یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۸

یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۸

و دو باره با همان یاران شروع می‌کنیم
امانوئل مکرون فرانسه را رها کرده است. از جمله در صحنه بین‌المللی، ترجیح دادن حمایت از راه‌های جنگ‌طلبانه به‌جای صلح در اوکراین و همچنین خاورمیانه، کاملاً پشت سر سیاست آمریکا...
۷ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان ف. دوردانی
نویسنده: برگردان ف. دوردانی
سفر درونی
در اوج تابستان نسیم می‌وزد و صحرای فریب‌خورده چهره‌ی ملول تابستانی خود را بازمی‌یابد. علف‌ها سرفرو می‌آورند و ناگاه فضا از صدا خاموش می‌شود. همه‌اش آسمان است و کوه و...
۷ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
نقش‌آفرینی هوش مصنوعی در کنشگری سیاسی مستقیم مردم
یونسکو سندی را در بارۀ نقش مثبت هرچه رو به گسترش هوش مصنوعی در زمینه ارتقاء توانمندی مردم در سیاست‌ورزی مستقیم و فراگیر منتشر کرده. در این سند بیان شده:"هوش...
۶ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: سعید مقیسەای
نویسنده: سعید مقیسەای
نو‌کانتی‌ها؛ نیم‌قرن میان مارکسیسم و فاشیسم
نئوکانتی‌ها مدعی بودند که از طریق رجوع به نظرات کانت می‌توان بر بحران فلسفه بورژوازی و روند پیروزی کمونیسم غالب شد. این جریان عکس‌العملی نیز بود به جنبش ایده‌آلیسم آلمانی؛...
۶ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: آرام بختیاری
نویسنده: آرام بختیاری
منشاءِ و چیستی انرژی
طبق ’قانون بقاء انرژی‘، انرژی نه ایجادپذیر است و نه فنا‌پذیر. طبق این قانون، انرژی همواره وجود داشته و خواهد داشت. با این همه می‌پرسیم، انرژی برای اولین‌بار از کجا...
۶ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: حسن بلوری
نویسنده: حسن بلوری
سازمان حقوق‌بشر ایران خواستار واکنش قوی جامعه‌جهانی نسبت به حکم اعدام پخشان عزیزی شد!
پخشان یک روزنامه‌نگار و مددکار اجتماعی بوده و حرفه‌اش نوشتن و فعالیت‌های خیرخواهی، بشردوستانه و کاملا مدنی بوده. ما از این موضوع آگاه هستیم و شک و تردیدی نیست.»
۶ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
جستاری از شرایط کنونی ایران زیر نام: "گوی" و "میدان"
پیشرفت علم و تکنولوژی و نوآوری‌های این عرصه و گسترش و همه‌گیری فضای مجازی، امکان بی‌بدیلی را برای نور انداختن بر تاریکخانه اشباح و برملا کردن دروغ و نیرنگ‌های پشت...
۵ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: بردیا سیاوش
نویسنده: بردیا سیاوش

مجموعه ای از مقالات در رابطه با شاعر بزرگ آذربایجان

میرزا علی اکبر صابر

میرزا علی اکبر صابر(۱۲۹۰-۱۲۴۱)٬ را به حق می توان یکی از بزرگترین شعرای معاصر آذربایجان نامید. صابر نه تنها در تاریخ ادبیات آذربایجان، جایگاهی سترگ دارد، بلکه هم چون میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل روزنامه نگار نامی و مبارز میهن مان٬ جایگاهی والا را در مبارزات مردم ایران برای آزادی و برابری به خود اختصاص داده است.

جمع آوری و تنظیم از دنیز ایشچی

 

 از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

میرزا علیاکبر طاهرزاده صابر شاعر اجتماعی و انقلابی  آذربایجان بود.

او در ۱۸۶۲ در شهر شماخی آذربایجان زاده شد. در کودکی به مکتب رفت و پس از دایر شدن مدارس جدید در باکو به مدرسه رفت. در ۱۸۸۴ برای زیارت سفری به مشهد و سمرقند و بخارا کرد و مدتی هم به کربلا رفت. مدتها به فارسی و ترکی آذربایجانی غزل و قصیده میسرود.

صابر نخستین اشعار خود را به صورت نوحه و مرثیه سرود و پس از آن سرودههایی فرهنگی به نظم درآورد و سرانجام در سال ۱۲۸۴/۱۹۰۵ به بعد به جستارهای سیاسی پرداخت. انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و تأثیر آن در قفقاز باعث این دگرگونی شد و صابر با آغاز به کار نشریه ملانصرالدین به جمع نویسندگان آن پیوست. در سالهای ۱۹۱۱-۱۹۰۶ صابر یکی از کوشاترین همگاران مجله طنز ملانصرالدین بود. سرودههای طنز صابر با نامهای مستعاری چون «هوپهوپ»، «آغلار گولهین» (متبسم گریان) و «ابونصر شیبانی» چاپ میشد. در جریان جنبش مشروطه در ایران آثار و اشعار او در ایران خوانده  میشد و بر نویسندگان و روشنفکران ایران اثر زیادی داشت.

بیشتر زندگی او در فقر گذشت. در ۱۹۱۰ در باکو در مدارس نفتی درس میداد و در ۱۲۹۰/۱۹۱۱ از بیماری سل در باکو درگذشت.

سبک صابر سبک واقعگرا و تحولخواه است. اشعار وی در دیوان هوپهوپنامه (هدهدنامه) جمعآوری شدهاست. بخش آذربایجانی هوپهوپنامه توسط احمد  شفائی به فارسی ترجمه شدهاست.

آثار [ویرایش]

آثار صابر بدین گونه فصل بندی شدهاست:

ساتیریک شعرلر (اشعار طنز) ۱۹۱۱ – ۱۹۰۶

تازیانه لر (جوابیهها) ۱۹۱۱ – ۱۹۱۰

بحر طویل لر (بحر طویلها) ۱۹۰۷ – ۱۹۰۶

مختلف شعرلر (اشعار گوناگون) ۱۹۱۱ – ۱۹۰۲

نشر ایللری بللی اولمایان شعرلر (اشعاری که سال انتشارآنها نا معلوم است)

اوشاقلار اوچون شعرلر (اشعار کودکان) ۱۹۱۱ – ۱۹۰۲

نشر ایللری بللی اولمایان اوشاق شعرلری (اشعار کودکانی که سال چاپ آنها مشخص نیست)

ترجمه لر (برگردانها) ۱۹۱۰ – ۱۹۰۶

فارسجا شعرلر (اشعار فارسی)

مکتوبلار (نامهها)

طنز دوران مشروطه، ابراهیم نبوی، ۲۰۰۶.

صابر، میرزا علیاکبر، هوپهوپنامه، مترجم (به فارسی) احمد شفائی، رداکتور: حمید محمدزاده، باکو: نشریات دولتی آذربایجان، ۱۹۶۵.

 

 

میرزا علی اکبر صابر(۱۲۹۰-۱۲۴۱)٬ را به حق می توان یکی از بزرگترین شعرای معاصر آذربایجان نامید. صابر نه تنها در تاریخ ادبیات آذربایجان، جایگاهی سترگ دارد، بلکه هم چون میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل روزنامه نگار نامی و مبارز میهن مان٬ جایگاهی والا را در مبارزات مردم ایران برای آزادی و برابری به خود اختصاص داده است. شعرهای صابر چون پتکی بر سر محمد علی میرزای قاجار و عمله جهل و ظلم و ارتجاع زمان فرود می آمد و فریاد در گلو مانده مردمی بود که به وسیله او در روزنامه های باکو پژواک می یافت. در آن دوران روزنامه ملانصرالدین٬ به ارگان مجاهدین آذربایجان تبدیل شده بود و صابر در این میان با اشعار آتشین خود٬ آتش به دامن استبداد می انداخت. به ویژه آنجا که با به تمسخر گرفتن ممدلی میرزای قجر می گوید:

ایرانلی دئییل٬ جمله بیلیر «مند علی» یم من

گرگان جفا و ستمین چنگلی یم من

ایرانلی لارین باشلاری نین انگلی یم من

سوررام٬ ایچرم٬ قانلارینی٬ چون زلی یم من

لاشه اؤزومون٬ ات اؤزومون٬ قان اؤزوموندور

شوکت اؤزومون٬ فخر اؤزومون، شان اؤزوموندور

صابر٬ فقط مرد میدان سیاست نیست. او به خوبی علت العلل دردهای ایرانیان را می داند. جهل و نادانی که همیشه بزرگترین دشمن ایرانیان بوده و هست. از این روست که هنگامی که می خواهد آخوندهای طرفدار محمد علی میرزا(همچون میرزا هاشم در محله دوه چی) را به طعن و ریشخند بگیرد٬ از آنان به عنوان کسانی یاد می کند که خوشبختی آنان در گرو نادانی مردم است و به طعن می گوید:

تحصیل علوم ائتمه کی٬ علم آفتِ جان دئیر

هم عقله زیان دئیر؛

علم آفت جان اؤلدوغو مشهورِ جهان دیر

معروف زمان دئیر؛

پندِ پدرانه م ائشیت٬ ای ساده جوانیم

یاخما غمه جانیم؛

خوش اؤل کسه کیم٬ وِل دؤلانیب٬ داغدا چوبان دیر

آسوده همان دئیر؛

صابر یک روشنگر راستین٬ تاریکی ها و پلیدی های مردم دوران خویش را چون دملی چرکین می بیند و آنها را به سختی نشتر می زند. یکی از بزرگ ترین دردهای آن زمان- که بدبختانه هنوز هم تا حدودی هست- این بود که زنان جزو انسان ها به شمار نمی آمدند و پدر خانواده به خود حق می داد٬ هر گونه که دلش می خواهد با همسر و دخترانش و بلکه پسرانش رفتار کند. در آن دوران سیاه، پدر٬ خود داماد خویش را بدون اینکه دختر ببیند٬ انتخاب کرده و دختر بعد از رفتن به حجله بود که با مردی که قرار بود٬ یک عمر زندگی کند٬ روبرو می شد. چه دختر بچه گان بی گناهی که مجبور بودند با مردی همسن و سال پدر خویش ازدواج کنند. از این رو بود که صابر با طعن و نیش از چنین شوهری(از زبان دختر بینوا) یاد می کند:

اول گون کی آداخلادیز، اوتاندیم

اؤغلان دئدیز ارین٬ ایناندیم

ار بؤیله اؤلورموش، ایندی قاندیم

خان دؤستو٬ آمان دی٬ قؤیما گلدی

کرداری یامان دی٬ قؤیما گلدی

دودکش کیمی بیر پاپاق باشیندا

آغ توکلری بللی دیر قاشیندا

گرچی قؤجا دیر٬ بابام یاشیندا

آمما سوراغان دی٬ قؤیما گلدی

کرداری یامان دی٬ قؤیما گلدی

این شعر زیبا بعدها دستمایه ای شد برای یکی از شاه کارهای صنعت سینمای آذربایجان(شوروی) تا از آن فیلم مشهدی عباد ساخته شود. داستانی که در آن پدری ورشکسته٬ دختر ۱۵ ساله و زیبای خود را در حالی که دل به جوانی آراسته و شایسته بسته است٬ به یک پیرمرد ۷۰ ساله شوهر می دهد. فیلمی  کمدی با مضمونی انتقادی. بدبختانه این داستان سیاه در سرزمین ما به گونه ای دیگر در حال تکرار است. بدبختانه هنوز هم در سرزمین ما٬ این معضل حل نشده است. هر چند که تراژدی هایی از قبیل مشهدی عباد بیشتر در روستاها و خانواده های فقیر قابل مشاهده است٬ در دیگر خانواده ها(به ویژه با بافت سنتی و مذهبی) این تراژدی به گونه ای دیگر به پیش می رود. در سرزمین ما هنوز پدرها و مادرهایی هستند که برای فرزندانشان٬ هیچ حق انتخابی قائل نیستند و فرزند نیک از نظر آنان٬ آن است که به انتخاب های پدر و مادر بله بگوید و از میان انتخاب آنان٬ یکی را بپسندد. اگر احیاناً این فرزند در دانشگاه یا محیط کار یا در هر جای دیگری(خارج از چارچوب و عرف خانواده) دل بست٬ در این صورت است که یک شورشی و یک فرزند خودسر است که باید با هر تمهیدی شده(او را از آینده ترساندن٬ تهدید به عاق کردن٬ تهدید به طرد شدن و از ارث محروم شدن و خط و نشان کشیدن و حتی در بعضی از خانواده ها با تنبیه فیزیکی)٬ وی را از تصمیمش منصرف نمود. مهم نیست که این فرزند بالغ و عاقل شده٬ مهم نیست که تحصیلکرده است یا نه٬ مهم نیست  و مهم نیست. چرا که برای او کوچکترین حق تصمیم گیری و انتخاب قائل نیستند.

 

میرزا علیاکبر طاهرزاده صابر شاعر اجتماعی و انقلابی جمهوری آذربایجان بود.

 

نویسنده: مسعود عرفانیان

 
 

میرزا علی اکبر طاهرزاده، متخلص به صابر، متولد ۱۲۴۱ ش ۳۰۰ ماه مه ۱۸۶۲( در شماخی ، بنیانگذار شعر واقع گرای آذربایجان و شاعر طنز پرداز چیره دست، بدون تردید یکی از برجسته ترین و بزرگترین شعرای طنز سراست که شعر و قلمش هردو به مفهوم واقعی ، در خدمت مردم ستم کشیده و رنج دیده و در دفاع از آزادی و عدالت اجتماعی قرار داشت.
صابر چندی در مکتبخانه های قدیم و سپس در مکتب سیدعظیم شیروانی که با اصول جدید اداره می شد آموزش دید. حال و هوای این مکتب با مکتبخانه های دیگر متفاوت بود.
در اینجا دانش آموزان به جای حصیر بر روی نیمکت ها می نشستند و علوم جدید می آموختند و همراه با زبان های فارسی و عربی، دو زبان آذربایجانی و روسی را نیز فرا می گرفتند. زمانی که هشت ساله بود معلم او سیدعظیم شیروانی که خود یکی از شعرای نامی آن دوران بود به استعداد و نبوغ او در شعر پی برد و او را به ادامه کار تشویق و پیش بینی نمود که آینده ای درخشان در انتظار اوست.
سیدعظیم شیروانی در رشد و پیشرفت صابر به عنوان شاعر نقش مهمی داشت. او صابر را وادار می ساخت تا با صدای بلند شعر بخواند و اشعار شعرای کلاسیک فارسی را به آذربایجانی ترجمه نماید. یکی از این ترجمه ها که به روزگار ما رسیده است، قطعه شعری است از سعدی که صابر آن را از گلستان ترجمه نموده است:
گوردوم نئچه دسته تازه گوللر
باغلانمیش ایدی گیاه ایلن تر
اصل شعر سعدی چنین است
دیدم گل تازه چند دسته
برگنبدی از گیاه رسته
با مقایسه ای میان اصل شعر و ترجمه آن، می توان به میزان استعداد و تسلط صابر بر هر دو زبان مبدا و مقصد پی برد که چه نیک از عهده برگرداندن شعر سعدی به زبان ترکی آذربایجانی برآمده است. صابر به زودی زبان های ترکی آذربایجانی، فارسی و عربی را فراگرفت و اوقات فراغت خود را صرف سرودن شعر و مطالعه می نمود. پدر او که از این کار خوشش نمی آمد و انتظار ادامه راه خویش توسط پسر را داشت، روزی دفتر اشعار او را پاره نمود و صابر در این باره به فارسی چنین سرود:
من خلیل ا… عصرم پدرم چون آذر
سفر از بابل شیروان کنم ان شاا…
گرچه او دفتر اشعار مرا پاره نمود
وصله با طبع درافشان کنم ان شاا…
شاعر آزاده که از این حرکت پدرش رنجیده بود، ماندن در شهر شماخی را بیشتر از این جایز ندانست و پنهانی راهی سفر خراسان شد. اما مادرش به زودی در جریان قرار گرفت و او را بازگرداند. پس از این رویداد، پدر صابر نرم تر شد و مانع خواندن و شعر سرودن او نگردید.
در سال ۱۲۶۳ ش / ۱۸۸۴ م، صابر بیست ودوساله به خراسان سفر نمود و مدتی در شهرهای عشق آباد، بخارا، سمرقند، مرو، مشهد و سبزوار زندگی کرد. او خود در شعری که در این باره سروده به این موضوع اشاره کرده است:
و اینک ترجمه آن
صابر شیدا که ترک شهر شروان را نمود
عندلیبی بود کاهنگ گلستان را نمود
در هزار وسیصدویک، سال میمون بوده در
آخر شوال، کاوعزم خراسان را نمود
صابر پس از بازگشت به زادگاه خود، اشعار و مقالاتش را در مطبوعاتی چون حیات، فیوضات، رهبر، الفت، گونش، ارشاد، زنبور، دبستان، حقیقت و ینی حقیقت به چاپ می رساند. اما همکاری او با روزنامه ملانصرالدین و ناشر آن جلیل محمدقلی زاده که همفکر صابر و از دوستان او بود، در دوران اوج شکوفایی و پختگی صابر بود و از شماره چهارم این روزنامه که در سال ۱۹۰۶ منتشر شد آغاز و تا پایان زندگی او ادامه داشت. صابر افزون بر نام مستعار هوپ هوپ اشعار خود را با نام هایی چون دین دیرکی، بوینو بوروق، سودایی، مرات، فاضل، ابونصر شیبانی و آغلار گوله ین امضا نمود. انتخاب نام مستعار آغلار گوله ین که به فارسی خنده روی گریان معنی می دهد بی دلیل نیست و نشان از ژرفای طنز تلخ شاعر دارد.
شهرت صابر با هوپ هوپ نامه اوج گرفت و اشعار این کتاب به استثنای چند شعر، سروده های او میان سال های ۱۹۰۵ ۱۹۱۱۱ را در برمی گیرد. شعر صابر واقعیتی است تلخ و دردناک. او با بازتاب درد و رنج مردم زمانه خود، ناراستی، دورویی، ستم، نابرابری، زهدفروشی و جهل و نادانی را به بهترین شکل و با زبانی ساده و همه پسند، به تصویر می کشد. صابر شاعری پیشرو و متجدد است که با زبان و قلم به پیکاری سخت علیه خرافه پرستی و واپس گرایی برمی خیزد و چهره کریه استبداد و ناآگاهی را آشکار می سازد. او در شعری از زبان کسانی که مخالف فراگیری علوم جدید و هرچیز نو و تازه ای هستند، چنین می سراید:
تحصیل علوم ایتمه کی علم آفت جاندیر
هم عقله زیاندیر
علم آفت جان اولدوغو مشهور جهاندیر
معروف زماندیر.
ترجمه
تحصیل مکن علم که علم آفت جان است
برعقل زیان است
روشن بود این مطلب و مشهور جهان است
معروف زمان است
در شعر دیگری، صابر از زبان سرمایه داری متکبر و خودخواه، خطاب به کارگران که کم کم از خواب گران ناآگاهی بیدار می شوند چنین می گوید:
فعله! اوزونی سن ده بیراینسان می سانیرسان؟
پولسوز کیشی، اینسانلیقی آسان می سانیرسان؟.
ترجمه:
ای کارگر، آیا شمری خویشتن انسان؟
انسان شدن ای لات، نه سهل است نه آسان
شعر صابر برکه ای زلال و آبگینه ای روشن و شفاف را می ماند که همه چیز را در خود نمایان می کند و او خود در شعر “نه یازیم” چه بنویسم؟( به درستی به این نکته اشاره نموده و رسالت خویش در شاعری را آشکار می سازد:
شاعیرم، چونکی وظیفه م بودور اشعار یازیم
گوردوگوم نیک و بدی ایلیوم اظهار یازیم>
گونی پارلاق، گونوزی آغ، گئجه نی تار یازیم
پیسی پیس، اگرینی اگری، دوزی هموار یازیم>
ترجمه:
شاعرم، شغل من این است که گویم اشعار
هر چه بینم زبدو خوب نمایم اظهار
روز را روشن و شب را بنمایانم تار
کج بگویم کج و هموار بگویم هموار
در سال ۱۹۰۸، صابر در شماخی مدرسه ای به نام <امید> دایر نمود که با اصول جدید اداره می شد، اما زیرفشار کهنه پرستان و واپسگرایان مجبور به بستن آنجا شد. او برای تامین هزینه زندگی خانواده پر فرزند خویش که متشکل از یک همسر و هشت دختر بود، پیش تر یک دکاان صابون پزی دائر کرده بود و در کنار سرودن شعر و همکاری با مطبوعات به آن کار هم اشتغال داشت. صابر درباره کار صابون پزی خویش با زیرکی و از سردرد و ژرف اندیشی بسیار گفته بود: <چون از دستش برنمی آمد که لوث باطنی کسان را پاک کند، پیشه صابون پزی در پیش گرفت تالااقل چرک ظاهری آنان را بشوید.>
سرانجام پندار، گفتار و کردارنیک او خرافه پرستان و جاهلان را خوش نیامد و او را به کفر والحاد و زندقه متهم نمودند و عرصه را براو تنگ نمودند تا جایی که او در اثبات مسلمانی خویش، خطاب به شروانیان فریاد برآورد:
ترجمه:
اشهدبالله العلی العظیم
صاحب ایمانم، آشروانیان!
به دین تازه نکنم اعتقاد
کهنه مسلمانم، آشروانیان…!
کفر چرا بندید بر من به زور!
قائل قرآنم، آشروانیان!
صابر در سال ۱۹۱۰ به باکو کوچید و در آنجا در تحریریه روزنامه های <حیات نو> و <حقیقت> به عنوان مصحح به کار پرداخت و سپس با یاری جمعیت <نشر معارف> که در محله بالاخانی باکو مدرسه ای داشت، به تدریس شرعیات و زبان فارسی پرداخت.
به گفته زنده یاد دهخدا:< او مبتکر طرز ادا و شیوه بیان مخصوصی شد وی طفل یکشبه ای بود که دوره صدساله را پیمود و از افکار و از نویسندگان عصر خود قرن ها پیش افتاد.>
احمد کسروی نیز شعر او را از روی احساس دانسته و چنین می نویسد: <شعر از روی سهش[احساس ] آنهاست که میرزا علی اکبر صابر گفته، بدی ها و آلودگی های توده را بدیده گرفته و درباره آنها شعر ساخته و به چاپ رسانیده.> محمدسعید اردوبادی نیز درباره صابر گفته: <او با هجویات خود حیات خلق را سبک کرده است و این فقط صابر بود که توانست هجو را در خدمت تهذیب اخلاق بگیرد و دوره جدید فکاهی نویسی با شعر صابر شروع می شود.
بن مایه اصلی شعر او مردم و انتقاد از مناسبات نادرست میان آنهاست و صابر دغدغه ای جز افشای این کژی ها و ناراستی ها و مبارزه با مفاسد اجتماعی و مناسبات کهنه و پوسیده ندارد. زبان شعر او همان زبان مردم بود و به گفته برخی او نخستین کسی بود که زبان محاوره را وارد زبان ادبی نمود. صابر زندگی پست و حقیر را به نام زندگی بلندی که آرزومند آن است، رد و انکار می کند. شعر صابر، شعر نیکبختی و روشنایی، ترانه زندگی آزاد و آبرومند و نجیبانه است.> او در بیداری و آگاهی مردمان شرق بویژه آذربایجان، ایران و ترکیه عثمانی نقش به سزایی داشت.
نخستین شعر چاپ شده صابر در روزنامه <شرق روس> به سال ۱۹۰۳ توجه کسی را به خود جلب ننمود. اما دومین شعر چاپ شده اش در روزنامه حیا در سال ۱۹۰۵ که نام آن بین الملل بود توجه همگان را به سوی او برگرداند. اما همکاری او با روزنامه ملانصرالدین در رشد و گسترش این روزنامه به شکلی بی نظیر موثر بود. مشهور شدن صابر به عنوان شاعری مبارز و طنزپرداز هم فقط به روزنامه ملانصرالدین باز می گردد.
صابر شاعری واقع گرا و متجدد بود که دگرگونی گسترده ای در ادبیات و شعر طنز نه تنها آذربایجان بلکه ایران و برخی دیگر از کشورهای شرق ایجاد نمود. به گفته عباس صحت <صابر میان شعرکهن و شعر جدید، فاصله ای به وسعت یک سده ایجاد نمود که دیگر بار کسی را یارای بازگشتن و پریدن از آن نیست.> او بر بسیاری از شعرا و نویسندگان و روزنامه نگاران همدوره خود و پس از خود تاثیرگذارده است.
تعدادی از شعرا و نویسندگان ایرانی که به زبان فارسی و یا ترکی آذربایجانی شعر سروده اند، مانند لاهوتی، سیداشرف الدین گیلانی، دهخدا، معجز شبستری و افراشته از صابر تاثیر گرفته اند. محمدعلی افراشته شاعر مردمی و طنزسرای ایرانی در این باره گفته است: من از صابر الهام گرفته ام و این یک حقیقت است. از سنین کودکی با آثار صابر آشنا شده ام و این آشنایی مرا به یاد گرفتن زبان آذربایجانی رهنمون شده است.> اما از آن میان سیداشرف الدین گیلانی از اشعار صابر بسیار سودجسته و راه او را در شعر ادامه داده است و روزنامه او نسیم شما> خودگواهی براین مدعاست.
اما این از ارزش کار سیداشرف الدین نمی کاهد، چه او خود نیز توانست با زبان مردم با آنان سخن بگوید و سخنش در ژرفای روح آنان نفوذ نماید، چرا که به گفته شادروان سعید نفیسی او <از میان مردم بیرون آمد، با مردم زیست، در میان مردم فرورفت و شاید هنوز در میان مردم باشد.
در سال ۱۹۱۱ بیماری صابر که از ماه های آخرین سال ۱۹۱۰ گرفتار آن شده بود رو به فزونی گذارد، شاعر مردمی که عمری را در راه خوشبختی مردم تیره روز قلم زد و شعر سرود تا شاید زخم ها و دردهای ناشی از جراحاتی را که مناسبات ناعادلانه بر پیکر آنان گذارده بود التیام بخشد، در چنگال بیماری میان مرگ و زندگی در جدالی سهمگین به سرمی برد. صابر ناگزیر برای درمان به شهر تفلیس رفت. در آنجا جلیل محمدقلی زاده و همسر او از هیچ کوششی برای بهبودی صابر کوتاهی ننمودند. روزنامه ملانصرالدین در تاریخ ۲۳ آوریل ۱۹۱۱ در شماره ۲۳ خود خبری را منتشر نمود که طی آن بیماری صابر به اطلاع خوانندگان اشعار او می رسید و برهمین اساس به دلیل ناتوانی صابر در پرداخت هزینه های درمانی خود، برای او از خوانندگان درخواست جمع آوری اعانه می کند. اما صابر همان گونه که راه و روش انسان های بزرگی چون اوست، با بلندنظری با این کار مخالفت می نماید. اما دست اندرکاران روزنامه پنهانی کارگردآوری اعانه را دنبال می نمایند. اما بهبودی به دست نیامد و او تفلیس را به مقصد شماخی ترک نمود تا درخاکی که زاده شده بود آرام گیرد.
روزهای پایانی زندگی شاعر به سختی سپری می شد، تا جایی که او چند روز پیش از مرگ در بیتی آرزوی مرگ خویش را چنین بیان نمود:
ایسته رم اولمگی من، لیک قاچیرمندن اجل
گور نه بدبختم، اجلدن ده گرک نازچکم>!
ترجمه:
مرگ خواهم، بگریزد زمن اما اجلم
من بدبخت که باید بکشم ناز اجل!
سرانجام میرزاعلی اکبر صابر در فقر و تنگدستی و در اوج شکوفایی خویش در سال ۱۲۹۰ ش/ ۱۹۱۱ چشم بر پلیدی های این جهان بست و از رنج تن آسود. او در آخرین شعر خود، دمی پیش از مرگ این رباعی را به زبان فارسی سرود:
راهم بدهید رو براه آمده ام
بردرگه حضرت اله آمده ام
بی تحفه نیامدم نه دستم خالی است
با دست پر از همه گناه آمده ام>

صابر وانقلاب مشروطه ایران
در دوران انقلاب مشروطیت جدایی میان مردم قفقاز و ایران هنوز رنگ و بویی نداشت و رفت و آمد ساکنین هر دو منطقه به این سو و آن سوی ارس به راحتی انجام می گرفت. افزون بر این پیوندهای دیرینه تاریخی، فرهنگی، قومی و مذهبی و وجود مشترکات بسیار دیگر، آنچنان مردم هر دو سو را در پیوند و ارتباطی تنگاتنگ فرا گرفته بود که مردم هر دو منطقه هنوز هویت و ملیت خود را از یکدیگر جدا نمی دانستند.
به همین دلایل در انقلاب مشروطیت، قفقازی ها برادران خود در ایران را تنها نگذارده و در راه پیروزی آرمان های آنان با بذل مال و جان چه با سلاح در سنگرهای مبارزه و چه با قلم به مبارزه با دشمنان و بدخواهان مردم برخاستند. کسانی چون حیدرخان عمو اوغلی، محمد امین رسول زاده، جلیل محمد قلی زاده، عباس صحت، میرزاعلی اکبر صابر، نریمان نریمانف، ئوزیر حاجی بیکوف و ده ها تن دیگر، نمونه هایی هستند که هر یک به فراخور موقعیت خود در این راه، کارهای بایسته ای انجام داده اند. شادروان احمد کسروی می نویسد: <آمدن اینان به دلیری آزادیخواهان افزود و چون مردان آزموده و دیده بازی می بودند، در هر کاری پیشگام می شدند و راه به دیگران می نمودند و کسانی از اینان به سخنگویی نیز می پرداختند و به آگاهانیدن مردم می کوشیدند.
اما در این میان صابر جایگاه ویژه ای را داراست. شعرهای او که در روزنامه ملانصرالدین چاپ می شد، به سرعت باعث نامی شدن او و شناخته شدن روزنامه بیش از پیش در میان مردم شد. در نخستین ماه های جنبش مشروطه، به دستور محمدعلی میرزا از پخش روزنامه ملا نصرالدین جلوگیری شد. صابر که به برخی از شهرهای ایران سفر نموده بود و تجربه زندگی در آنجا را داشت، با فرهنگ و آداب و سنن جاری در ایران و نیز مناسبات سیاسی حاکم بر آنان و جور و ستم حکام و نبود رشد فرهنگی و اقتصادی در آنجا آشنا بود و حوادث ایران را نیز به دقت دنبال می نمود. رویدادهای سال های ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۱ ایران، دستمایه شعرهای طنز صابر شد و او در این باره اشعار زیادی سروده که هم در ملانصرالدین و هم در کتاب هوپ هوپ نامه به چاپ رسیده است. خودکامگان و بسیاری از دشمنان آزادی و آزادیخواهان مانند محمدعلی شاه، عین الدوله، میرزاعلی اصغرخان اتابک، ظل السلطان، رحیم خان سردار نصرت و… مستقیم و یا غیرمستقیم آماج طنز گزنده صابر قرار گرفته اند و از آن سو نیز سرجنبانان انقلاب و یاوران مردم و گردان دلیر مشروطه مانند ستارخان از سوی صابر به نیکی یاد شده اند. به نوشته شادروان محمدزاده، باید گفت که هیچ یک از شعرای دوران مشروطیت ایران، ستارخان سردار ملی را نظیر صابر تجلیل نکرده و هیچ طنزی در افشای قیافه کریه پیکره استبداد محمدعلی شاه به پای اشعار ساتیریک صابر نمی رسد.
عباس صحت نیز در بیان نقش بسزا و اهمیت شعر صابر در انقلاب مشروطه ایران گفته: اشعار صابر پیرامون انقلاب مشروطیت که میان سال های ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۱ سروده شده، به اندازه یک اردو به ایران خدمت نموده است.
در اینجا نمونه هایی از اشعار صابر با ترجمه فارسی آنها را انتخاب نموده ایم که درباره رویدادهای ایران در دوران انقلاب مشروطه به مناسبت های گوناگون سروده شده است. ملاک، انتخاب اشعاری بوده است که مستقیم درباره اشخاص و یا به مناسبت رخدادی سروده شده تا خوانندگان با این بخش از اشعار صابر بیشتر آشنایی پیدا کنند. تعداد این اشعار بسیار است و ما به دلیل محدودیت از آوردن تمامی آنها معذوریم.
نمونه اشعار میرزا علی اکبر صابر پیرامون انقلاب مشروطه ایران
سن دییه ن اولمیوب هله)  آنکه تو گفتی نشده
این شعر به مناسبت کشته شدن میرزاعلی اصغرخان اتابک سروده شده است و بسیار جالب است که شاعر خطاب به کشندگان اتابک از آنان می پرسد که: پس از کشته شدن اتابک آیا چیزی تغییر کرد؟ و مگر هنوز هزارها اتابک در این زمان وجود ندارند؟
ترجمه: <بزنده آی ندیه – بدید، اینقده بروبر نکن!
چو بچه های بی ادب بیخودی هروهر نکن

کشتید اتابکو؟ … بله، بسیار خوب، ولی بدان!
نیست مگر هزارها اتابک اندر این زمان؟
ایران ئوزو موندور) ایران مال من است

شاهنامه
شعر شاهنامه از زبان عین الدوله مخالف سرسخت مشروطه سروده شده است و در آن عین الدوله خطاب به شاه، آمادگی خود جهت سرکوبی و قلع و قمع مشروطه خواهان اعلام می دارد.
ترجمه: شها، تاجدارا، قویشوکتا
ملک احتشاما، فلک رفعتا
بپرسی گر از لطف احوال من
بگوید به تو نامه ام حال من
چو پیچیدم از حضرت تو عنان
سوی شهر تبریز گشتم روان
به عزمی که آرم چو یک شیر جنگ
به خیل مجاهد کنم عرصه تنگ
فدایی کنم محو با خانشان(ستارخان)
پر از خون نمایم بیابانشان
سبب بوینی یوغون اولدیز

من دل شاه دون گشته
در این شعر صابر به مناسبت سرکوب جنبش مشروطه و مشروطه خواهان از وضعی که در کشور حاکم شده و سرکوب و کشتار آزادیخواهان و در بندنمودن آنان اوج گرفته، شکایت نموده و از رفتار با آزادیخواهان چون میرزا جواد ناطق و مستشار الدوله گله می نماید:
غم و محنت فزون اولدی
سبب بوینی یوغون اولدی
نه ایچون کشور ایران
اولور شخصیته قربان
نیچون مشروطه باغلاندی
مزوزلر قوچاقلاندی.
ترجمه: غم و محنت فزون گشته
ز مندل شاه دون گشته
چرا این کشور ایران
به شخصیت شود قربان

منابع در دفتر روزنامه موجود است

مسعود عرفانیان

روزنامه اعتماد ملی، شماره ۱۴۸ به تاریخ ۱۲/۵/۸۵، صفحه ۱۱ (ادبیات مشروطه)

الهی
داش قلب لی اینسانلاری نئینیردین الهی ؟
بیزده ک بو سویوق قانلاری نئینیردین الهی ؟
آرتدیقجا حیاسیزلیق ، اولور ائل متحمل
هر ظلمه دؤزه ن جان لاری نئینیردین الهی ؟
بیر دؤرده کی ، صیدق و صفا قالمییاجاقمیش
بیلمه م بئله دورانلاری نئینیردین الهی ؟
مظلوملارین گؤزیاشی دریا اولاجاقمیش
دریالاری ، عمانلاری نئینیردین الهی ؟
صیاد جفاکاردا رحم اولمویاجاقمیش
آهولاری ، جئیرانلاری ، نئینیردین الهی ؟
باغین ، اکینین خئیرینی به گلر گؤره جه کمیش
توخم اکمه گه دهقانلاری نئینیردین الهی ؟
ایش رنجبرین ، گوج اوگوزن بیر اوزونون کو
به گ زاده لری ، خنلاری نئینیردین الهی ؟
حکم ائیلیه جه کمیش ، بوتون عالمده جهالت
دلداده عرفانلاری نئینیردین الهی ؟
سیرتوق ، مسلمانلاری تکفیره چکن بو
دوشگون مسلمانلاری نئینیردین الهی ؟
یا خود بولارین بونجا نفوذی اولاجاقمیش
بئش ، اوچ بو سخندانلاری نئینیردین الهی ؟
غئیرتلو دانوشبازلاریمیز ایش باشارارکن
تنبل دلی شئیطانلاری نئینیردین الهی ؟
ارلر هره بیر قیزکیمی اوغلان سئوه جه کمیش
ائولرده کی نیسوانلاری نئینیردین الهی ؟
تاجرلریمیز ( سونیا ) لارا بند اولاجاقمیش
بدبخت ( تکذبان) لاری نئینیردین الهی ؟
سبحانک ، سبحانک ، سبحانک ، یارب
باخدیقجا بو حکمتلره حئیران اولورو هپ

ترجمه فارسی
الهی
انسانهای سنگدل را برای چه آفریدی الهی ؟ ( منظور چرا آفریدی )
خونسردهائی مثل ما را برای چی آفریدی الهی ؟
هر قدربر بی حیائی افزوده می شود : ملت تحمل می کند
جانهای متحمل به هر ستمی را ، برای چه آفریدی الهی ؟
اگر قرار بود در این زمان صدق و صفا نماند
نمی دانم این دوران را برای چه آفریدی الهی ؟
اگر قرار بود اشک مظلومان دریا شود
دریاها و عمانها را برای چه آفریدی الهی ؟
اگر قرار بود صیاد جفاکار رحم نداشته باشد
آهوان و گوزنها را برای چه آفریدی الهی ؟
اگر قرار بود بهره باغها و مزارع را خانها ببرند
برای کاشتن تخم ، دهقان را برای چه آفریدی الهی ؟
اگر قرار بود بار کار و تلاش بردوش رنجبر باشد
خان زاده ها و خان ها را برای چه آفریدی الهی ؟
اگر قرار بود جهل در جهان حکومت کند
دلداده ها و عرفا را برای چه آفریدی الهی ؟
پرروئی که موجب کفر مسلمانان می شود
پس این مسلمانان را برای چه آفریدی الهی ؟
یا اگر قرار بود نفوذ اینها تا این اندازه باشد
سه چهار سخندان را برای چه آفریدی الهی ؟
در حالی که دانشمندان باغیرت ما اردان هستند
شیطانهای دیوانه و تنبل را برای چه آفریدی الهی ؟
اگر قرار بود مردان ، هر کدام پسرهائی را به جای دختر ( بعنوان سوگلی ) بخواهند
زنانی را که در خانه اند برای چه آفریدی الهی ؟
اگر قرار بود تاجرهای ما شیفته ( زنان … ) بشوند
زنان ( توی خانه ) بدبخت را برای چه آفریدی الهی ؟

سبحانک ، سبحانک ، سبحانک ، یا رب
وقتی این حکمتهایت را می بینم حیرت زده می شوم

 

بابک

بیر مجلیسده اون ایکی کیشینین صحبتی

وکیل: حقسیزه حقلی دییوب بیر چوق گناهه با تمیشام.

حکیم: دردی تشخیص ایتمیوب ، قوم – اقربا آغلا تمیشام.

تاجر: من حلال ایله حرامی بیر – بیرینه قاتمیشام.

روضه خوان : امتین پولین آلوب ، من گؤزلرین ایسلاتمیشام.

درویش :-نرده بولسهم سوق آچوب مین – مین یالان سؤز ساتمیشام.

صوفی : روز و شب حق ، حق دییوپ ، من هرکسی اویناتمیشام.

ملا : گونده بیر فتوا ویروپ ، مخلوقی چوق آلداتمیشام.

علم : قطع امید ایتمیشم ، یکسر بو قومی آتمیشام.

جهل : اورتاده کیف ایلیوب ، من هم مرامه چاتمیشام.

شاعر: بلبله ، عشقه ، گله دائر یالان فیرلانمیشام.

عوام : آنلامام هرگز ، جهالت بسترنده یاتمیشام.

غزته چی:من جریدهم دولماق ایچون مطلبی اوزاتمیشام.

 

بیر چوبان بیر گون ائتدی داغدا هارای
جاناوار وار دئدی گلین ای وای

اهل قریه یوگوردو داغ طرفه
گئتمه سین تا قویون قوزو تلفه

بونلاری مضطرب گؤرونجه چوبان
گولمه یه باشلادی دئدی : یاران

سیز بونو سانمایین حقیقت دیر
داماغیم گلدی ، بیر ظرافت دیر

بینوالار قاییتدی لیک چوابن
گئنه بیر گون داغ اوزره قیلدی فغان

جاناوار وار دییه باغیردی گئنه
قریه اهلین کمک چاغیردی گئنه

کندلیلر ائتدیلر دوباره هجوم
گئنه اولدو یالانلیغی معلوم

دوغرودان بیر زامان به عزم شکار
قویونا گلدی بیر نئچه جاناوار

هرچه داد ائیله دی چوبان یاهو
ائشیدنلر دئدی یالاندیر بو

بو سبب دن هارایه گئتمه دیلر
اونا هئچ اعتناده ائتمه دیلر

جاناوارلار یئدی بوتون قویونو
ایشته اوغلوم یالانچی لیق اویونو

باق یالانچی تانیلدی چونکه چوبان
دوغرو دئرکن سوزو تانیلدی یالان

هرگز اوغلوم یالان دئمه کی خدا
دوست توتماز یالانچی نی ابدا

هم ده خلق ایچره حرمتین اولماز
عزتین قدر و قیمتین اولماز

تاریخ انتشار : ۱۳ فروردین, ۱۳۹۱ ۹:۰۴ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

آقای رئیس جمهور اندکی آرام، به کجا چنین شتابان

آقای رئیس جمهور به رای ۲۷ در صدی‌تان غره نشوید. مردم در این ۴ دهه آموخته‌اند که نباید به وعده‌های حکمرانان اعتماد کرد. همان ۲۷ درصد رای‌دهنده، دیده‌بان حرف و عمل شما هستند و با دقت و پیگیری، بر مواضع تان نظارت دارند.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

و دو باره با همان یاران شروع می‌کنیم

سفر درونی

نقش‌آفرینی هوش مصنوعی در کنشگری سیاسی مستقیم مردم

نو‌کانتی‌ها؛ نیم‌قرن میان مارکسیسم و فاشیسم

منشاءِ و چیستی انرژی

سازمان حقوق‌بشر ایران خواستار واکنش قوی جامعه‌جهانی نسبت به حکم اعدام پخشان عزیزی شد!