آلبر(آلبرت) کامو نویسنده و رُمان نویس نامدارفرانسوی، در تاریخ ۷ نوامبر ۲۰۱۳ میتوانست صد سالگی خود را جشن بگیرد، اگر در ۴ ژانویه ۱۹۶۰ دریک سانحه رانندگی در هنگام سفر به پاریس کشته نمی شد. او خالق کتابهای پر خواننده: بیگانه، طاعون، حکومت نظامی، انسان شورشی، سوء تفاهم و …” است. کامو در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در یک خانواده فقیر فرانسوی تبار در آبادی “موندُوی” در استان کنستانتین الجزایر دیده به جهان گشود. او در کودکی پدر خود را که در جبهه های حنگ جهانی اول در ارتش فرانسه مبارزه میکرد، از دست داد. شدت فقر مادر بیسواد آسپانیائی تبار و نا آشنا به زبان فرانسه را برآنداشت تا با دو فرزند خود به نزد مادر بزرگ آلبر در الجزیره، که خود از بیماری و فقر رنح میبرد پناه ببرد. آلبر کامو اما با ذکاوت و استعدادش به قضا و قدری وراثت فقر تن نداد. او در اولین اثرش بنام ” پشت و رو”، می نویسد:”من در بین فاصله فقر و خورشید قرار گرفته ام. نخست اینکه فقر برای من هیچ گاه یک مصیبت نبود، زیرا روشنائی غنای خود را بر آن می گستراند. حتی شورشهای من از این روشنائی می درخشند. بدون تملق میتوانم بگویم که این شورشها برای همه بوده اند”. او دوران نوجوانی را با سرزندگی و لحظات فراغت را در تنها کتابخانه الجزیره میگذراند. دیری نپائید که نبوغ او در ادبیات مورد توجه و تشویق معلم اش قرار گرفت. کامو نه تنها نویسنده بلکه روزنامه نگار متعهدی بود که علیه بی عدالتی و تبعیض مبارز میکرد. اودر روزنامه نگاری بسیار جسور بود؛ اما مالکان جراید را بر نمی تافت. او در سال ۱۹۳۹ و با برآمد ابرهای سیاه فاشیستی در اروپا و خطرات ناشی از آن و مماشات و همنوازی صاحبان جراید با جو حاکم، در مقاله ای خطاب به همکارانش آنها را به آزادمنشی فرامیخواند. او بعنوان سردبیر روزنامه “عصر” که در الجزایر منتشر میشد، درمانیفستی به همکارانش میگوید” آزاد باشید، ارتباط نامشروع حرفه ای ما با صاحبان پول را قطع کنید”. اگر چه این مانیفست به زیر تیغ سانسور میرود. زیرا کامو دست به افشاگری جرایدی زد که اخبار را وارونه و افکار عمومی را در فضای آنروزآلت دست خود قرار میدادند.او می نویسد” یک روزنامه آزاد را میتوان از آنچه میگوید واز آنچه که نمیگوید محک زد”. “وهمچنین در تقابل با بر آمد موجی از حماقت، لازم است به مخالفت با آن برخاست و از پذیرش این حماقت امتناع ورزید”. ” تمام فشارها و اجبارات جهان هم نمیتوانند اذهان پاک را به عمل غیر اخلاقی و نادرست مجبور کنند”. آلبر کامو در برزخ مبارزه علیه ایدئولوژی استعماری فرانسه و بند ناف الجرایر خود مختار یا مستقل، گیر میکند. گسست از “مادر وطنی فرانسه” و عشق به ” مادر الجزایر”. کامو در فضائی با ایدئولوژی استعماری مورد حمله قرار میگیرد. در سال ۱۹۳۸، ” پاسکال پیآ” دستیار ژان پُل سارتر و سردبیر روز نامه ” الجزایر جمهوریخواه” پای کامو را به “قلاده” میبندد و با شدت تمام منادی پیوند ناگسستنی فرانسه و الجزایر است و به دفاع از ایدئولوژی استعماری برمیخیزد . طنز روزگار اینکه این روزنامه از دولت ائتلافی چپ ” جبهه مردمی” فرانسه ــ ۱۹۳۶ ـ۱۹۳۸ ـ دفاع مینمود. ورود به میدان روزنامه نگاری با سری شوریده و خشم از بی عدالتی، او را بر آنداشت تا محله “بِل کور” الجزیره را که کارگران طبقه کارگر اعراب و اروپائی ها در کنار هم می زیستند، سکونت کند. کنکاش او در باره تبعیض بین اعراب الجزایری و اروپائیان، انگیزه ای شد تا به حزب کمونیست فرانسه بپیوندد. در این تلاش، او در سال ۱۹۳۷ مسئولیت ” خانه فرهنگ” الجزایر را که در برگیرنده تئاتر هم بود،بعهده گرفت. او همباره در دفاع از حقیقت زیر فشار قدرتها و طرفداران استعماری بود. او پس از اثبات بیگناهی یک عرب متهم به قتل توسط حکام سیاسی استعماری در الجزایر، تحت فشار قرار گرفت و مقالاتش در روزنامه ” عصر جمهوریخواه” به زیر سانسور رفت و در ژانویه ۱۹۴۰ ممنوع النتشار شد. سپس کامو بناچار وارد پاریس گردید. و فعالیتش را در نشریه ” نبرد” متعلق به شبکه مبارزان علیه اشغالگران نازی آغاز نمود. تعهد او به روزنامه نگاری از یکطرف و بر حذر داشتن ازتهدیدات علیه مطبوعات مسئول از طرف دیگر نمونه است. حتا در عصر انقلاب اطلاعاتی و انترنت وسرعت انتقال اخبار “واقعی” و “دستکاری شده”،پذیرش در کنار قدرت یا منتقد قدرت،آموزنده است. کامو در سال ۱۹۴۴ در باره ” روزنامه نگاری منتقد” و بهتر از آن “روزنامه نگاری ایده” مینویسد: ” آرزوی ما ـ حتی عمیق تر از آن است که اغلب در سکوت بود ـ آزاد نمودن روزنامه ها از یوغ پول بود تا اینکه این روز نامه ها بتوانند با شایستگی حقیقت را به گوش مردم برسانند. بنابراین ما بر این باور هستیم که ارزش یک کشور غالبن همان است که مطبوعات در آن کشور ارزش دارند”. کامو نویسنده “انسان شورشی” یکسال قبل از دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۷، در مخالفت با بزرگنمائی در خشونت استقلال طلبان الجزایری در جلد مجله “اکسپرس” که خود روزنامه نگار آن بود، آنرا ترک کرد و همچنین با انتقاد از روشهای ضد دموکراتیک “جبهه آزادی بخش ملی” الجزایر فاصله گرفت. او اما چهار حکم روزنامه نگار آزاد را راهنمای عمل داشت: هشیاری، امتناع از تحمیل، طنز و عناد و سرکشی.
پس از دریافت جایزه نوبل، کامو به پاس از حرفه آموزگاری، و آموزگارش که او را تشویق به تحصیل و ادبیات نموده بود، چنین نوشت: “هنگامی که از خبر جایزه مطلع شدم، نخستین فکرم بعد از مادرم، شما بودید. بدون شما، بدون آن دست پر عطوفتی که به سوی یک بچه فقیری که من بودم، بدون آموزش شما و نماد شخصیت شما، این همه چیزی که بدست آمد، غیر ممکن بود. تلاشهای شما، کارشما و قلب بخشنده و عاطفی شما همیشه در نزد آن بچه مدسه ای که اینک بزرگ شده است، هرگز از حق شناسی نسبت به شما قطع نشده است”.
بعد از دریافت جایزه نوبل و شرایط نفس گیر جنگهای داخلی، و “مادر وطنی فرانسه” و “مادر الجزایر”، کامو به کمای فکری فرورفت و دیگر چیزی ننوشت. انگار در برزخ هستی و نیستی در کلنجار بود. شاید شبیه آنچه که بعد از انفجار بمب اتمی در هیروشیما در سال ۱۹۴۵ در عنوانی با “چشم اندازهای شگفت انگیزی که برای بشریت گشوده شده است”، می نویسد:”لازمست تا در آینده ای کم و بیش نزدیک، بین خوکشی دست جمعی و استفاده هشیارانه از علم، یکی را انتخاب کنیم”.
او اما به یکباره در سال ۱۹۵۹ شروع کرد به نوشتن کتاب ” نخستین آدم”. کامو شاید میل به تحریر اتوبیگرافی و نوشتن از ازل کودکی فقیر، اما مسیر پر فراز و نشیب در جدل هستی و نیستی بود. مرگ زود هنگام کامو و ناتمام گذاشتن راز این قصه پر غصه “آدم”، در لطا فت و پیچیدگی صفحه نخست کتاب است که به مادرش اهداء نمود: ” تقدیم به تو که هر گز توانائی خواندن این کتاب را نداری”.
۱۴ نوامبر ۲۰۱۳\۲۳ آبان ۱۳۹۲