تروریسم شوم است، ویرانگر است و مخرب. حتی تروریستها آشکارا از ترور دفاع نمیکنند و امروز ترور نوعی جنایت محسوب میشود و هیچ جنایتکاری از جنایت محض دفاع نمیکند. اما بسیاری از ترورها، با شبه تئوری و شبه ایدئولوژی ایدئولوگهای تروریسم توجیه میشوند!!؟ و بهتر است بگوئیم جنایتکارانی هستند که اعمال ضد انسانی خود را در پشت نظریات آسمانی و مقدسات دینی پنهان میکنند، صرف نظر از اینکه در ورای ترور چه نیت و عقایدی وجود داشته باشد، اصل و جوهر جنایت توجیهپذیر نیست و با مقدسترین عقاید دینی و کتب آسمانی نمیتوان آن را درست پنداشت.
اما ریشههای تروریسم در کجاست؟ آیا میتوان تنها به دنبال یک دلیل و علت بود و یا مانند هر پدیدهای، دلایل بسیاری دارد که در ظهور تروریسم در سالهای اخیر دخیل بوده است؟ اگر بپذیریم شق دوم درست است میتوان این سوالها را مطرح کرد و به بازکاوی آنها پرداخت.
آیا ریشۀ تروریسم حاصل تناقضهای نهفته در دمکراسی بورژوایی است؟ حکومت مدرن حامی دموکراسی است؟ در عقب ماندگی کشورهای ماقبل مدرن است؟ در تعصب و تحجر دین مداران است؟ آیا در ساختارهای استبدادی جوامع شرقی است؟ آیا در نهادهای دینی موثر و ریشه دار در نهادهای دولتی است؟
کوتاه، میتوان گفت، در همۀ اینها است، اما در هیچ کدام به تنهایی نیست. چرا؟ چون پیش زمینه های مادی و پس زمینه های ذهنی ترور هم پیچیده است و هم متعدد و تنها قائم به یک علت نمیتواند باشد. اما تمرکز من برروی مولفه نخست است و پرداختن به تناقض های ماهوی دمکراسی بورژوازی است.
به باور من، سرمایه داری جهانی منشاء و مدافع اصلی ترور است، چرا؟ برای پرداختن به چرایی آن، میتوان قدری به عقب بازگشت و مکانیسم بوژروازی جهانی را بازکاوی و مرور کرد. مسائلی که به هیچ رو تازگی ندارد، اما در ارتباط با موضوع (ترور) لازم است به آن پرداخته شود.
۱- می دانیم، سرمایه داری جهانی از تروریسم مجسم دولتی (اسرائیل)، که خاک فلسطین را شخم زده و غزه را شهر ارواح کرده است حمایت میکند. آیا کشتار خونین هزاران کودک فلسطینی به دست جلادان تل آویو، تروریسم عریان دولتی نیست!!؟ مردم فلسطین تاوان باز پس گیری سرزمین خویش را با نسل کشی میپردازند. خلقی که تنها خواستهاش، بازگشت به سرزمین اجدادی شان است. آیا در این نسلکشی، ناتانیاهو و همکارانش و لابی های او در کاخ سفید و.. مانند داعش و ابوبکر البغدادی، جنایتکار جنگی محسوب نمیشوند!!؟ اسرائیل حتی حاضر به پذیرش معاهدات و کنوانسیونهای سازمان ملل نیست و آنها را یک جانبه زیر پا گذاشته است. امریکا و متحدانش هم چنان از این جنایتکاران حمایت و دفاع میکند، و این اعمال، دمکراسی غرب و امریکا را مخدوش نمیسازد!!؟
۲- خاورمیانه، مرکز آزمایشهای سلاحهای مرگبار سرمایهداری جهانی قرار گرفته است و اکنون هویت و ساختار منطقهای آن در معرض تغییر قرار دارد. در پس سیاستهای نئولیبرالیزه کردن جهان، خاورمیانه از اهمیت استراتژیک برخوردار است و تز خاورمیانهی بزرگ با هدف فرو پاشاندن حکومت های ملی و مستقل و تجزیه بسیاری از این کشورها اهمیت خود را در استراتژی (جهانی شدن) دارد.
آمریکا و متحدانش پس از جنگ افروزیهای پی در پی در عراق – سوریه – افغانستان – لیبی و … منافع نفتی خاورمیانه را با نازلترین نرخ به غارت بردهاند و مخالفین را از دم تیع گذارنده است. جنگهای سلفی های وابسته به طالبان و داعش که مطابق برنامههای کشورهای قدرتمند غرب و با همکاری کشورهای مرتجع منطقه مانند عربستان – عمان – قطر و ترکیه و … راه افتاده است، دقیقا انطباق با استراتژی خاورمیانه بزرگ با هدف تغییر چهره و هویت مردم و دولت های این کشورها دارد.
۳- آیا میتوان پرسید در پشت قاچاقچیان جنایتکار سیرالئونی و لیبریایی چه کسانی قرار دارند!؟ دست سرمایه داری جهانی در به کف آوردن معادن و الماسهای این کشورها به خوبی پیدا است و کشتار مردم بی دفاع این کشورها با حمایت سرمایه داری جهانی در جهان امروز فرو پوشیده نیست.
۴- سرمایه داری جهانی، از زمانی که سیاستهای نئولیبرالیسم را در پیش گرفت، تعداد بسیاری از رجال سیاسی مخالف غارتگری و اقتداگرایی خویش را به دست عوامل سیا و مزدوران وابسته به غرب از میان برداشت. آنانی که امروز دغدغۀ خدشهدار شدن دمکراسی غرب از سوی بنیاد گرایان سلفی را دارند، قاتل مسلم، یاسر عرفات – هوگو چاورز – قذافی – دکتر آلنده – دکتر چه گوارا- دکتر پاتریس لوممبا- جمال عبدالناصر و … هستند و میتوان پرسید سران کشورهای امریکا و غرب آیا به دمکراسی و آزادی در دیگر کشورها به همان اندازه احترام گذاشتهاند و به آن اهمیت میدهند!!؟
سرمایه داری جهانی، کودتای یلستین علیه گورباچف را راه انداخت و به دستور او دوما (مجلس) اتحاد شوروی به توپ بسته شد و اکنون امپریالیسم کفاره گناه کبیره انقلاب اکتبر را از مردم روسیه، باز پس میگیرد.
آیا کودتا و به توپ بستن مجلس قانونی، اعمالی تروریستی و جنایتکارانه نیست!!؟
(شاید سرمایه داری جهانی از خواب، ده روزی که دنیا را تکان داد، بیرون نیامده و شبح کمونیسم را بر آسمان تیره و تار غرب پیشگویی میکند!!)
۵- سرمایه داری جهانی، جهان غرب را متمدن و آزاد میداند و جوامع در حال توسعه را متوحش و غیر متمدن. نظریه پردازان غرب میگویند، در این جوامع خطوط قرمز وجود ندارد و دموکراسی غرب کامل است. این ادعا تا چه میزان صحت دارد؟ دمکراسی غرب در مورد مقدسات کلیسا- مساجد و کنست خط قرمز ندارد، در مورد مقدسات و توهین به پیامبران خط قرمز ندارد و به همین خاطر به خود میبالد و آن را آزادی کامل می داند. اما خط قرمز سرمایهداری در پاشنۀ آشیل اوست، یعنی در دفاع از بقاء خویش است. در سرکوب خشن و ویرانگر مخالفین خود مانند جنبشهای کارگری، جنبشهای چپ و سوسیالیستی، جنبش زنان و… است. خطر قرمز سرمایه داری، در سانسور و ارعاب منتقدین اسرائیل است. بنابر این میتوان گفت دمکراسی غرب مخدوش و ماهیتاً متناقض و ضد دمکراسی مردمی است و مانند دیگر حکومتهای استبدادی و توتالیتر خطوط قرمز دارد.
۶- وقتی بهترین ژورنالیستهای میهن ما در دهۀ ۶۰ قلع و قمع شدند، غرب سکوت توام با حمایت را در پیش گرفت، زمانی که ژورنالیستهای دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ (در زمان اصلاحات) توقیف و حذف و زندانی شدند، غرب اشک تمساح ریخت و دلش برای دمکراسی نسوخت اما مرگ جانگذاز کاریکاتوریستهای شارلی ابدو، جامعه جهانی را اندوهگین و متاثر ساخت و مردم مترقی و آزادی خواه تمامی کشورها از تروریسم، ابراز انزجار کردند.
دقیقتر می توان گفت دستاوردهای آزادی خواهانهی انقلابهای دموکراتیک بورژوایی در سده های گذشته، از طریق نئوگلوبالیسم محدود و بشدت مخدوش شده است.