تردیدی نیست که انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری امریکا وضعیت جهانی را نامطمئن تر، پیش بینی ناپذیرتر و، حداقل به همین دلیل، خطرناکتر می کند؛ کما این که در همین فاصلۀ یک ماهۀ پس از انتخاب او، چنین نیز شده است. همچنین، علیرغم برخی ارزیابی ها در میان سیاستورزان ایرانی – اعم از پوزیسیونی یا اپوزیسیونی – دایر بر این که انتخاب ترامپ، انتخابِ در کل مساعدتری به نفع ایران بوده است، می توان سال و سالهای پرتنشی را در مناسبات بین ایران و امریکا پیش بینی کرد؛ سال پرتنشی که چنان که از “بهار” آن پیداست، مواضع افراط، انزواخواهی و جنگ طلبی را در درون دستگاه حاکمۀ جمهوری اسلامی ایران تقویت خواهد کرد.
ارائۀ لایحه ای توسط کمیسیون اروپا در هفته گذشته دایر بر اختصاص میلیاردها اورو به توسعۀ تسلیحات، اولین واکنش اروپا به انتخاب ترامپ در راستای تشدید نظامیگری در پهنۀ جهانی نبوده است، اما می توان آن را نگران کننده ترین واکنش تاکنونی اروپا از جمله به این انتخاب دانست. کمیسیون اروپا تصریح کرده است که این لایحه پیش درامدی بر یک ارتش اروپائی در برابر ناتو نیست. مبالغ پیشنهادی در لایحه هم هنوز در قیاس با بودجه ای برای ایجاد یک ارتش اروپائی ناچیز اند. با این حال در مجاری غیررسمی پنهان گذاشته نمی شود که “موضع ناسیونالیستی ترامپ و نگاه مردد او به ناتو”، در شکل گیری رویکرد جدید اتحادیۀ اروپا، خاصه در بودجه گذاریهای نظامی آن، همچنان که بر تغییر رویکرد احتمالی این اتحادیه نسبت به موضوع تغییرات اقلیمی در صورت ترک توافق پاریس توسط امریکا، بی تأثیر نبوده است. به علاوه باید از تصمیم بسیاری از کشورهای عضو اتحادیۀ اروپا برای افزایش قابل توجه بودجۀ نظامی در بودجه گذاریهای ملی شان، که خارج از کادر اتحادیۀ اروپا انجام می شود، نام برد: طرحهای آلمان و فرانسه برای افزایش بودجۀ نظامی خود تا ۱۵ درصد نسبت به پیش، لهستان تا ۱ درصد از تولید ناخالص ملی خود، و …
بیشتر از این، همانا نخستین اقدام ترامپ در ارتباط با چین بوده که به فضای نااطمینانی در پهنۀ جهانی منجر شده است. روز شنبۀ گذشته ترامپ با انجام گفتگوی تلفنی کم محتوائی با خانم تسای اینگ ون، رئیس جمهور تایوان، پا بر زمین مین گذاری شده ای در مناسبات بین امریکا و چین گذاشت؛ اقدامی که رؤسای جمهور و هیئت حاکمۀ امریکا در ۳۷ سال گذشته از آن پرهیز کرده اند[۱]. مطبوعات دولتی چین فعلاً محتاطانه این اقدام را به ناپختگی دیپلماتیک ترامپ نسبت می دهند. اما گزارشها، از جمله گزارش دیدار یک روز پیشتر ترامپ با جان بولتون، که مشوق ترامپ برای مناسبات بهتر با تایوان و حتی به رسمیت شناختن آن بوده است، گواه انتخاب آگاهانۀ ترامپ برای پیش گرفتن سیاق دیگری در مناسبات با چین است. چه در دستگاه دیپلماسی عمومی امریکا و چه در “سیاست چینی” ترامپ – یعنی همۀ اقداماتی که او قصد انجامشان را در ارتباط با چین اعلام کرده است – مواجهۀ رقابت آمیز با چین و مهار آن جای مشهودی دارد. به علاوه برنامۀ اتمی کرۀ شمالی هم مطلوب امریکا نیست و امریکا انعطاف چین نسبت به کرۀ شمالی را از عوامل زمینه ساز توسعۀ این برنامه می داند. بنابراین شاید ترامپ می خواهد مانند ریگان که در سال ۱۹۸۱ برخلاف “قانون مناسبات با تایوان” یکی از سیاستمداران تایوان را به مراسم سوگند ریاست جمهوری خود دعوت کرد عمل کند، تا به این ترتیب دست بازتری برای فشار به چین داشته باشد. آن ماجرا به عقب نشینی ریگان انجامید، اما متعاقباً مناسبات امریکا و چین در مجرای “بارورتری” جریان یافت. اما تفاوت این است که نه امریکا و نه چین دیگر امریکا و چین ۱۹۸۱ نیستند.
نیازی به ارائۀ لیستی نسبتاً بلندبالا از اقدامات ترامپ، که بر نااطمینانی در فضای بین المللی افزوده اند، نیست. روشن است که در این فاصله مناسبات جدید امریکا با اروپا، چین و ایران بد آغاز شده اند. گفتۀ ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی اش دایر بر این که برجام را پاره خواهد کرد، اگرچه امروز می توان در جدیت آن تردید داشت، اما تا همین الان هم بدون اثرات منفی بر ظرفیتهای تنش زدائی از مناسبات ایران و امریکا نبوده و به تقویت گرایشهای افراطی در جمهوری اسلامی انجامیده است تا از آن، دستمایه ای برای تاخت و تاز به امریکا، دولت روحانی، نیروهای دگراندیش و هر آنچه وفق مراد آنان نیست، بسازند. با این حال تا آنجا که محدودۀ مناسبات آتی امریکا با ایران در میان است، پرسش اصلی این نیست که “آیا مناسبات آتی ایران و امریکا پرتنش تر از، مثلاً، دوران اوباما خواهند بود یا نه؟”؛ بلکه پرسش اصلی این است که “آیا ترامپ در موقعیت اعمال فشار جهت یافته و متمرکز بر ایران خواهد بود یا نه؟”
اگر مجموعه پرابعاد وعده های انتخاباتی ترامپ و امکانات و محدودیتهای داخلی و خارجی او را برای تحقق این وعده ها تماماً در نظر آوریم، به نظر می رسد که پاسخ پرسشی که مطرح شد، منفی باشد. ترامپ، مثل هر پوپولیست دیگری، فاقد برنامه است و فاقد برنامه خواهد ماند. اما شعار انتخاباتی محوری او که وعدۀ بازگرداندن قدرت به امریکا را می دهد، درست از آن رو طرح می شود که امریکا دیگر از قدرت پیشین برخوردار نیست و روندهای جاری در پهنۀ جهانی نشان نمی دهند که صرفاً با شعار یا حتی داشتن برنامه ای برای بازگرداندن اقتدار از دست رفته به امریکا، بتوان چنین کرد. یک نمونه از محدودیتهای داخلی ترامپ این نکته را روشن می کند: از سال ۱۹۷۹ که تعداد مشاغل صنعتی در امریکا به اوج ۲۰ میلیون رسید، تاکنون ۸ میلیون شغل در اثر اتوماسیون و انتقال به خارج از امریکا از بین رفته اند؛ یعنی در خلال یک سوم قرن، با احتساب مشاغل ایجاد شده، بیش از یک سوم از کل مشاغل نابود شده اند. قابل توجه این است که در همین مدت، علیرغم این میزان عظیم نابودی مشاغل، بارآوری در تولید ۲ برابر شده است. ترامپ نخواهد توانست با مقررات زدائی از بازار کار و سرمایه، و امتیازهای مالیاتی این روند شتابنده را مانع شود و از طریق کاهش بارآوری تولید شغل ایجاد کند. درست در هنگامه ای که آگاهی به پیامدهای جهانی شدن و انقلاب صنعتی چهارم، ایجاب می کند و در نطفه می رود که به راه حلهائی جهانی – راه حلهائی که بدون تردید امریکا نقش بی بدیلی در تحقق آن خواهد داشت – دست یابد، ترامپ شعار “بازگشت به خویش” و توسل به نفت و گاز به عنوان منابع بی محدودیت مشاغل زا و “آوردن پول نفت به روی سفرۀ مردم” را سر داده است.
نگاهی به صحنۀ بین المللی نیز حاکی از دست بسته ترامپ برای اعمال فشارهای هماهنگ شده، جهت یافته و متمرکز بر این و آن کشور است. اولاً هم اکنون او خود را با چین و اروپا درگیر کرده است، ثانیاً همان زمان هم که ستارۀ اقبال روسیه و پوتین نزد امریکا درخششی نداشت، روسیه از بازی با کارت جمهوری اسلامی برای گرفتن امتیاز از امریکا لحظه ای پرهیز نکرد، تا چه رسد به دوران ریاست جمهوری ترامپ که یکی از اولویتهای سیاست خارجی خود را تنظیم مجدد مناسبات با روسیه در معنای مثبت آن، اعلام کرده است. دیدار لاورنتیف، نمایندۀ ویژۀ رئیس جمهور روسیه در امور خاورمیانه، با روحانی در روز شنبۀ گذشته و اظهارات او دایر بر “موضع ثابت و مستحکم روسیه در قبال برجام” و این که “هیچ دلیلی برای تضعیف برجام وجود ندارد”، قرینه ای بر تدارک پیش هنگام روسیه برای ادامه بازی با کارت ایران در بده بستان با امریکا است. با توجه به تحولات اخیر جنگ داخلی در سوریه، خاصه پیروزیهای ارتش بشار اسد در حلب، و موقعیت اکیداً برتری که اکنون روسیه در سوریه یافته است – چندان که بسیاری از رسانه ها از “آغاز پایان” مسئلۀ سوریه و از شکست غرب در سوریه در برابر روسیه سخن می گویند – هیچ دلیلی وجود ندارد که روسیه خود را با دو راهی “یا ایران یا امریکا” مواجه بیند. نامحتمل است که روسیه در تنشهای احتمالی آتی بین ایران و امریکا، در راهی جز امتیازگیری دوجانبه گام بگذارد.
گفتۀ ترامپ در مبارزات انتخاباتی اش دایر بر این که “برجام کاغذ پاره ای بیش نیست”[۲]، و انتصاب [احتمالی] جیمز ماتیس به سمت وزیر دفاع، مایکل فلین به سمت مشاور امنیت ملی، مایک پومپئو به سمت رئیس سازمان سیا و … که همگی دارای مواضع تندی علیه جمهوری اسلامی ایران اند، موجب سرراستی برای این ارزیابی بوده اند که ترامپ در تدارک اعمال فشار ویژه ای علیه جمهوری اسلامی است. در این فاصله موضوع “پاره کردن برجام” توسط خود ترامپ مسکوت گذاشته شده و “هرگونه عقب نشینی از برجام” توسط برخی از نامبردگان اقدامی که امریکا را در موقعیت ضعیفی در سطح بین المللی قرار خواهد داد، ارزیابی شده است. برای مجلس ایران که در اقدامی بسیار ناپخته در واکنش به تمدید تحریم های امریکا طرح سه فوریتی را برای “پایان دادن به توافق برجام و از سر گرفتن مسیر فعالیت صلح آمیز هسته ای” به میان کشیده است، توجه به اظهارات ماتیس، یعنی همان کاندیدای ترامپ برای وزارت دفاع، ممکن است آموزنده باشد. او پیش از انتخابات آمریکا، ضمن انتقاد تندی از توافق هستهای، گفته است: “… اگر ایران توافق را نقض نکند، من فکر نمی کنم ما بتوانیم از آمدن رئیس جمهور جدید – چه جمهوریخواه و چه دموکرات – استفاده کنیم و بگوییم خوب، ما دیگر به تعهدمان در قبال توافق وفادار نیستیم. من فکر می کنم که اگر ما این کار را بکنیم، تنها خواهیم ماند و تحریمهای یکجانبه از طرف ما به هیچ وجه به اندازه تحریمهای جمعی موثر نخواهد بود”. به علاوه نباید از نظر دور داشت که ترامپ این شعار انتخاباتی خود را پس از پیروزی اش نیز تکرار کرده است که سیاست براندازی حکومتها را متوقف خواهد کرد؛ شعاری که سیاستورزی خردمندانه خواهد کوشید ترامپ را وادارد که به آن وفادار بماند.
بوش و در ابعادی به مراتب وسیعتر، اوباما توانستند اجماعی [نسبتاً] فراگیر را علیه برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی ایران متحقق کنند. توفیق اوباما برای رسیدن به توافق هسته ای با ایران اساساً مبتنی بر همین اجماع فراگیر از جمله با اروپا، روسیه و چین بود. اما ترامپ، چنان که تاکنون نشان داده است، قادر به ایجاد چنین اجماعی نیست. برآیند امکانات و ناممکنات ترامپ مناسباتی با تنشهای بیشتر و پیش بینی ناپذیرتر، اما همچنین پراکنده تر در سطح جهانی، از جمله در مناسبات بین ایران و امریکا خواهد بود.
[۱]– “به موجب “قانون مناسبات با تایوان” که کنگرۀ امریکا در سال ۱۹۷۹، به دنبال شناسائی چین توسط امریکا تصویب کرد، مناسبات امریکا و تایوان “اساسی اما غیردیپلماتیک” تعریف شده است.
[۲]– این عین گفتۀ ترامپ نیست. او از این گفت که “توافقنامۀ برجام را پاره خواهد کرد”.اما مشابهت گفته ها و رفتار ترامپ با گفته ها و رفتار احمدی نژاد گاه شگفت انگیز است.