یکشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۲

یکشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۲

کاش میشد
کاش میشد چهره ها رنگ پریشانی نداشت، برق تیز خنجر و کینه نداشت. مثل دریا بود شفاف و زلال، مثل ابریشم نرم لطیف
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور
ایجاد، تقویت و توسعه و حفظ نهادهای مدنی و تشکل‌های صنفی و سیاسی باید در کانون برنامه های افراد، شخصیت ها و احزاب و سازمان ها قرار داشته باشد، چه...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴
بر اساس بیانیۀ دادگاه بین‌المللی دادگستری، سیاست‌های شهرک‌سازی و بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی در سرزمین‌های فلسطینی نقض قوانین بین‌المللی است. دادگاه، گسترش قوانین اسرائیل به کرانۀ باختری و بیت‌المقدس...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محسن نجات حسینی
نویسنده: محسن نجات حسینی
سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان
قوانین نابرابر، عدم حمایت‌های لازم و محیط‌های مردسالارانه، زنان را از مشارکت فعال در سیاست بازمی‌دارد. حضور کم‌رنگ زنان در سیاست به معنای نبود صدای نیمی از جمعیت در تصمیم‌گیری‌های...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری
نگاره‌ها
نسل‌ها می‌آیند ومی‌روند؛ گاه مبارزه می‌کنند برای زندگی. گروهی کوچ می‌کنند با دل در گرو خاک آبا و اجدادی ... و شاید اندکی تاریخ و سرنوشت بسازند. حاکمان هم گاه...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
ترس یا هوشیاری؟
انگیزۀ شرکت در مرحلۀ دوم انتخابات دفع شرِ یک جریان به غایت ارتجاعی و خطرناک بود که مثل سرطان در جامعه ریشه دوانده است .ترس از جریان جلیلی و میرباقری...
۲۹ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: جابر حسينى
نویسنده: جابر حسينى
نقش تاریخی هنر و هنرمندان در روند تکامل اجتماعی
تاریخ مبارزات مردمان در گوشه گوشه جهان همواره تجلی‌گاه نقش هنرمندان در روندهای تاربخی و گذرگاه‌های مهم آن بوده است. در مقاطعی از تاربخ سیر تحولات را با تغییرات شگرف...
۲۸ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران

در سرمای سی درجە زیر صفر

اما واقعیت آن بود کە از آن شب زمستانی با سی درجە هوای زیر صفر، حالا سالها گذشتە بود بدون اینکە خبری از آمدن بهار باشد. با ابروها، ریش و سبیل یخزدە سرتاسر سفید گشتەاش کە او را از جنس "پیر زمستان" کردەبود، می نشست و بە آن اولین روز بهاری می اندیشید کە قدیما با خود بوی خاک و بوی گرم بادهای جنوب را می آورد. بوئی مختلط از روئیدن و پژمردنهای زودرس.

کل ماجرا از آنجائی شروع شد کە در یک شب سرد زمستانی کە دمای هوا تا سی درجە زیر صفر رفتە بود، بهش اطلاع دادند کە در آمدن بهار خبری نیست. اینکە او باید دیگر در همە زندگی اش (آنچە کە باقی ماندە بود) بە زندگی در هوای سی درجە زیر صفر عادت کند،… عادتی تا مردن.

او ابتدا این خبر را یک شوخی تلقی کردە بود،… یک شوخی تلخ. از آن شوخیهائی کە مردم این دورە و زمانە بسیار دوست دارند انجامش بدهند. او آن را شوخی تلقی کرد زیرا کە بە چرخە ازلی و ابدی طبیعت باوری راسخ داشت (از نوع باورهای اعدامیهای باورمند)، و این باور خود را نە تنها بر اساس ادلە علوم طبیعی، بلکە بنیان خود را از ادیان مختلف توحیدی هم می گرفت. علوم طبیعی از قوانین دنیوی می گفتند و ادیان از ارادە خداوند. و او، هم بە قوانین طبیعی و هم بە ارادە خدا اعتقاد کامل داشت. اگرچە اعتقادش بە ارادە خدا از نوع اعتقاد مذهبی نبود، و بیشتر خود را در چهارچوب احتیاج بە یک ایمان قلبی و درونی برای استواری دنیا و روندهایش باز می یافت، استواری ای کە احساس می کرد در این دورە و زمانە دود شدە بود و بە هوا رفتە بود.

اما واقعیت آن بود کە از آن شب زمستانی با سی درجە هوای زیر صفر، حالا سالها گذشتە بود بدون اینکە خبری از آمدن بهار باشد. با ابروها، ریش و سبیل یخزدە سرتاسر سفید گشتەاش کە او را از جنس “پیر زمستان” کردەبود، می نشست و بە آن اولین روز بهاری می اندیشید کە قدیما با خود بوی خاک و بوی گرم بادهای جنوب را می آورد. بوئی مختلط از روئیدن و پژمردنهای زودرس.

البتە بعد از مدتهای مدید بە این نتیجە رسید کە اندیشیدن چارە کار نبود. اندیشیدن نە تنها پیکر نوستالژیا و آرمان را در وجودش فربە و فربە تر می کرد، بلکە بە همان اندازە نیز دستها و پاهایش را لاغرتر و لاغرتر. او کە از این لاغرتر شدن بشدت متنفر بود، تصمیم گرفت اندیشیدن را رها کند و بە جستجوی آن اولین روز بهاری برخیزد و قدم در راەهای بی پایان بگذارد.

تصمیم آسان بود. او می بایست تنها از جا برخیزد و راە بیفتد. اما بمحض اینکە برخاست، سئوال بزرگ “کدام راە، کدام جهت؟” بمانند کوە سفید درشت هیکلی، جلو چشمهایش پدیدار گشت. براستی می بایست از کدام راە حرکت کند؟ بطرف شمال، بطرف جنوب،… شرق و یا غرب؟

با یک حساب کوتاە، شمال و غرب را با دستانش پس زد (اینکە شمال ذاتا بهارگریز است و غرب نیز ذاتا بهارنفرت). سپس از میان شرق و جنوب، شرق را انتخاب کرد. اما آن را هم پس زد. زیرا کە می شد در شرق، آفتاب هم باشد اما دنیا کماکان سرد سرد باشد. پس با این حساب منطقی ترین انتخاب، انتخاب جنوب بود. جنوب مرکز جادەها و راهها. اما چندی نپایید، دوبارە ایستاد! از حماقت خودش، هم خندەاش گرفت و هم نفرت. آخر اگر قرار بود برود، او بهار را در جائی دیگر پیدا می کرد و نە اینجا. او بهار اینجا را می خواست،… بهار اینجا را!

او دوبارە تنها ماند با قصە تلخ یافتن بهار در منطقەای با هوای سی درجە زیر صفر.

بە دوروبرش نگاهی انداخت. همە جا سفید برف. دانەهای ریز و درشت برفی کە از آسمان سفید و خاکستری بر زمین فرو می آمدند و هوای سنگینی کە باد را در خود فرومی بلعید. سکوت سهمگین زمستانی طولانی. راستی او می  بایست از کجا شروع می کرد؟ در بی نهایت برف و بی نهایت آسمان خاکستری متمایل بە سفید و بی نهایت سکوت، چگونە می شد متنوعترین فصل رنگها را جستجو کرد؟

از خانە بیرون آمد و در کوچەهای ملول و یخزدە بە پرسە زدن پرداخت. بە مغازەها نگریست،… بە مردم افسردە، بە یابوان سفیدپوشی کە سنگینی کالسکە را دیگر بر روی شانەهای یخزدە و شلاق دریدە خود احساس نمی کردند، بە کوچەهائی کە دیگر بندرت جای پاهای آدمیان بر رویشان دیدە می شد، بە ویترینهائی کە حتی در آنان از گلهای مصنوعی هم خبری نبود.

پس از یک پیادەروی نسبتا طولانی مدت، وجود قهوەخانەای توجەاش را جلب کرد. داخل شد. بوی خوش چائی، وجود یخ گونش را شادی بخشید. در گوشەای نشست و چائی خواست.

هنگامیکە چائی را آوردند، او متوجە نوع نگاە قهوەچی نشد. هنگامیکە جرعە جرعە آن را با ولعی پایان ناپذیر سرکشید، باز متوجە نوع نگاە مردانی نشد کە از سخن گفتن بازماندە بودند و از پشت میزهای زهوار در رفتە و رنگ باختە بە او خیرە شدەبودند.

زمان گدشت. چقدر؟ نمی داند. بلند می شود. در درون و در اندیشە خود متعجب است از مردمانی کە می توانند سالهای سال در سرمای سی درجە زیر صفر بنشینند و دومینو و ورق بازی کنند، بدون هیچ نگرانی ای، انگار نە انگار در بیرون فاجعەای سهمناک خود را سالهای متمادیست تکرار می کند. آخر این مردمان نمی دانند کە اگر بهار نیاید، دنیا برای همیشە در سفیدی و سیاهی خود خواهد ماند و او دیگر نمی تواند از پشت پنجرە بار دیگر بازی او را در لباسهای آفتاب گونش ببینید؟… چە مردمانی!

بلند می شود. آرام بطرف پیشخوان. پول چایی را می دهد. قهوەچی اصرار عجیبی دارد کە او مهمان باشد، مثل همیشە. اما او هم بطرز عجیبی مثل همیشە اصرار دارد کە مهمان نباشد. و مثل همیشە قهوەچی بازی اصرار را می برد. بخودش می گوید کە اگر بە همین اندازە در آمدن بهار اصرار داشتند، بی گمان تا حالا آمدەبود.

دوبارە خود را در میان جادەها باز می یابد.

خوب بیاد دارد زمانی را کە بهار اینجا بود. اما احساس می کند زمان لایەای از ریزگردهای بی پایان را حائل کردەاست. و آنگاە کە می خواهد از این ریزگردها خلاصی یابد بە خانە پناە می برد، آنجائی کە عکسی از بهاران قدیم دارد. عکسی کە دست ریزگردها بدان نرسیدە است هنوز. و چە منظرەای! همە چیز آنقدر تابناک و ملون است کە خیال نمی تواند تصور کند زمانی بشر توانستە چنین بزید.  

و درست در هنگامە تماشای عکس، دوبارە سئوال بە ذهنش بر می گردد “راستی چرا درست هنگامی کە هوا سی درجە زیر صفر بود، این خبر آمد؟” و مثل همیشە جواب همیشگی می آید “زیرا کە ما مرگ بهار را در زمستان بهتر باور می کنیم.” فکر می کند “کە این چنین بود سرنوشت ما را!”

و او چقدر متنفر است از این شهر چائی بخش بی بهار. از این جادەهای سفیدی کە بە هیچ کجای جهان وصل نیستند. از این مردمانی کە زمستان را با بازیهای تنها معطوف بە بازی بسر می برند.

با چنین افکاری بە رختخواب می رود، و قبل از بخواب رفتن، لیوان آب کنارش را لاجرعە سر می کشد. سیاهی اتاق، عکس روی دیوار را گم می کند. اما او مطمئن از وجودش، تن خستە خود را بخواب می سپارد. تنها اطمینان زندگی او همین است. و برای همین، او همیشە سیاهی را بر زمستان ترجیح دادە است. البتە اگر فرض بر انتخاب باشد. او فکر می کند کە در سیاهی می تواند بسیاری چیزها باشد، اما در زمستان سی درجە زیر صفر، تنها برف است و برف.

و در این هنگام، زن همسایە دیوار بدیوارش، قبل از اینکە بە رختخواب برود، شانە چوبی اش را در موهایش فروکردە و رو بە همسرش می گوید:

ـ “امروز هم همسایە ما در این هوای خوش بهاری، با لباسهای زمستانی و چکمەهای بلندش کە از لبەهای آن جورابهای کاموائی پارە پورەاش نمایان بود، بیرون رفت! چقدر دلکم بحالش می سوزد.”

همسرش کە می گویند از نوادە اولین خانوادە شهری در این شهر سالها قبل شهر شدە است، می گوید:

ـ “از وقتی کە بهار او را گرفتند، بهار بیرون هم گم شد! بیا بخواب عزیزم،… بیا!”

 

 

تاریخ انتشار : ۵ بهمن, ۱۳۹۴ ۱۱:۲۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

مروری بر آن‌چه تا بیست و سوم تیرماه گذشت

نفس چاق نکرده بود آقای پزشکیان که در دفتر شرکت هواپیمایی توسط نیروهای انتظامی بسته شد. گویا عدم رعایت حجاب کارکنان زن این دفتر دلیل این کنش نیروهای انتظامی بود. مساله مهمی نبود! آقای وزیر کشور دولت گفت. فردا باز خواهد شد دفتر.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

کاش میشد

نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور

بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴

سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان

نگاره‌ها

ترس یا هوشیاری؟