بازویرایش از کار-آنلاین
برای شناخت ادبیات تعلیمی و نوع نگاه به زن در این نوع ادبیات و در جامعه ایران ضروری است که به گذشته آن نگاهی بیندازیم. پیشینه ادبیات تعلیمی در فرهنگ ایران به دوران پیش از اسلام می رسد. از دوران ساسانیان اندرزنامه ها و آثار مکتوبی به زبان پهلوی و بعضی به عربی ترجمه شده و بجامانده اند. در دوران اسلامی هم تا اواخر دورۀ قاجاریه ادبیات تعلیمی – اخلاقی – اندرزی علاقه مندان و مخاطبان بسیار داشت. در دوران انقلاب مشروطه به سبب دگرگونیهای سیاسی – اجتماعی و تغییر نگرشها و ارزشها، ادبیات تعلیمی – ارشادی به یک باره سقوط کرد و جای خود را به ادبیات انتقادی – سیاسی داد. ادبیات تعلیمی – اخلاقی بیشتر خاص جامعۀ پدرسالار با ساختار فرهنگی استبدادی است که نظام سلسله مراتبی بر آن حکمفرما است و شخص صاحب قدرت از موضع تسلط، احکام تربیتی – اخلاقی صادر می کند. به نوشته زنده یاد مختاری “زبان مستبد، ریشه در فرهنگ استبدادی دارد. زبان پدرسالارانه نمی تواند امر و نهی نکند، نمی تواند نترساند، نمی تواند تهدید و تنبیه و تحقیر نکند، تبشیر و انذار بخشی از ادبیات خطابی امروز، روی دیگر سکۀ پند و اندرز اخلاقی در ادب کهن است”. در شاهنامۀ ابومنصوری آمده است که “مردم را همیشه مهتری باید، زیرا که چیرگی مهتر بر کهتر در نهاد بشری است”.
اما انسان خردگرای آگاه امروزی خود را نیازمند مهتری نمی داند که او را نصیحت کند، به همین سبب از مشروطه به بعد رفته رفته ادبیات تعلیمی از رونق افتاد. قابل ذکر است که ۴/۳ ادبیات مکتوب فارسی با مفاهیم و بُن مایۀ اخلاقی ـ ارشادی و تعلیمی نوشته شده و شاید بتوان علت ماندگاری و کمیت فراوان آثار اخلاقی را در تغییر شکلها و تغییر جهتهای آن دانست. این نوع از ادبیات گاهی به صورت کلمات قصار، اندرز به فرزند، به پادشاه به صورت مستقیم یا تمثیلی، گاهی به صورت حکایت و قصه، گاهی در میان اشعار، زمانی در سدۀ ۱۰ قمری با فقه اسلامی در آمیخت و رنگ کاملاً مذهبی گرفت و در دورۀ قاجار عناصر سنتی خود را از دست داد و به تقلید از غرب، تعلیماتی مدرن را پیشنهاد کرد. امّا مهمترین مشخصۀ اغلب کتابهای تعلیمی ـ تربیتی این است که بخشی را به تربیت و معاشرت با زن یا صفات خوب و بد زن یا احکامی در آیین زن خواستن اختصاص دادهاند و از این موضوع، قابل ذکرتر:
۱. نوع نگاه جنسیتی به زن است، همان نگاه بدبینانهای که از امام محمد غزالی شروع شده و تا هنوز در جامعه تداوم دارد.
۲. نوع زبان تحکّمی و دستوری نیز در این نوع ادبیات نشان از تسلط قوی بر ضعیف دارد.
در این فرصت اندک تأکید من به کتابهای تعلیمی است که در دورۀ ناصرالدین شاه یعنی قرن ۱۳ قمری نوشته شده و در آنها دستورات ضد و نقیضی صادر شده و زنِ ایرانی را در چنبره ای از احکام سنتی و مدرن گرفتار کرده است.
در پژوهشی که دربارۀ زن در ادبیات تعلیمی داشتم، نُه نسخه را یافتم با عنوانهای متفاوت، مضمونی مشابه و نگارشی مختلف. این نسخهها عبارتاند از سه نسخه با عنوان تأدیب النسوان، یک نسخه رسالهای در احوال و رفتار خواتین زنان و نسخههای دیگر با عنوان تأدیب النساء، آداب معاشرت زنان، سلوک و سیرت زن، نصایح مشفقانه و نسخۀ نویافته باکو که ظاهراً ترجمهای از کتابی فرانسوی است ولی همان تأدیب النسوان آشنای وطنی است.
این متنهای تعلیمی ـ اندرزی با مضمونی جدید در آموزش آداب معاشرت با زنان حکمهایی غیرعملی صادر کردهاند. نویسندگان این نوع تعالیم با دیدگاهی متناقض که آمیزهای از سنت و تجدد است از سویی سخت سنتی بودند و پندها یا احکام تحقیرکنندۀ تربیتی امام محمد غزالی را تکرار کرده اند و از سوی دیگر با گرایش به الگوهای جدید غربی خواهان تغییر ظاهری زن ایرانی بودند. بطور مثال در این رسالهها آمده است که در «هر حال و احوال زن باید مطیع امر و نهی مرد باشد و فرمانبرداری مرد را واجب بداند و اگر مرد دستش گرفته به آتش اندازد، آتش را گلستان داند و تمرد و تخلف از فرمان مرد به یک نفس کشیدن جایز نداند».
همین نویسنده در اواخر تأدیب النسوان مینویسد: «زن باید رفیق باشد و در هر کاری ماهر و استاد. ساعتی غافل و آرام نباشد. مرد را بینیاز کند در خانه داری، در امر رختخواب جانانه باشد. در ادب و کلام دُردانه. در خدمت کنیز باشد. در طرب، مطرب باشد. در رقص، رقاص. بخواند، بزند، بکوبد، بگرداند». خواسته های مرد قجری ملغمه ای از نو وکهنه اند. منطقی و غیرمنطقی، خردمندانه و بیخردانه. افزون بر سلیقه فردی، روابط با اروپا هم سلیقۀ مرد ایرانی را تغییر داده است. نویسنده به زن توصیه کرده است سرخاب کمتر بمالد، صورت و لب و چشم و دماغ را رنگین و سرخ نکند. در تمام فرنگستان و اروپا سرخاب و سفیداب و بزک زیاد معمول نیست. ابداً وسمه نکشد. روغن به مویش نکشد. گیس کم پشت و دراز زیبایی ندارد. حنا به دستهایش نمالد. همیشه لباس پاکیزه بپوشد. به خودش عطر بزند. دائم مثل طاووس مست خود را آرایش داده باشد».
نویسنده که در ظاهر با اخلاقِ سنتی در چالش است و سعی در تغییر سنتها و ارزشهای جامعه در رابطه با زن دارد، در درون مردی است با ایده آلهای سنتی که با دستورها و خواستههایش این تضاد را آشکار میکند. زن در این متنها مایۀ التذاد و الفت است و نگاه نویسنده بیشتر بر محور این موضوع میچرخد که در چه صورتی زن زیباتر و جذابتر و قابل معاشرتتر شود. این آثار نوعی اندرزنامه جدید اند که موضوع آنها با اندرزنامههای کهن فارسی و اندرزنامههای سنتی که حجم وسیعی از ادبیات اخلاقی را شامل میشوند، تفاوت دارد. یکی از این تفاوتها تغییر مخاطب است، امّا نه مخاطب رویارو، این مخاطب سوم شخص مؤنث غایب است و به عبارتی هنوز مخاطب مؤنث قابل رویارویی نیست. اما در متون اندرزی پیشین، زنان چنان خفیف العقل یا همردیف حیوانات زبان بسته شمرده شده اند که تربیتپذیر نبودهاند و اصولاً به مردان آموزش داده میشد که چگونه با این طبقه کم عقل کورذهن رفتار کنند. با وجود این تعالیم متحجرانه و نگاه ضدانسانی به زن، در این متون زن قابل تربیت تشخیص داده شده تا معایبش رفع و قابل معاشرت با مرد شود و این جز تأثیر جامعه در حال تحول دورۀ ناصری نیست. این دستورات و حکمهای تربیتی که به زعم نویسندگان این گونه رسالهها اندرزهای مشفقانه و خیرخواهانه برای تربیت دختران و زنان اند، در واقع خواستهای مردانهای اند که زن را مطیع و در خدمت و لذت میخواهند. این گونه آموزشهای اخلاقی و فرمانهای محدودکننده که بیشتر بر پایۀ خدمت، اطاعت و ایثار بنا شده از سویی در جهت استقرار قدرت، برتری و تسلط مردانه است و از سوی دیگر موجب آن میشود که فردیت زن شکل واقعی خود را نگیرد و بر اثر آن به موجودی وابسته، سرسپرده، ناتوان و فاقد اعتماد به نفس تبدیل شود. این رسالههای به ظاهر تربیتی محصول جامعهای پر از تضاد و تناقض اند. نویسندگان این قبیل رسالهها با تفکری سنتی، زن را به اطاعت محض، سکوت، صبر و اجرای بیچون و چرای دستورات مرد توصیه میکنند و از طرفی دیگر زن را به تقلید و رعایت آداب و رفتار زنان فرنگی تشویق میکنند و بدون درنظرگرفتن فرهنگ و امکانات از زن میخواهند که در زیبایی و بهداشت و آرایش و رفتار همچون زنان فرنگی باشند و در عین حال همچون کنیز در خدمت خواستههای پایان ناپذیر مرد باشند. این دیدگاه دوگانه و این حکمهای غیرمعمول نشان دهندۀ تناقضی است که در برخورد فرهنگ سنتی با فرهنگی بیگانه در حال شکلگیری است. در این رسالهها توصیهای به دانش اندوزی و تحصیل زنان نشده، گویی جامعه آمادگی طرح چنین موضوعی را نداشته یا بهایی به آموزش دختران داده نمیشده، در حالی که یک فصل به آداب خوابیدن و فصلی دیگر به بیدار شدن از خواب زن اختصاص داده شده. زن ایرانی در چنین محیط اجتماعی – فرهنگی و در چنین جامعهای پر از تضاد و تناقض و عدم تفاهم و گرفتار در میان تعلیمات تربیتی متناقض روزگار خود را با صبر به سر برد و به اکنونِ تاریخ رسید. اما آیا این مشکلات تا کنون حل شده اند و زمانِ این احکام متضاد به سر آمده است؟