ماراتن مذاکرات هسته ای پس از نزدیک به دوسال مذاکرات فشرده و نفس گیر، برطبق زمان بندی مقرر، وارد مهلت نهائی خود شده است. و این در حالی است که چالش ها و چانه زنی ها بر سر گره گاه ها در پشت درهای بسته هم چنان ادامه دارد. معمولا در این گونه مذاکرات پیچیده، روندهای های پایانی که نیاز به تصمیم های مهم دارد، سخت ترین مرحله مذاکره را تشکیل می دهد. چنان که دست یابی به توافق موقت ژنو و مشخصا تفاهم نامه بدون امضاء لوزان حول کلیات، در پی ۸ شبانه روز مذاکرات فشرده و شبانه روزی همراه بود. طبیعی است که دست یابی به هدف اعلام شده یک توافق جامع و پایدارهسته ای که موضوع این دور از نشست ها را تشکیل می دهد و بیش از سه هفته است که معاونان و کمیته های تخصی بطور پیوسته مشغول تدارک آن هستند، پیچیده ترهم باشند. اکنون دیگر تمدید ضرب العجل مذاکرات لااقل برای چند روزدیگر اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. عوامل قانونی محدودکننده بیرون از نشست هم، همچون سر رسید ۹ ژوئیه که زمان تحویل توافقنامه برای بازبینی به کنگره آمریکاست نیز وجود دارند، و گرنه مهلت بازبنیی کنگره از ۳۰ روز به ۶۰ روز خواهد رسید و فراتر از آن اگر طبق زمان بندی کنگره توافق تا سپتامبر آماده نشود، کنگره اقدام به تصویب تحریم های تازه خواهد کرد. اساسا بدلیل شکل گیری یک جبهه مخالف و فعال توافقنامه- به عنوان یک توافق بد بجای یک توافق محکم- و افزایش تهدیدها علیه آن و نیز فرا رسیدن نیمه دوم و پایانی عمردولت اوباما، و این واقعیت که معمولا در سال آخر رؤسای جمهور قادر به اتخاذ تصمیم های مهم نخواهند بود، مرور زمان به ضرر دست یابی به توافق جامع هسته ای است. بطوری که مذاکره کنندگان ناچارند این فاکتور زمانی را در چانه زنی های خود منظور کنند.
در شرایط کنونی دو پرسش عمده میزان موفقیت دست یابی یه یک قرارداد جامع و پی آمدهای آن در صورت موفقیت و یا شکست، ذهن همه گان را بخود مشغول می کند. چرا، که هرکس به تجربه می داند که وقوع یک رویدادهای مهم جهانی قاعدتا با پی آمدهای مهم و تأثیرگذار بر زندگی بسیاری بویژه در داخل کشور و منطقه، همراه خواهد بود.
اظهارنظرهای متناقضی توسط دست اندرکاران مذاکره کننده و یا نزدیک به آن ها پیرامون پرسش نخست بیان می شود که همه آن ها عموما به یک اگر ختم می شوند: می توان به نتیجه رسید اگر طرف زیاده خواهی نکند و اگر به حقوق ما احترام بگذارد، اگر اراده سیاسی حاکم باشد، اگر همه طرف ها آماده باشند که تصمیماتی سخت و مهم بگیرند… . و هرچه هم به زمان پایانی نزدیک می شویم، به عنوان بخشی از آداب و رموز اقدامات دیپلماتیک هم از اطلاع رسانی دقیق اجتناب می شود، و هم میزان بدبینی ها و درجه فشارها از هر دو سو و نیز از جانب مخالفان توافق افزوده می شود. چنان که عراقچی از دبه در آوردن برخی طرف ها و نقض برخی مواد لوزان صحب می کند. هم او هنوز از پرنشدن پرانتزهای اصلی که حاکی از حل نشدن اختلافات مهم تا لحظه ابراز نظر است سخن می گوید. اختلافات اساسا حول سه محور چگونگی لغو تحریم ها (زمان بندی لغو و یا به زبان دقیق تر تعلیق آن ها، بازگشت خودکار آن ها در صورت بروز تخطی، و زمان بندی کل قرارداد که شامل اعمال محدودیت های شدید بر پروژه هسته ای ایران است)، کم و کیف راستی آزمائی و نظارت ها که ناظر بر دامنه دسترسی به تأسیسات هسته ای و نظامی مرتبط با آن است، و بالأخره کم و کیف مربوط به محدودیت تولید و تحقیق سانتریفوژها هستند. جان کری نیز از روی میز قرار داشتن مسائل و تصمیم های مهم و دشوار حرف می زند. فرانسه نیز شروط سه گانه ای را نه در اتاق مداکره بلکه در برابررسانه ها به زبان آورد که آشکارا جنبه تبلیغاتی آن بر سایر وجوهش می چربد. در چنین شرایطی چه گونه می توان به ارزیابی تا حدی واقع بینانه رسید؟. جدا از کسانی که به مدد کشف و شهود و تکیه بر غریزه خوش بینی یا بدبینی و تمایلات خود پیشگوئی می کنند، بی تردید پاسخ قطعی و مسجل آری یا نه وجود ندارد. چرا که اساسا خود مسأله بدلیل پیچیدگی ها و کشاکش گرایش های ناهمخوان و دخیل در آن، ماهیت قطعی و تعین یافته ندارد. حتی می توان مدعی شد تا لحظه نهائی خود دست اندرکاران و تصمیم گیرندگان اصلی مذاکرات نیز نمی دانند که نتیجه قطعی چه خواهد بود. آنان که از نزدیک دستی بر آتش دارند، حداکثر از امیدواری و خوش بینی های مشروط خود سخن می گویند.
صرفنظر از پیچیدگی ذاتی یک بحران مزمن هسته ای و دارای وجه جهانی – که ترکیب مذاکره کنندگان و دخیل بودن سازمان ملل و نیز حساسیت سایردولت ها و رسانه ها و بازارهای جهانی نسبت به آن دلالت برهمین واقعیت دارد- و نیز صرفنظر از این که کل این مذاکرات در فضائی آکنده از بی اعتمادی طرفین به یکدیگر جریان دارد و بستری است با رؤیای مختلف که یافتن سنگ بناهای مشترک را دشوار می کند، و نیز عدم انتشاراطلاعات واقعی و دقیق از آن چه که در پشت پرده اتاق چانه زنی ها جریان دارد؛ دوعامل مهم دیگر نیز بر ابعاد این گونه ابهامات و پیچیدگی ها می افزاید که عبارتند از:
اول آن که مذاکرات و مجادلات هسته ای در دو سطح موازی جریان دارند: در پشت میزمذاکرات و از پشت تریبون های عمومی. این دو سطح مذاکره و مجادله هم ارز نیستند و هرکدام استقلال نسبی خود را دارند، اما بی ارتباط و بی تأثیر هم نیستند. در مورد میزان این تأثیرگذاری ها تنها می توان با حدس و گمان و احتمال ابراز نظر کرد. چرا که معمولا بخشی از آن ها از زمره جنگ روانی و رجزخوانی پیش از دوئل نهائی محسوب می شوند و به قصد افزایش قدرت چانه زنی مذاکراه کننده گان و یا برای خنثی کردن تریبون های تبلیغاتی موازی حریف و از جمله تعرض تبلیغاتی مخالفان توافق بکارگرفته می شوند. به مرگ گرفتن تا به تب راضی کردن تاکتیک شناخته شده این گونه دوئل های دیپلماتیک است که در آن پنهان کاری به جد رعایت می شود و هیچ طرفی دوست ندارد تا لحظه آخر دست خود را رو کند و میزان انعطاف و عقب نشینی خود را به نمایش بگذارد. علاوه بر آن برخی از این سخنان هم مصرف داخلی دارند و برای فریب و ساکت کردن مخالفان داخلی بکارگرفته می شود. به عنوان مثال از جانب حکومت ایران، تن دادن به برچیده شدن محترمانه بخش مهمی از آن چه که سالیان دراز به عنوان حماسه هسته ای عنوان می شده است و تبدیل شدن آن به یک دکورهسته ای و تأسیسات سترون شده، با آن هزینه های نجومی را، بدون برپا کردن دیواری از گرد وغبار تبلیغاتی چگونه می توان توجیه کرد؟. بخصوص اگر حفظ ابهت رهبری و پنهان ساختن پرو بال در هم شکسته وی هم به طور تنگاتنگی با آن گره خورده باشد.
افزایش کارشکنی و فشاردولت ها و جریان های مخالف مذاکرات که اکنون یک جبهه جهانی ضد مذاکره تشکیل داده اند نیز به نوبه خود بر عدم قطعیت نتیجه می افزاید. به عنوان نمونه ناتانیاهو نخست وزیراسرائیل که علاوه بر کانال های رسمی اطلاع یابی، با جاسوسی حتی اتاق مذاکره کنندگان را می پاید، دست وزیرخارجه فرانسه را با این پیام فشرد که در سر میز مذاکره برای یک توافق محکم ایستادگی کند و هم او واپسین سخنان خود را با ادعای خیانت مذاکره کنندگان به خطوط قرمز خود و انجام یک توافق بد، بدرقه ُروند آخر مذاکره کنندگان کرده است. آیا هم زمانی قراردادهای نجومی چند ده میلیاردی عربستان با فرانسه و یا طرح شروط سه گانه با تفسیرحداکثری در آستانه مذاکرات نهائی و جلوی دوربین های رسانه ها را می توان تصادفی تلقی کرد؟. خلاصه آن که وجودیک قطب فعال جهانی که یک پایش در درون طبقه حاکم آمریکاست و پای دیگرش در اسرائیل و عربستان و برخی کشورهای دیگرمنطقه است و جملگی مخالف توافقنامه هسته ای بر پایه محدود کردن تأسیسات هسته ای بوده و خواهان امحای زیربنای آن هستند، خواهی نخواهی در عدم تعین بخشیدن به نتیجه مذاکرات و اراده مذاکره کنندگان بویژه آمریکا و فرانسه مؤثرند و توضیح دهنده سخنان و واکنش های بعضا متناقض پایوران درگیر در مذاکرات هسته ای. البته در این سو و از جانب ایران هم دخالت چنین عواملی وجود دارند. چنان که خامنه ای در اعلام خط قرمزهای جدید خود نیز تفسیرحداکثری از موضوعات مورد مناقشه را اعلام داشته است که فی المثل رد اعتبار راستی آزمائی توسط آژآنس یکی از آن ها بود و سایه سنگین این سخنان بر مذاکرات را نیز شاهدیم. بدیهی است که بدون پذیرفتن نقش آژانس که ساختار اجرائی پیمان نظارت هسته ای بر آن استوار است، اگرهیئت ایرانی بخواهد بر آن اصرار ورزد، می توان بطورقطع گفت که هیچ توافقی بدست نخواهد آمد و حتی همین به تنهائی می تواند موجب شکست مذاکرات بشود. نکته اصلی آن است که آیا این گونه خط قرمز کشیدن های خامنه ای واقعا عدول ناپذیرند یا او و هیئت ایرانی عملا از خط قرمزهای خود هم عبور می کنند. می دانیم که تاکنون او بارها از خط قرمزهای خود تعیین کرده عبور کرده و یا در برابرعبور از آن سکوت کرده است. مثل تأکید بر توافق یک مرحله ای پیرامون کلیات و جزئیات و مخالفت با توافق دو و یا چندین مرحله ای که عملا خلاف آن صورت گرفت و یا خواست انتشار فاکت شیت –گزاره برگ- از سوی هیأت ایرانی در پی انتشار آن از سوی طرف آمریکائی که شورایعالی امنیت ملی بدلیل خطر بسته شدن قدرت مانور مذاکره کنندگان و عدم مصلحت، از انتشار آن امتناع ورزید، یا لغو یک باره همه تحریم ها که همگی در تفاهم نامه لوزان عملا نادیده گرفته شدند. در نمونه ای دیگر در حالی که او از ممنوعیت بازدید از هر گونه تأسیسات نطامی سخن می گوید، اما مذاکره کنندگان از بازرسی و نظارت مدیریت شده برطبق معاهده الحاقی که در لوزان پذیرفته شده است سخن می گویند. لغو و یا تعلیق تحریم ها نیز صرفنظر از تبلیغات، در عمل بدلیل ماهیت تدریجی اقدامات معطوف به تغییرکاربری و نظایرآن و بطریق اولی راستی آزمائی اقدامات صورت گرفته، بطوراجتناب ناپذیر تدریجی خواهد بود. معضل اصلی در این حوزه همانا ماشه یا مکانیزم برگشت خودکار تحریم هاست که هم چون شمشیرداموکلس بر بالای سر رژیم ایران و البته بر فراز سر مردم نیز، تا اطلاع ثانوی آویزان خواهد بود و اگر رژیم بر آن باشد که توافقی بکند- و می دانیم که رفع تحریم ها و فشارهای اقتصادی و در رأس آن خروج پرونده از شورای امنیت و از ذیل فصل هفتم آن (همان کاغذ پاره معروف!) و تحریم هائی که این نهاد مقررکرده است و مشروعیت سایر تحریم ها نیز بر آن استوار بوده است- انگیزه اصلی را تشکیل داده و از آن گریزی نخواهد داشت. در اصل و در حوزه عمل رفع تدریجی تحریم ها در برابر راستی آزمانی در کنار مجموعه کاملی از محدودیت های اعمال شده بر پروژه هسته ای و نظارت فوق العاده، سه ضلع نظام توافق جامع را تشکیل می دهند که در عین حال با حفظ دکوری از غنی سازی محدود و کنترل شده برای حفظ آبرو و باصطلاح سرخ نگهداشتن چهره رژیم، همراه است. به گفته خامنه ای وقتی دولت آمریکا حفظ غنی سازی در سطح پائین را در زمان احمدی نژاد به دولت ایران داد، او با شروع دور جدیدی از مذاکرات موافقت کرد. البته حفظ همین دکور و تولید محدود و کنترل شده اورانیوم غنی شده یکی از مهم ترین موضوعات مناقشه بین موافقان و مخالفان را تشکیل می دهد، که مخالفان آن را در حکم برسمیت شناختن ایران بالقوه هسته ای و موجب اشاعه سلاح هسته ای در منطقه می دانند.
به هر حال، تا آن جا که به پاسخ سؤال اول بر می گردد، با توجه به جنبه های گوناگون دخیل در آن، معادله هسته ای را باید یک معادله چند مجهولی با نتیجه ای ماهیتا نامعین دانست که خروجی آن منتجه ای از عوامل برشمرده شده است. با این همه اهمیت این عوامل یکسان نیستند و با در نظرگرفتن وزن هر کدام می توان ارزیابی حدالامکان نزدیک به آن چه که واقعا صورت می گیرد داشت. بر این اساس و بر پایه نقش عوامل متضاد دخیل در آن، می توان از درجه احتمال وقوع هر کدام از دو سناریوی اصلی سخن گفت.
با در نظرگرفتن همه این عوامل و بنا بدلائلی که در پائین اشاره خواهد شد به نظر می رسد طرفین اصلی مذاکره مایل اند این مذکرات دوساله را به فرجام یک توافق باصطلاح جامع و پایدار برسانند. احتمال و شانس چنین توافقی- که چه بسا با تمدیدهای کوتاه مدت مذاکرات هم همراه باشد از اعلام شکست آن بیشتر است. حتی اگر در این مرحله نیز نتوانند موفق به شوند، احتمالا تداوم مذاکره را بر اعلام شکست ترجیح خواهند داد.
مهمترین دلایل را می توان در محورهای زیرخلاصه کرد:
الف– فقدان بدیل جذاب و قابل دفاع برای طرف های مذاکره کننده بویژه طرف آمریکا و ایران. این یکی از مهم ترین دلایلی است که اوباما و تیم مذاکره کننده او در دفاع از مذاکرات و سازش در قبال مخالفان خود از جمله جمهوری خواهان و اسرائیل اقامه کرده است. چرا که با توجه به آن که مدعی اند هرگاه ایران عزم کند، قادر است در طی دو یا سه ماه به سلاح هسته ای دست یابد، معنائی جز به استقبال یک جنگ فوری رفتن برای نابودی تأسیسات هسته ای ندارد. چنین جنگی با توجه به شرایط بحرانی منطقه و جهان و نیز گستره زیرساخت های هسته ای ایران و بومی شدن دانش و تکنیک آن، ریسکی است بزرگ و با پی آمدهای نامطمئن و حتی ترغیب رژیم ایران به ساخت آن. به گفته آن ها در بهترین حالت هم فقط می تواند حداکثر سه- چهارسال پروژه هسته ای ایران را به عقب بیاندازد. نباید فراموش کرد که اکنون بر اساس اطلاعات منتشرشده معلوم شده است که فرمان حمله ناتانیاهو به تأسیسات هسته ایران در سال گذشته صرفا بخاطرمخالفت و حتی نافرمانی سران ارتش اسرائیل و سران دستگاه امنیتی اسرائیل صورت نگرفته است!. از سوی دیگر تشدید تحریم های اقتصادی هم پاسخ گوی رفع این خطر در کوتاه یا میان مدت نخواهد بود. در اصل هم بدیل واقعی اسرائیل و جنگ طلبان آمریکا جز حمله نظامی و نابودی تأسیسات هسته ایران نیست. همانطور که برخی از کاندیدهای حزب جمهوری خواه هم آن را بر زبان می آورند.
ب– دومین دلیل مهم، خود دست آوردهای تاکنونی مذاکره است. بر طبق این دستاوردها حکومت اسلامی ایران نزدیک به دو سال است که عملا تؤسعه هسته ای خود را منجمد ساخته و آن را شفاف و نظارت پذیرکرده است. علاوه بر آن توافق نامه لوزان در صورت اجرائی شدن، معنائی جز خلع سلاح بیش از نود درصدی برنامه هسته ای ایران و توقف پروژه جاه طلبانه رژیم ایران نیست. کاهش ۹۸ درصد از حجم اورانیوم غنی شده، نظارت های فوق العاده، اجرای پروتکل الحاقی و تغییرکاربری تأسیسات هسته ای و اعمال محدودیت طولانی در غیاب آلترناتیوواقعی، فی نفسه چنان دستاوردهای مهمی هستند که هیچ سیاستمدارحسابگری حاضرنیست به آسانی آن ها را فدای امتیازات نسیه و خیالی بکند.
ج– خطرفرو پاشیدن نظام تحریم ها در صورت شکست. همانطور که مقامات دست اول آمریکا از جمله کری مطرح کرده اند با شکست این مذاکرات، بویژه اگر که مسبب اصلی آن غرب و زیاده خواهی آن باشد، نه فقط روسیه و چین بلکه متحدین اروپائی نیز باین آسانی زیر بار تحریم های جدید و تشدید آن ها و یا حمله نظامی نخواهند رفت و خطر از دست رفتن اجماع کنونی بین مذاکره کنندگان وجود دارد. بویژه آن که دست اندرکاران ایران هم با وقوف به این فاکتور سعی دارند به نحوی رفتار کنند که برای چنین حالتی طرف مقابل مسئول شکست قلمداد شود.
د– در شرایطی که منطقه باندازه کافی از بحران و جنگ اشباع شده است، و داعش رسما از سوی دولت اوباما و متحدین اش به عنوان خطرعمده تلقی می شود، گشودن جبهه دیگر و چه بسا پردامنه تر از کانون های بحرانی موجود، با هیچ عقل و منطقی بخصوص از جانب دولت ها و جناح هائی که مدافع منافع درازمدت سیستم بشمارمی روند، سازگاری ندارد. البته برای جناح های جنگ طلب و دولت افراطی اسرائیل که بیشتر بدنبال منافع مقطعی و اخص خود هستند و نه الزاما منافع عمومی و کلان سرمایه و تأمین ثبات منطقه، توسل به جنگ بخشی از پروژه گسترش سلطه و منافع آن ها محسوب می شود. حتی شاهدیم که جمهوری خواهان آمریکا در سایه بحران های انفجاری خاورمیانه و ناتوانی اوباما در مهار آن ها که در اصل میراث نئوکان ها و پی آمد جنگ افروزی آن ها محسوب می شود، در صدد بفراموشی سپردن پرونده عملکرد خود بوده و زمزمه کاربرد نیروی زمینی آمریکا در منطقه را سر داده اند. چنان که ائتلاف عملی دولت اسرائیل با داعش و مداوای زخمی های آن و یا ارسال اسلحه به آن ها با توجه به عمده کردن خطرایران و حزب الله بیانگرچنین رویکردی است. چنان که رابطه ترکیه و عربستان و قطر، دیگر متحدین منطقه ای آمریکا با داعش امروزه از پنهان کاری گذشته است.
ه– با توجه به بحران اقتصادی غرب و اروپا، دست یابی بیشتر به اقتصاد و بازار ایران برای سرمایه داران غربی، هم چنان که برای چین و روسیه، اکنون به صورت یک وسوسه قوی در آمده و هم چون یک نیروی فشار برای حل بحران هسته ای عمل می کند. بازار به اصطلاح نوظهوری با ظرفیت سرمایه گذاری نیم تریلیونی و چشم انداز عرصه صنعت گاز و نفت سرشار و بی بدیل ایران و با رتبه دوم جهانی، آن هم در شرایطی که روابط روسیه وغرب بر سر اوکراین دچار تنش های زیادی شده و یا فقدان امنیت در کشورهای نفتی چون عراق و لیبی و… به دلیل جنگ ها و بحران های داخلی، بسیاری کمپانی ها و شرکت های بزرگ نفتی چون آکسون مبیل آمریکائی و یا کمپانی مهمی چون شل و ….. متوجه بازار ایران و گشودن باب مذاکره با مقامات اقتصادی ایران شده اند. رژیم ایران هم در باغ سبز نشان داده و از آن برای گشایش بحران هسته ای و گشایش های اقتصادی بهره می گیرد. اخیرا وزیر راه در فرانسه به مقامات فرانسوی هشدار داد که مبادا از بازار۸۰ میلیاردی حمل و نقل ایران غفلت کنند.
و– نه فقط طرف های غربی، بلکه بیش از آن ها خود طرف ایرانی است که مشتاق گشایش اقتصادی است. اگر تشدید بی سابقه تنگناها و بحران اقتصادی، و اجتناب از خطر سقوط به نفطه صفرصادرات نفت که هدف تحریم دولت آمریکا و کنگره بوده است، رژیم ایران تن به مذاکره برای محدودیت پروژه هسته ای خود داده است، همین عامل ضرورت دست یابی به یک توافق را برای رژیم ایران به یک هدف مهم تبدیل کرده است. چنین گشایشی برای خروج رژیم ایران از بن بست همه جانبه و حتی تحقق جاه طلبی های منطقه ای خود به عنوان یک قدرت برتر الزام آورساخته است. چنان که بر طبق برنامه بلند مدت ۲۰ ساله، بجای تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی منطقه، تمامی شاخص های اصلی نمایانگرعقب گرد و کاهش وزن مخصوص ایران و پیشی گرفتن قدرت هائی چون ترکیه است. نباید فراموش کنیم که وجود چنین بحرانی با سقوط نزدیک به هفت درصد رشد منفی و تورم ۴۰ درصدی باعث شد تا دولت محلل روحانی با دو مأموریت گشایش بحران هسته ای و بحران اقتصادی بر سرکارآید.
ز– سیاست قرن بیست و یکم دولت آمریکا مستلزم حل بحران های بازمانده از جنگ سرد گذشته چون کوبا و ایران، در راستای انطباق با قطب بندی ها و آرایش های جدید قدرت های جهانی، بخصوص در شرق آسیا و پیشروی ناتو بسوی ارو آسیاست. دور نگهداشتن ایران از الحاق به قطب های رقیب، که حکومت ایران بی میل به آن نیست، یکی از اهداف این تلاش است.
ح– شکست مذاکرات درعین حال به معنی شکست دولت روحانی و اصلاح طلبان و کاهش وزن آن ها در برابرجناح های تندرو سپاه خواهد بود. عروج احمدی نژاد و تندروان در پی شکست تلاش های دوره قبل، بویژه برای اروپائی ها و انگلستان انگیزه مضاعفی جهت دست یابی به یک توافق است.
اگر به این عوامل انگیزه دولت اوباما برای دست یابی به یک توافق جهت ارائه تصویری مثبت از بیلان سیاست های خارجی خود را که در شرایط کنونی منفی و ضعیف ارزیابی می شود و نیز سنجش افکارعمومی جهانی و داخلی آمریکا، حتی در میان یهودیان آمریکا مبنی بر احتراز از جنگ تازه در منطقه و حل بحران هسته ای ایران از طریق نظامی را به آن بیافزائیم، آنگاه بر وزن مخصوص و چربش عواملی که به دست یابی یک توافق دلالت دارند بهتر پی خواهیم برد. چنین عواملی ایجاب می کنند که حتی اگر نتوان در لحظه کنونی به یک توافق واقعا جامع دست یافت، به راحتی تن به شکست آن نداد. از قضا چه بسا تفاسیر حداکثری و زیاده خواهی های دو طرف نسبت به توافق لوزان و خطر از دست رفتن اصل آن توافقنامه بار دیگر تعهد به آن را کانونی کند. حتی اگر طرفین ناچار شوند، که مذاکره را تمدید کنند و یا حتی وادار شوند که از سیاست تاکنونی همه یا هیچ فاصله بگیرند و حول نکات مورد توافق پیمان تازه و موقتی را با گشایش های مشخص و دو جانبه در دستور کار خود قرار دهند.
نباید فراموش کنیم که چالش های کنونی سوای جنگ روانی، بخشا بخاطر چانه زنی حول جزئیات مشخص و در چهارچوب عملیاتی کردن کلیاتی است که قبلا حول آن ها تفاهم صورت گرفته است. مثلا دعوا بر تفسیر تنگ یا باز از پروتکل الحاقی است و نه اصل آن. چنان که یک بار باهنر از دعوا حول به گفته وی فرصت ۲۴ روزه پس از درخواست آژانس برای بازدید از یک نقطه، سخن به میان آورد و این یعنی این که دعوا حول روزهاست و نه اصل بازرسی باصطلاح مدیریت شده. در موردمصاحبه با کارشناسان هسته ای هم (همان دانشمندان هسته ای) مناقشات اساسا پیرامون کم و کیف آن است و گرنه نفس مصاحبه حتی در زمان احمدی نژادهم صورت گرفته است. در مورد ماهیت اقدامات هسته ای رژیم در گذشته و ابهمات پیرامون صلح آمیزبودن آن و پاسخ هائی که رژیم باید بدهد، هم خود جان کری و هم پیش از وی مدیرآژانس هسته ای، یوکیاآمانو، گفته اند که مانع دست یابی به یک توافق جامع نیست و نباید توافق را به آن مشروط کرد. گو این که با گیردادن مخالفان به این سخن و نیزعدم بهره برداری طرف ایرانی، کری به رفع و رجوع سخن خود پرداخت.
شکل گیری یک جبهه نیرومند جهانی علیه توافق هسته ای!
بحران هسته ای نه فقط با صف آرائی های جهان و بویژه منطقه ای گره خورده است، بلکه به نحو شدیدی با آرایش درونی بلوک قدرت در آمریکا نیز گره خورده است. چنان که بالأخره مجلس کنگره حق بازبینی توافقنامه را به تصویب رساند و متقابلا در ایران هم مجلس اسلامی هم برای ایجاد موازنه، مصوبه الزام دولت به نظرمجلس و ارائه گزارش، به خطوط قرمز و مصوبات شورای امنیت را به تصویب رساند. البته مسآله اصلی در این نوع قرینه سازی ها، زیاده خواهی هاست تا تضعیف و یا در هم شکستن اصل مذاکرات و توافقنامه. گرچه در ایران به خاطر وجود پر برکت پدیده ای بنام عمود خیمه نظام و فصل الخطاب بودن آن، در صورت تمایل حضرت اشان، این نوع منازعات بسهولت قابل جمع شدن هستند، اما در آمریکا اوضاع فرق می کند و جمع کردن آن کار دشواری است. بهرصورت جنگ قدرت در بالاترین سطوح برای تصاحب قوه مجریه و پیرامون برخی سیاست های کلان داخلی و خارجی، و مشخصا منطقه ای، واقعیت دارد. در پرتو همین شکاف هاست که اسرائیل با تمامی توان خود برای در هم شکستن مذاکرات بسیج شده است. و شماری از کشورهای عربی نیز در ائتلافی عملی با اسرائیل و جمهوری خواهان بلوک نیرومندی را علیه آن و مقابله دولت ایران بوجود آورده اند. کارشکنی حتی از مرحله دیپلماسی و تهدیدهای زبانی گذشته و آرایش جنگی- و از جمله جنگ های موسوم به نیابتی- به خود گرفته است که بازتاب دهنده تقابل حاد دو استراتژی و دو رویکرد متضاد است. چنان که یک بلوک، ایران (و تشیع) را خطرعمده می داند و بلوک دیگر داعش را. مکین و بسیاری از سرکردگان جمهوری خواه رسما از ایران به عنوان خطرعمده نام می برند و دولت اوباما را متهم به عدم قاطعیت می کنند. دولت اسرائیل هم ایران را هزار بارخطرناک تر از داعش اعلام می کند. بزعم آن ها حل بحران هسته ای و گشایش های اقتصادی و سیاسی ناشی از آن موجب تقویت موقعیت حکومت ایران خواهد شد. وجود چنین شکاف ژرفی عملا و به طورهم زمان موجب گشایش دو نوع جبهه جنگی و ائتلافی در منطقه علیه داعش از یکسو و علیه ایران از سوی دیگر شده است که هر کدام نافی و خنثی کننده دیگری است. یکی از دلایل مهم شکست و یا ناکامی استراتژی اوباما و ائتلاف بین المللی او علیه داعش، وجود چنین شکافی در منطقه است. سخن عراقچی به کری که گفته بود حمله به یمن شلیک به مذاکرات هسته ای است، ناظر برهمین تخاصم و کشمکش است. اوباما که صراحتا اعلام داشته است خطرعمده کنونی را داعش تشکیل می دهد و نه ایران، عملا در نوسان و بندبازی بین دو این سیاست و فشار متحدین منطقه ای خود گرفتار آمده و تاحد زیادی به نفس نفس افتاده است. گو این که پیشروی اخیر داعش در عراق و گسترش دامنه عملیات تروریستی در منطقه و کشاندن دامنه آن به درون کویت و عربستان و …. و نیز به قلب اروپا، تلنگری جدی به سیاست جنگ طلبان و حامیان داعش وارد آورده است.
پی آمدها:
دست یابی به یک توافق و حل بحران هسته ای هم چون جنگ ایران و عراق یک نقطه عطف در حیات جمهوری اسلامی و پوست اندازی آن محسوب می شود که دارای پی آمدهای داخلی و منطقه ای مهمی است. پس لرزه های چنین توافقی حتی از جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامه سازمان ملل بیشتر بوده و در بهترین حالت یک نسل با پی آمدهای آن مواجه خواهند بود. چرا که متضمن یک عقب نشینی رسواکننده تر از جنگ و در برگیرنده یک نظارت فوق العاده جهانی برای مدت طولانی است. ضمن آن که کانون های دیگربحران فی مابین ایران و غرب و مشخصا آمریکا هم چنان باقی است و چه بسا بر دامنه آن ها افزوده هم بشود. باقی ماندن تحریم های مربوط به تسلیحات موشکی، تحریم سپاه و… تحریم های مربوط به حقوق بشر و یا پول شوئی و نظایرآن هم چون زخم لای استخوان بوده و می تواند تحت رقابت های درونی جناح های درونی آمریکا و یا فشار متحدان آمریکا که مخالف توافق و برقراری سیاست آتش بس با جمهوری اسلامی هستند، هم چنان چالش برانگیز خواهند ماند.
در سطح داخلی هم به دلیل وجود منازعات جناحی و شکاف درونی، دارای پی آمدهای متفاوت و چه بسا متناقض خواهد بود. سیاست گشایش بحران هسته ای تا آنحا که به عزم خامنه ای و جناح اصول گرایان مربوط می شود، با سیاست انقباض داخلی و تشدید سرکوب در همه حوزه های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی همراه است. تشدید اعدام ها و سانسور و ممانعت از هرگونه تجمع خارج از حیطه نفوذ رژیم، فشار به کارگران و فعالان و کنشگران سیاسی و اجتماعی، فراخوان خامنه ای به قوه قضائیه، یعنی نهادی که آشکارا اعلام داشته است مجوزهای دولت برای برگذاری کنسرت ها و مجامع عمومی را به رسمیت نمی شناسد و به مثابه چماق قانون در برابرمخالفان و “فتنه گران” عمل می گند، محکوم کردن فرزند رفسنجانی به ده سال زندان و موارد بی شمار دیگر همه و همه نشان دهنده آن است که رژیم در عبور از گردنه بحران هسته ای و فشارهای خارجی، نگران خارج شدن اوضاع از کنترل خود بوده و بر آن است که با تشدید فضای اختناق و سرکوب اوضاع را تحت کنترل خود نگهدارد. علی القاعده دست یابی به یک توافق باید بتواند در شرایط عادی موقعیت روحانی و رفسنجانی و اصلاح طلبان را تقویت کند، اما در ایران با قواعدج وامع متعارف نمی توان اوضاع را تشریح کرد. جناح رقیب که دست بالا در قدرت را دارد و آن را حق انحصاری و مادالعمر خود می داند، حاضراست جان بدهد اما سکان قدرت را از دست ندهد. از این رو با تمام قوا مصمم است که نتایج این پیروزی به سبد روحانی و اصلاح طلبان ریخته نشود و برهمین اساس چه بسا با افول نسبی نقش محللی دولت روحانی در پی حل بحران هسته ای و احساس بی نیازی به آن و با بهره گیری از منافع و منابع ارز آزاد شده و نیز سایر گشایش های محتمل، به فشار خود برای تضعیف جناح رقیب و قبضه کنترل مجلس شورای اسلامی و خبرگان در انتخابات پیش رو و تشدید فضای اختناق برای ممانعت از جان گرفتن جنبش های اعتراضی بیافزاید. همانطور که اشاره شد پی آمدها نیز متناقض هستند و صرفا این رژیم نیست که می تواند از آن بهره بگیرد. در سوی مقابل هم علاوه بر تشدید شکاف ها و کشمکش های درونی حاکمیت، زمنیه های تازه ای برای بازیگرانی چون افکارعمومی و جنبش های اعتراضی، و فشارهای جهانی معطوف به حوزه های حقوق بشر و سرکوب بوجود می آیند که می توانند بر بستر روند وخامت آمیز یک بحران همه جانبه و مرکبی که رژیم گرفتار آن است و در شرایط انباشت انتظارات و مطالبات، نقش آفرینی کنند و تهاجم اصول گرایان و جناح حاکم را که ذاتا شکننده و دارای ماهیت تدافعی است مهار کنند. این روندها مطلق نیستند بلکه بسته به چگونگی واکنش ها و توازن قوای داخلی و جهانی و بهره گیری از فرصت هائی که معمولا در عبور از این گونه نقاط عطف و بحرانی فراهم می شوند، می تواند متفاوت باشد. نباید فراموش کرد که معضل بحران هسته ای حتی اگر حل هم بشود با توجه به ماهیت آن چه که صورت می گیرد، چیزی جز بیان بن بست جمهوری اسلامی و رسوائی بزرگی برای حاکمان نخواهد بود و بنابراین سوای ظاهرتعرضی و فرار به جلوی رژیم و تلاش آن برای انسداد بیشترفضای تنفسی، اما در بن مایه خود دارای ماهیت تدافعی است. از یکسو حذف فشارهای تحریمی و کاهش خطر حمله نظامی و سست شدن دوگانه دشمن و نظام موجب کند شدن حربه های کنترل رژیم خواهند شد و از جانب دیگر سوگیری دولت در سیاست های نئولیبرالی و روانه کردن دست آوردها به کیسه حاکمان و سرمایه داران، و به نوعی خداحافظی با دولت های رانتیر نفتی، و ریزش شتابان توهم تغییراوضاع، موجب دو قطبی شدن جامعه و کمانه کردن خواست ها و انتظارات انباشته شده بسوی حاکمان و عروج جنبش های اجتماعی و مطالباتی می شود. البته نباید این روندها را شسته و رفته در نظرگرفت. چرا که رژیم هم به سادگی از دوگانه دشمن و نظام صرفنظر نکرده و سعی خواهد کرد در شرایط جدید هم چنان بر طبل آن بکوبد و حتی خطر فرو رفتن بیش از پیش در جنگ های منطقه ای نیز وجود دارد که مقابله و اجتناب از آن نیازمندهوشیاری همه کنشگران و مردم است. بطورکلی فرصت ها و تهدیدها پا به پای هم بوجود می آیند و این کنشگران و جنبش ها هستند که می توانند به این فرصت ها واقعیت مادی به بخشند و با تهدیدها مقابله کنند و گرنه اگر تصور بر تغییررفتار رژیم بطور خود به خودی باشد، گشایشی به سود مردم و جنبش ها و دموکراسی و برابری در کار نخواهد بود و این فرصت ها خواهند بود که به باد می روند.
گرچه بطور کلی در شرایط کنونی فاکتورهای عوامل مقوم توافق هسته ای بر عوامل منفی می چربد، اما همانطور که گفته شد، این تنها به معنی شانس بیشتر برای آن است و نه الزاما قطعی بودن آن. در صورت وقوع سناریوی شکست، و لاجرم جدی شدن تشدید تحریم ها و افزایش خطرحمله نظامی، وضعیت در همه حوزه ها به مراتب بدتر و سیاه تر خواهد شد که پرداختن به آن ها خارج از حوصله این نوشته است.
تقی رزوبه
۲۰۱۵-۰۶-۳۰ 09-04-1394