن حد قوی و قوام یافته نیست که بتواند با بدست گرفتن ابتکارعمل ازپی آمدهای منفی آنها بکاهد، حاصل چنین تکاپوئی جزدامن زدن به ماجراجوئی و تحمیل انفعال برحنبش نخواهد بود.
وحال آنکه اگرنقش آفرینی عوامل منفی فوق حذف شوند و حرکت برغلطک طبیعی خویش بیفتد، برخلاف تصورظاهری، جنبش می تواند نفس بیشتری کشیده و به ترمیم و بازسازی و تضمین ادامه کاری خود به پردازد.
نکته سوم: وقتی از تأکید برجنبشهای مطالباتی-اجتماعی سخن به میان می آید، به معنی اضافه کردن چند مطالبه کلیشه ای و بی بووبی خاصیت به لیست مطالبات سیاسی نیست. نظیر گنجاندن شعارکلی و بی خاصیتی که اخیرا جنبش امید سبزبا تأکید بروضعیت معیشتی درکنارسایرمطالبات سیاسی خود به عمل آورد. بلکه هدف تأکید واقعی برآنها درعمل و پذیرش الزامات آن و ازجمله دامن زدن ابتکار عمل ازپائین و ارجاع تصمیمات جنبش به دست کنشگران جنبش است. امری که بیگمان از عهده کسانی که خود را صاحب اختیار جنبش و متولی آن می پندارند و جنبش در نزد آنها نیروی فشار و ابزارچانهزنی محسوب می شود، برنمی آید.
در شرایط کنونی چه می توان کرد؟
راهبردهای سه گانه مستخزج از درسهای گذشته، وفاداری به آنها دراتخاذ راهجوئیها و تلاش برای دست یابی به اجماع حداکثر پیرامون درسهای گذشته درمیان صفوف جنبش و فعالان آن، می تواند منبع الهام و رویکرد اصولی و راهگشا باشد. ازهمین روبدون بکارگیری این درسها و بدون به دست گرفتن ابتکارعمل توسط فعالین و هماهنگ کنندگان واقعی جنبشهای اجتماعی و حاضر درمیدان عمل، و حمایت فعال نیروهای واقعا دموکرات و رادیکال خارج ازکشور ازاین روند، یعنی شروطی که منجربه ورود جنبش به مرحله بلوغ خود می شود، امکان برون رفت ازبحران کنونی وجود ندارد.
ازین رو بیشترین دغدغه و مشغله نیروهای واقعا دموکراتیک و رادیکال باید صرف ترمیم حلقه های مفقوده فوق باشد. تأکید برمطالبات صنفی و اجتماعی و فراگیرکردن آنها و تاکتیک اعتصابات گسترده، درکنارنافرمانی مدنی-اجتماعی، درکنارتظاهرات و اعتراضات غیرمتمرکز و شکل گیری حلقات و شبکه ها و هسته های هم آهنگ کننده ازپائین و درمیان بخشها و لایه های گوناگون اجتماعی در محل زیست و کار، امکان پیشروی واقعی وجود ندارد. دخیل بستن به بالا و به بیرون ازخود جنبش، به نخبگان و رهبران و قدرتهای خارجی، جزغفلت ازاهمیت به میدان آمدن نیروی واقعی تغییرنبوده و حاصلی جزانجماد بیشترجنبش و پراکندگی آن ندارد.
تنها با توجه به مطالبات پایه ای جنبشها و فراگیرکردن آنها، و ارجاع به جنبش و کنشگران و فعالان آن به مثابه تصمیم گیرندگان اصلی، و پیوند این جنبشها پیرامون اشتراکات خود، می توان هرم جنبش را روی قاعده اصلی خودنهاد و برای برون رفت از چالشهای اصلی آن، ازجمله بحران درجازدن و رشد ناموزون و شکاف بین بدنه جنبش و “متولیان” کنونی آن، تلاشی ثمربخش به عمل آورد.