داعش، فارغ از جنبه تروریستی یا حمایت تودهای، ماهیت مذهبی و شعارهای انحرافی آن، این که مخلوق امپریالیسم باشد یا مولود سیاست های انحصارطلبانه نوری المالکی معرفی شود در ماهیت این جریان نمی توان هم نظر نبود که داعش با چهره دهشتناک و تروریستی خود در خدمت سیاست خاصی در منطقه می باشد. به بیانی خودمانی تر اقدامات وحشیانه و ضدبشری داعش محل تلاقی واقعیتهای نوین است، واقعیتی که اگر به ردیابی آن مبادرت ورزیم سبب خواهد شد تا تعرضات داعش ما را تا پشت دیوارهای حیاط خلوت کشورهای ذینفع ببینیم، کشورهائی که منافع خود را در تداوم حرکات سبعانه این جریان می یابند. با اینحال بسیاری از سیاست مداران جهان و ایران هنوز در فضای خاصی سیر میکنند. برخیها چون هیچ تحولی را بدون دخالت امریکا و انگلیس ممکن نمیدانند، پیدایش داعش را هم به اراده این قدرتها نسبت میدهند. برخی دیگر، از جمله انگشت شماری از نقش انجصارطلبانه نوری المالکی نسبت به سنی ها و کردهای عراق می دانند. بررسی رویدادهای عراق و تعرضات داعش و تدقیق در نقش رهبران کشورهای موثر در داعش راهی در برابر ما قرار می دهد. راهی که جریان چپ ایران اعم از فدائیان و… و چپ مذهبی و دیگر جریانات ملی و ملی مذهبی باید چاره اندیشی کند. بدین ترتیب اپوزیسیون خارج کشور ـ به خصوص سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) باید نسبت به خطران آنی و آتی این جریان معلوم الحال موضع قاطع و آشکاری اتخاذ کند.
رسانه های غربی صرفا به تفسیر رویداد اخیر در عراق می پردازند و در عمده کردن نقش انحصارگرایانه مالکی نهایت سعی را به عمل آورده تا عمق فجایع داعش مکتوم بماند و خطرات ناشی از احتمال گسترش تحرکات داعش به کشورهای همسایه عراق بویژه ایران نادیده گرفته شود.
در حال حاضر رفتار آمریکا نسبت به متوقف یا کنترل کردن داعش شبهه ناک است. پرسش مطرح در ذهن فعالان و آگاهان سیاسی آن است که آیا امریکا در عراق همکار خود در سوریه را سرکوب می کند؟ آیا بر خورد منفعلانه آمریکا به گونه ای است که نمی خواهد ناجی دولت مالکی و طرفدار شیعیان عراق تلقی شود؛ ولی از طرف دیگر ظاهرا مایل نیست که داعش و سنی های افراط گرا در عراق پیروز شوند. آیا آمریکا می خواهد با جمهوری اسلامی در مورد عراق همکاری کند؛ ولی نه آنقدر که عربستان و دیگر کشور های سنی را از خود برنجاند؟ قطعا چون عربستان در برابر آمریکا تسلیم بلامنازع است، فعلا بعید به نظر می رسد.
اما محافل و آگاهان سیاسی، مطلع هستند که زایش داعش خلق الساعه نبوده و قبلا همکار آمریکا در سوریه بود. در واقع داعش مدلی از پارادایم القاعده به عنوان بازوی نطامی عربستان و مجری سیاست های امریکا در افریقا و خاورمیانه است. امروزه آشکار شده که در خلق القاعده آمریکا بیشترین نقش را داشته است. هدف از خلق این ویروس ضدبشری ـ امپریالیسم ساخته ـ بعدها روشن شد. هدف نخست خلق القاعده برای مبارزه با خطر شوروی در افغانستان طراحی و از حمایت مالی ـ سیاسی عربستان برخوردارشد تا در مراحل بعدی نقشه راه خاورمیانه جدید که در آن اسرائیل بزرگ جایگاه برجسته ای دارد را هموار نماید.
حال که به نقشه راه خاورمیانه رسیدیم. توضیح موضوعی ضروری به نظر می رسد. توضیح اینکه برای تغییر استراتژی آمریکا در بکارگیری نیروهای مرتجع منطقه کافی است نگاهی به مقاله “جیمز پتراس” بیفکنیم*. او با تحلیل نطق “باراک اوباما” در پارلمان استرالیا این موضوع را پیش می کشد که سیاست آمریکا از میلیتاریسم در بخش های محیطی به سمت برخورد نظامی در سطح جهانی در حال حرکت است و این موضوع معنایی جز دسترسی به مواد خام و روابط تجاری و مالی آن کشور در آسیا ندارد. بنابراین اگر تحلیل ” جیمز پتراس ” را نقطه عزیمتی برای بحث حاضر بدانیم، می توان معنای درست دخالت بشردوستانه به لیبی و در عین حال تدارک اجرای همان نقشه برای سوریه را متوجه شد. آمریکا و هم پیمانانش کوشیدند با سوار شدن بر موج بهار عربی و در واقع با شراکت در سرنگونی متحدین چین و روسیه، استراتژی تضعیف این دو کشور را نیزدر پیش گرفته بودند. اگرچه به یک معنی حمله ی نظامی و تغییر رژیم در عراق و افغانستان را نیز می توان مستحکم تر کردن پایه های پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه دانست و به همین معنا نیز تفاوتی میان اشغال نظامی افغانستان و عراق با اشغال نظامی لیبی ـ و به احتمال زیاد سوریه ـ قائل نشد، اما تغییر مدل دخالت نظامی در لیبی نسبت به عراق و افغانستان اهمیت به سزایی برای آمریکا و متحدانش در برداشت. “جیمز پتراس” در همان مقاله به این مهم اشاره می کند که عدم موفقیت میلیتاریسم آمریکا و متحدین غربی اش در سرکوب جنگجویان طالبان ـ القاعد ه ای (آمریکا ساخته) در عراق و افغانستان و هم چنین هزینه های تریلیون دلاری و انسانی ناشی از این دو جنگ در حقیقت شکست بزرگی برای آمریکا به بار آورد. شکست مزبور زمینه ای فراهم کرد تا آمریکا و هم پیمانانش را وادار به تغییر مدل دخالت های نظامی شان بنماید. این تغییر چیزی نبود جز آنچه که ما در لیبی شاهد آن بودیم و بعدها زمینه های اجرای آن در سوریه هم چیده می شود.
تغییر الگوی مداخله نظامی در لیبی عملاً این گونه به وقوع پیوست: اول آن که بخشی از اپوزیسیون حکومت “معمر قذافی” تحت عنوان دولت در تبعید منسجم شدند. دوم این دولت در تبعید مسلح شد و مسیر مبارزات مسالمت آمیز مردم لیبی در برابر قذافی را به جنگ مسلحانه تغییر داد و هزینه مبارزات لیبی افزایش یافت. سوم این دولت در تبعید به بهانه کشتار مردم توسط قذافی از جهان آزاد درخواست کمک کرد. چهارم نیروهای نظامی ناتو به عنوان نمایندگان جهان آزاد وارد مهلکه شده و با پشتیبانی نظامی از نیروهای مسلح مخالف قذافی دولت لیبی را سرنگون کرده و مخالفین را به قدرت رساندند. در عین حال با این الگو غرب نیازی به توجیه اعمال خشونت هایش در لیبی نمی دید چرا که معمر قذافی با سرکوب وحشیانه تظاهرات های مسالمت آمیز مردم صدای اعتراض به اصطلاح آزادی خواهان جهان را بلند کرده بود و از این حیث از هر جنایت کاری جانی تر به حساب می آمد. هیچ یک از این آزادی خواهان جهان این سئوال را از خودشان نپرسیدند که آیا ادامه تظاهرات های مسالمت آمیز مردم لیبی کشته های بیشتری به جا خواهد گذاشت و یا مداخله بشردوستانه ناتو؟ با مشاهده این شرایط به یقین هر عقل سلیم و شرافتمندی این موضوع را متوجه خواهد شد که کشتار این تعداد انسان به بهانه استقرار دموکراسی شعاری توخالی، پوچ و اساساً فاشیستی است. موضوع دردناک تر آن که این مدعیان آزادی و دموکراسی با ولع خاصی باز هم این نسخه غیرانسانی را برای استقرار دموکراسی در سوریه می پیچند که پیچیدند. چناچه بخش عمده ای از واحد های مسکونی مردم غیرنظامی و زیرساخت های اقتصادی های سوریه را با خاک یکسان کردند.
آمریکا و خلق داعش
در مورد سوریه از دیگر متحدین روسیه و دولت مخالف اسرائیل طرح دولت در تبعید برای سرنگونی بشار اسد اجرا شد که موفقیت لازم را به دنبال نداشت. برای همین آمریکا و عربستان و قطر با کارت القاعده نبرد علیه بشار اسد را آغاز کردند. سپس در سوریه یک نیروی شبهنظامی سنی دیگر که از القاعده بسیار بیرحم تر و تندروتر است را در تاریک خانه خود ظهور کردند. این گروه با هدف تشکیل یک خلیفهگری در خاورمیانه، دولت اسلامی عراق و شام (داعش) نام گرفت. قدم اول این بود که شمال سوریه را اشغال کنند و یک کشور اسلامی با قوانین سخت شریعت تشکیل دهند تا در گام بعدی زمینه تجزیه سوریه را تدارک ببینند. اما یک واقعیت مانع این امر شد و آن این بود اسد که از حمایت روسیه، ایران و حزبالله برخوردار بود و فرصت اجرای این رویداد را به داعش مخلوق آمریکا نداد. بنابراین داعش مجبور به فرار از بخشهایی از سوریه شده و به سمت عراق حرکت کرد تا در فرصت مقتضی و با اشارت آمریکا و با اذن عربستان نقش نوین خود را ایفا نماید.
نقش آمریکا در سازماندهی مدل های القاعده ای
در سال ۲۰۰۳ و با اشغال سرزمین عراق جریان های مخالف اشغالگری شروع به مبارزه با نیروهای آمریکایی و متحدان آنها کردند. در میان سنی های مذهبی عراق تشکل های ضداشغالگری و ازجمله تشکلی به نام «دولت اسلامی عراق» آغاز به مبارزه کردند. این گروه هم به آمریکایی ها حمله می کرد و هم به محلات شیعه نشین عراق. رهبری «دولت اسلامی عراق» در آن زمان در دست یک اردنی به نام « ابومصب الزرقاوی » بود. فردی که چهره خود را با بی رحمی به ثبت رسانده بود. « ابومصعب الزرقاوی» در ۲۰۰۶ و در طی یک حمله ی موشکی آمریکا کشته شد. در حالی که مرگ وی گروه «دولت اسلامی عراق» را ضعیف می کند، ژنرال “دیوید پترئوس” با تکنیک خریداری وفاداری برخی قبایل سنی با دلار، آنها را مجهز کرد تا در قالب واحدهای شبه نظامی ظاهرا در مقابل تشکیلات وابسته به القاعده و جریان هایی مانند «دولت اسلامی عراق» ایستاده و مقاومت کنند. این تاکتیک تا حدی موثر واقع شد تا برای مراحل بعدی شناسه وطن پرستانه برای آنها بسازد. پس از مرگ «ابومصعب الزرقاوی» فرد دیگری به نام « ابوعمر البغدادی » جای وی را می گیرد، هم اوست که به نام «شاهزاده ایمان» لقب می گیرد. در همان سال است که «اسامه بن لادن» برای کسب اطمینان از تبعیت رهبر جدید گروه «دولت اسلامی عراق» به خود، از او و همه مبارزین مسلمان عراقی می خواهد که به او بپیوندند.
آمریکا مخلوق خود را نیز می کشد
در ۱۹ آوریل ۲۰۱۰ «ابوعمر البغدادی» در یک عملیات مشترک، به دست نیروهای آمریکایی کشته شد. فردی به نام « ابوبکرالبغدادی » را جانشین وی کرد. او سوریه را محل مناسبی برای رشد و توسعه حرکات سبعانه و ضدبشری تشخیص می دهد. وی در ژانویه ۲۰۱۳ برخی از نیروهای خود را به داخل سوریه می فرستد تا بر علیه نیروهای «بشار اسد» بجنگند. سپس «ابوبکر البغدادی» تصمیم می گیرد که این دو جریان را با هم یکی ساخته و تشکلی به نام «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) را تاسیس کند که در نهایت از ژانویه ۲۰۱۴ دو جریان «جبهه ی النصره» و «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) باهم به جنگی خونین و پرتلفات می پردازند.
داعش و تشکیلاتی از این دست علت شرایط نابسامان عراق و سوریه نیستند، مخلوق سرمایه داری جهانی می باشد تا در پرتو جنگ افروزی و تنش افزائی در کشورهای ضداسرائیلی؛ نقشه استراتژیک « خاورمیانه جدید» را متقق سازد. خاورمیانه ای که کشورهای خط مقدم دفاع از مردم فلسطین (سوریه، عراق و ایران) کشورهائی کوچک، تجزیه شده و ناپایدار شوند و متقابلا کشورهای مطیع امریکا و اسرائیل نظیر عربستان، قطر و… جزیره ثبات و آرامش منطقه بوده و میادین نفتی خود را ارزان در اختیار امریکا قرار دهند.
درباره رویدادهای جاری و خونین داعش در عراق، می توان دلائل محکمی دال بر هدایت آن از خارج از مرزهای عراق و تلاش برای تغییر جغرافیائی منطقه یا همان خاورمیانه جدید ارائه داد. خاورمیانه ای که قرار است کشورهای آن سنگ بنای یک جنگ پر کشتار و ویرانگر مذهبی در منطقه باشند. این احتمالات را می توان ادامه داد و تجربه یوگسلاوی سابق را نمونه ذکر کرد، با این یقین که اگر جنگی مذهبی در منطقه در بگیرد، ابعاد فاجعه بار آن فراتر از جنگ قومی و مذهبی در یوگسلاوی و تکه پاره شدن آن کشور خواهد بود. جمهوری های نوظهور در یوگسلاوی سابق تبدیل شدند به حیات خلوت های نظامی ناتو و با اطمینان می توان گفت از جمله اهدافی که پشت فتوحات “داعش” (دولت اسلامی عراق و شام) پنهان است، رسیدن به همان اهدافی است که در یوگسلاوی رسیدند. بی جهت نیست که از هم اکنون زمزمه استقرار ناتو در کشورهای نفت خیز خلیج فارس به بهانه جلوگیری از عملیات داعش و یا داعش های مشابه در این کشورها آغاز شده است. داعش همچون القاعده بازوی امپریالیستی بوده که هزینه آن را عربستان و قطر متقبل شدند تا از تبعات بهار عربی مصون بمانند. هدف از گسترش مدل های القاعده ای نظیر النصره، جیش العدل و داعش جز خدمت به بزرگ شدن اسرائیل و کوچک تر شدن خاورمیانه نمی باشد. اسرائیل بزرگی که باید از نیل تا فرات برود و مابه ازاء این بزرگ شدن، کوچک شد، تجزیه کردن کشورهای ضداسرائیلی و ضدامپریالیستی خاورمیانه می باشد.
تجربه داعش در عراق درس مشخص دارد: نخست، تصور این که حضور و دخالت نیروهای بیگانه می تواند برای خاورمیانه دمکراسی به بار آورد؛ ولی نمی توان باور کرد که این دخالت ورزی در راستای استراتژی های مخربی مانند پیاده سازی طرح «خاورمیانه جدید» به جای «خاورمیانه قدیم» نباشد که اقدامی در راستای زمینه سازی «تحقق اسرائیل بزرگ» می باشد. بنابراین برای تحقق نقشه راه « اسرائیل بزرگ» بقای رژیم دیکتاتوری عربستان و .. و لازم بوده، چون عملکرد عربستان باید در خدمت زمینه سازی رشد افراط گرایی قومی، مذهبی و منطقه ای باشد.
سازمان های چپ خارج کشورایرانی اگر می خواهند از گسترش خطرات زیانبار تروریسم جلوگیری کرده تا داعش به کشورهای همسایه عراق بویژه ایران سرایت ننماید، بایستی در زمینه بازدارندگی داعش نقشی بسزا داشته باشد. سازمان های چپ باید بلادرنگ تدارک تضعیف و مهار جریان تروریستی داعش را فراهم کنند. سازمان های چپ از جمله طیف فدائیان باید روشن سازند که می توانند و می بایستی وارد شوند. آیا جریان چپ خارج کشور و سازمان های برآمد آن می تواند برنامه ای در این راستا ارائه دهد تا جریان جنگ افروز داعش فراتر از این نرود؟ سازمان های چپ ایران و اساسا چپ جهانی با نسبت دادن پیروزی و موقعیت داعش به نظم جهانی یا سرمایه داری نئولیبرال باید گام هایی در جهت تضعیف آن بر دارد تا خود را در اذهان عمومی مطرح کند.
ظاهرا به نظر می رسد جریان چپ ایران و تشکل های مرتبط با آن همچون احزاب کمونیستی و چپ جهانی از نسبت دادن پیروزی و موقعیت داعش به نظم جهانی آمریکایی هراس دارند . هراسی که سبب شده تا گامی در جهت تضعیف آن بر نمی دارند. بدون تردید اگر روال چنین باشد؛ چپ خود را بیش از پیش به نیروئی حاشیه ای تبدیل کرده و خواهد کرد. چپ اگر می خواهد در زمینه تضعیف داعش نقشی داشته باشد باید با آن وارد چالش شود. با این وجود در برهه کنونی آیا چپ می تواند برنامه ای در راستای افشا، طرد و انزوای داعش ارائه دهد یا این داعش است که در این مورد دارای برنامه است؟
سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) اگر بنا دارد در زمینه تضعیف جریان تروریستی داعش مخلوق امپریالیسم و بازوی نظامی عربستان نقشی داشته باشد باید از هرگونه تلاش برای افشاء، محکوم کردن و به انزوا کشاندن تا مرحله طرد آن دریغ نورزد. هرگونه درنگ و تعلل در این حوزه اقدامی در خدمت به گسترش تروریسم و فرصت دادن به رشد انگلی پاجوش درخت امپریالیسم می باشد.
پانوشت:
* به لینک www.informationclearinghouse.info مراجعه کنید. جیمز پتراس مقاله ی قابل تأمل خود را در نهم دسامبر ۲۰۱۱ منتشر کرده است.