هر کسی که هدفش انسانی و مردمی باشد و بخواهد و بتواند برای ایران و کشورهای محروم و فلاکت زده ای مثل ایران٬ آزادی و رفاه و امنیت و برابری در تمام زمینه ها فراهم کند و باعث رشد و آگاهی در جامعه شود٬ باید همراهی شود. به هیچ حزب و سازمان وگروه و مکتبی هم نمیزشود بطور مطلق٬ وابستگی داشت (دلبستگی چرا٬ اما وابستگی نه) چون لااقل تاکنون٬ هیچ مرام صددرصد جامع و کاملی پایه ریزی نشده و بدلیل تعصبات کور سیاسی٬ اجازۀ مطالعه و تحقیق و آگاهی یافتن به دیگران داده نمی شود. پرونده و گذشته و اشتباهات و سوابق منفی و مثبت رهبران سیاسی اجازۀ نقد بیطرفانه و منصفانه ندارند. شک نیست که هر گروه و سازمانی پاره ای نقاط مثبت دارد و در مواردی نقاط منفی و این نیز البته بخاطر شرایط سالها و قرنها استبداد و خفقان در جهان سرمایه داری بویژه در ایران ٬ امری طبیعی است. اما باید نقاط منفی شناسایی و برطرف گردند و این مقدور نیست مگر با ارتباطات و پیوند احزاب با یکدیگر و شناخت اصول اساسی درخواستهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی جوامع٬ و پای فشردن بر هدف آزادی و برابری و رفع هرگونه تمامیت طلبی و مالکیت خواهی در قدرت سیاسی و اقتصادی.
به بیان دیگر: ثروت و قدرت در تمام ابعادش باید بین همه تقسیم شوند و نباید در انحصار قشر یا گروه خاصی قرار گیرند. انسانها همه از زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان و باخدا و بیخدا و سفید و سرخ و زرد و سیاه همه با هم برابرند و حق زندگی برابر و بهره مندی از تمام امکانات رشد و شکوفایی زندگی را دارند. در این راستا و برای تحقق این خواسته هر کسی یا هر حزب و سازمان و جنبشی بتواند مفید و مؤثر باشد باید حمایت گردد.
هیچ ارگان سیاسی به تنهایی قادر به تامین تمام خواستهای جامعه و ایجاد آزادی و برابری و صلح و امنیت اقتصادی و جانی در جوامع بشری نیست و باید دست بدست هم دهند و از رقابتهای کاذب و ریاست طلبی دست بردارند و هریک بنا به اصول اولیه در تشکیل و موجودیت خود٬ به ایجاد آگاهی و رشد شعور سیاسی همت گمارند که متاسفانه چنین عملکردی تاکنون هیچ کجا مشاهده نشده بلکه آنچه قابل رویت است خصومت و دشمنی بین احزاب و حس مالکیت روی آب و خاک و انسانها و کرسی قدرت است و بس! علیرغم اهداف نوشته شده در اساسنامه های هر حزب و سازمان٬ متاسفانه در عمل آنچه که به جمعگرایی و پیوندهای سیاسی و پیوستگی با توده ها منجر شود وجود ندارد و بنابراین اساسنامه ها و منشورها جز شعار و حرف توخالی چیزی نیست٬ بهمین دلیل انسان را به آیندۀ مطلوب سیاسی دلخوش نمی کند که هیچ٬ بلکه باعث یاس و ناامیدی می شوند، تا جایی که گاه آدم از سیاست متنفر می گردد چون در تاروپود آن٬ که باید شفافیت و آگاه سازی باشد جز دروغ و نیرنگ و فریب و پرده پوشی٬ جز در جهل و نادانی و بیخبری نگهداشتن چیزی پیدا نمی شود. همین باعث می شود که خطر بی اعتمادی کلی به سیاسیون بالا بگیرد. رقابتهای پوچ و قدرت طلبیها و مسابقه های سیاسی شبیه عده ای رانندۀ اتومبیل شده که در یک اتوبان برای سبقت گرفتن و جلوزدن از هم به امنیت جاده و اتومبیل و سلامت خود و مردم بیرون از ماشین ٬ توجه نمی کنند و می خواهند از تمام رانندگان جلوتر باشند. در این جاده وقتی می بینند دیگری دارد جلو می زند محکم با ماشینشان به ماشین او می زنند تا خرد و خرابش کنند و حتی جان رانندگان دیگر و رهگذران نیز برایشان ارزش و اهمیتی ندارد. در واقع می خواهند اول باشند اما وقتی نمی توانند اول باشند چشم دیدن بقیه را هم ندارند و با ایجاد تصادف٬ راه را می بندند تا مانع حرکت رقبا و سایرین شوند. این تصادف و سانحه سازیها و این تخریبها و ویرانگریها٬ منجر به فدا و قربانی شدن میلیونها انسان در طول تاریخ شده است و هرگز موجب افتخار نیست. این اسمش جنون قدرت است و نوعی حسادت کثیف سیاسی است که به نظرم بیماری اصلی در سیاست است و باید درمان شود.
در پایان از صمیم قلبم آرزوی پیوندهای سیاسی برای فراهم شدن زمینه های آزادی و برابری و خوشبختی و امنیت و صلح و دوستی برای جوامع محروم و استبدادزده را دارم.