“راه که بیفتیم ترسمان خواهد ریخت”
زنده یاد صمد بهرنگی، ماهی سیاه کوچولو
زمانی که قرار شد من نوجوان و هم کلاسی ام کامیار در میدان توپخانه و (یا امام خمینی) روبروی دفتر کمیته امام خمینی دست به فروش روزنامه کار بزنیم با تکرار کلام “راه که بیفتیم ترسمان خواهد ریخت” بر دلهره خودم و کامیار غالب و با فریاد “کار ارگان سازمان پر افتخار چریک های فدایی خلق ایران” به فروش نشریه کار پرداختیم .
هر چند داشتن روحیه مناسب یکی از شرایط مهم پیروزی است، اما امروز مشکل جنبش تنها هراس از کمیته و سرکوب نیست که بتوان با چیرگی بر آن به پیروزی دست یابیم.
شعار “رای من کجاست؟” و تظاهرات میلیونها ایرانی، مقاومت شگرف زندانیان سیاسی، تظاهرات ارومیه و تبریز، ایستادگی کردستان، مبارزات صنفی اقشار مختلف، … همه و همه نشان از شکستن دیوار هراس و دلهره اند.
آنچه بیش از هر چیز سبب شده که میلیونها ایرانی ناراضی به جای تظاهرات و مقابله رودررو با رژیم ولایت فقیه، به نظارت ویرانی کشور خود بنشینند، ریشه در تجربه ناموفق دو سال پیش دارد و نه در عدم شجاعت و یا حتی تجربه سرکوبهای سالهای شصت.
عدم مدیریت مناسب جنبش، تلاش برای همراه نگهداشتن بخشهای غیرولایی روحانیت، ترویج فریب مبارزه آرام مدنی و امید واهی بستن به اصلاحات از سوی اصلاح گرا یان سبب شد تا مردم با وجود نارضایتی از وضع موجود از همراهی با آنان خودداری ورزند.
نمی توان و نباید از مردم انتظار داشت که بدون هیچ امید و حتی هیجان و شور به خیابان آیند و زندگی خود را دچار مخاطره سازند.
انقلاب نیازمند شور و هیجانی است که شجاعت را سبب می شود و اصلاحات نیازمند آرامش و صبر است. اصلاحات در شرایطی ممکن است که ابزارهای لازم برای فشار بر حاکمیت در اختیار مردم باشد و انقلاب زمانی رخ می دهد که مردم از تلاش در جهت اصلاحات ناامید شده باشند.
سخت است مردم را تشویق کردن به انقلابی که هزینه انسانی آن دیدن مادری عزادار در سوگ فرزند است. اما تکرار فریب مبارزه مدنی و توهم اصلاحت نیز شرط درستکاری نیست، ضمن آن که مردم نیز دیگر به این فریبکاری باور ندارند.
در کشوری که بالاترین آمار اعدام را دارد، هر روز صدها جوان معتاد در گوشه خیابانها جان می دهند، و صدها و یا هزاران انسان دیگر بخاطر آلودگی هوا، خشونت جامعه، فقر و ناامیدی یا دست به خودکشی زده و یا به مرگ نه چندان طبیعی دچار می شوند، به سوگواری پرداختن و سیاه پوشیدن برای مرگ عزیزان اجتناب ناپذیر است.
آیا مرگ یک جوان معتاد و یا قربانی نزاع خیابانی از تلخی و سختی کمتری نسبت به آن که در انقلاب کشته می شود، برخوردار است؟ آیا جان یک انسان که از روی ناامیدی دست به خودکشی می زند و یا دچار بیماری قلبی زودرس می شود، از بهای کافی برخوردار نیست؟ آیا بازماندگان این قربانیان از مصیبت مصون اند؟
آیا این حق قربانیانی که فرصت زندگی از آنان ربوده شده نیست تا با سربلندی به مصاف آنان که زندگی اشان را تباه می کنند رفته و برای حق زندگی کردن مبارزه نمایند؟
شکی در هزینه های بسیار انقلاب نیست، اما آیا هزینه سی و چند سال حکومت تبهکارانه ولایت فقیه و ادامه آن سنگینتر از انقلاب نیست؟
امروز رژیم ولایت فقیه با لبخند و تهدید اصلاح طلبان را به شرکت به انتخابات فرا می خواند و بخشی از اصلاح طلبان با چانه زنی تلاش می کنند که برای شرکت در انتخابات برای خود امتیاز بگیرند. اینها ناامید از مردم و ناتوان از دریافت آنچه می گذرد، امیدوارند که با چانه زنی و چند امتیاز از رژیم بار دیگر مردم را به شرکت در انتخابات دعوت نمایند. با وجود آن که بسیار بعید است که رژیم آقایان موسوی و کروبی را آزاد کند، اما آیا آزادی این آقایان ارزش آن را دارد که مردم را فریب داده و به شرکت در نمایش انتخابات دعوت نماییم. این انتخابات نیست این “انت خواب” و خاموشی در برابر غارت مردم ایران و ویرانی کشور است. آیا فکر می کنید مردم اعتماد به افرادی که قصد تحمیق انها را دارند خواهند کرد؟ این یک طرح از پیش شکست خورده است. این انتخابات را نه تنها تحریم، بلکه باید به مقابله با آن پرداخت.
بجای ناامیدی، یاس و تردید باید از آنچه گذشته عبرت گرفت و به خواست مردم یعنی رهبری و سازماندهی برای مقابله با رژیم پرداخت. مردم نه دچار ترس شده و نه از دستیابی به حقوق خود صرف نظر کرده اند. مردم از تفکراتی که آنان را به مدارایی بی سرانجام با رژیم تبهکار ولی فقیه دعوت می نماید دلسرد شده اند.
این وظیفه رهبران شاخصی نظیر آقای کشتگر، آقای رضا پهلوی و نیروهای سیاسی مانند جمهوریخواهان و جبهه ملی و دیگر احزاب پایبند به دمکراسی است که در فقدان یک رهبری مبارز پیش قدم شده و دست به ایجاد یک جبهه متحد ملی زده و مردم را به یک مبارزه جدی و تمام عیار فراخوانند.
مردم ما دچار هراس نشده اند، اما نیازمند رهبرانی هستند که بدون یاس و هراس عمل نمایند. امید بستن به آنان که خود چشم امید به لطف رژیم دارند بیهوده است.
به قول زنده یاد صمد بهرنگی “راه که بیفتیم ترسمان خواهد ریخت”.