فضاها و موضوعات مسلط بر روند انتخابات دوازدهمین دورۀ ریاست جمهوری، که تا چندی پیش تعیین شده به نظر می رسیدند، در مقطع اخیر دستخوش دگرگونی محسوسی شده اند. این دگرگونی مقدمتاً ناشی از انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری امریکا و درگذشت هاشمی رفسنجانی است. تا پیش از این دو رویداد، تدارک گرایشهای درون حکومت برای حضور در روند و صحنۀ انتخابات به اختصار از این قرار بود:
– گرایش “اصولگرای راست”: این گرایش تقریباً در مجموع خود، تداوم نابسامانیهای بی شمار در اقتصاد ایران پس از برجام را دستمایۀ حمله به دولت روحانی قرار داده بود. این که آیا این گرایش هدف “یک دوره ای کردن روحانی” را تعقیب می کند یا از همان زمان در کار تضعیف روحانی در دورۀ دوم ریاست جمهوری او است، موضوع مرکزی گمانه زنی ها نسبت به تاکتیکهای این گرایش و خرده گرایشهای درون آن بود. پراکندگی درونی، فاصلۀ فزایندۀ این گرایش از حرکت جامعه در عموم جوانب و محرومیت از شخصیتهای صاحب وجهۀ توده ای، موجب موضع آشکارا انفادی (غیراثباتی) این گرایش نسبت به انتخابات بوده اند.
– گرایش اعتدالی، به شمول “اصولگرایان اعتدالی”: این واقعیت که برجام زودتر از آنچه انتظار می رفت به فرجام رسیده است، نقطۀ قوت این گرایش و همزمان نقطه ضعف آن بوده است. پایان دادن به تنش پرهزینه ای برای ایران، زودتر از آنچه انتظار می رفت، نقطۀ قوت این گرایش بوده و تواماً نقطۀ ضعف آن، زیرا هرچه بیشتر از عمر برجام می گذرد، دشواریهای واقعی، حقوق واقعاً مسلم مردم ایران، و ناتوانی در رفع این دشواریها و تحقق این حقوق در بافتار کلی نظام جمهوری اسلامی آشکارتر می گردند. این وضعیت گرایش مذکور را در موقعیتی تدافعی و در عین حال امیدوار قرار می داده است.
– اصلاح طلبان: این گرایش در دو دهۀ اخیر تاریخ کشورمان از باد مساعدی در جامعه برخوردار است که در بادبان آن می وزد، یعنی روند تبدیل گفتمان اصلاحات به گفتمان هژمون در جامعۀ سیاسی و به ابزار مسلط تعامل جامعه با قدرت سیاسی. این روندی جاری است که هنوز نه نهائی و نه تثبیت شده است. طبعاً یک وجه از این وضع مساعد، یعنی پیشرفت گفتمان اصلاحات در “پائین” – در برابر گفتمانهای محافظه کارانه و نیز گفتمانهای تحول و انقلاب – زمینه را برای توفیق نسبی سیاستهای اصلاح طلبان فراهم می آورد. اما آنان وجه دیگر این روند را، که مستلزم سیاستورزی فعال برای احراز و تثبیت لزوم اصلاحات در “بالا”ست، از دست نهاده اند. رضایتمندی به دورۀ دوم ریاست جمهوری روحانی، بدون برنامه ای برای تعریف محتوای آن و برای ارتقاء محتوای آن، خطوط اصلی سیمای اصلاح طلبان را ترسیم کرده است.
چنان که اشاره شد انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری امریکا و درگذشت رفسنجانی تغییر محسوسی را در صحنۀ فوق به بار آورده اند. عمده ترین تغییر، ایجاد دو فضای التهاب – خواه از سر منفعت اندیشی و خواه از سر خیراندیشی نسبت به “منافع ملی” – است. فضای التهاب نخست، ترسیم موقعیتی به اغراق از خطراتی است که متوجه برجام و در نتیجه متوجه کشور اند. اظهارات ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی اش، دایر بر این که “برجام را پاره خواهد کرد”، یگانه زمینۀ این فضا سازی ملتهب اند. فضای التهاب دوم ترسیم موقعیتی متزلزل – باز هم به اغراق – برای روحانی در کارزار انتخاباتی پیش رو است. درگذشت رفسنجانی و واقعیت نقشی که او در برآمد روحانی داشته و ظاهراً در حرکت آیندۀ او نیز می توانست داشته باشد، نیز یگانه زمینۀ این دومین فضاسازی است.
در ارتباط با فوت رفسنجانی و اثرات آن بر فضاها و موضوعات سایه انداخته بر روند انتخابات، به زاویۀ دیگری نیز باید اشاره کرد: آشتی و وحدت ملی. کم نبودند شخصیتهائی – اعم از اعتدالگرا، اصلاح طلب و حتی تحولخواه – که بلافاصله پس از اعلام خبر درگذشت رفسنجانی، اما غالباً پس از مشاهدۀ مراسم تشییع او، از لزوم آشتی و وحدت ملی سخن گفتند. البته با تعابیر متفاوتی از وحدت ملی، که دامنۀ آن گاه حتی “سبز” را هم شامل نمی شد و گاه به فراسوی آن نیز نظر داشت. این رویکرد، جدا از ارتباط آن با روند انتخابات پیش رو، رویکردی است که برحسب آمادگی برای دیدن واقعیتی چون بازداشته شدن خاتمی از حضور در همان مراسم تشییع و ابتنای خود بر این دست واقعیتها، می تواند به رویکردی خودغرض یا آرزواندیش یا مسئولانه تعبیر گردد.
آیا واقعاً برجام در خطر است و به تبع این خطر، دور دیگری از تنش و تشنج ویرانگر در مناسبات ایران و امریکا را پیش رو داریم؟ شکی نیست که هم به ملاحظات روشی و هم به ملاحظات تحلیلی نمی توان و نباید به این دست پرسشها پاسخ قطعی داد. در سیاست عموماً سروکار با “محتمل ترین سیر رویدادها”ست. گذشت فقط چند هفته از پیروزی ترامپ، معرفی کاندیداهای مورد نظرش که تیم امنیت ملی امریکا را تشکیل خواهند داد، تمایزات آشکار مواضع تک تک اعضای این تیم با مواضع او از جمله و مشخصاً در برخورد به برجام، مواجۀ برخی از طرحهای ترامپ با موانع قطعی بروزیافته در همین مدت کوتاه که خیالی بودن آنها را آشکار کرده اند، … همگی حاکی از دشواریهای بیشتر ایران، و نه فقط ایران بلکه تقریباً تمام دنیا، برای تعامل با ترامپ اند. همین واقعیت که ترامپ، هنوز کارش را به عنوان رئیس جمهور آغاز نکرده از اروپا هشدار گرفته است، برای لمس دشواری کافی است. اما همان موارد گفته شده همچنین و به قوت بیشتر حاکی از آن اند که دامنۀ این دشواریها برای ایران چندان نیست که در ماه های آتی بتواند و بباید که فضای حاکم بر انتخابات را رقم زند. همچنین است اثر فقدان رفسنجانی در انتخابات. غیرواقعبینانه است اگر تصور شود که نبود رفسنجانی بر سیر رویدادهای آتی به طور کلی و در نتیجۀ انتخابات آتی مطلقاً بی تأثیر و مشخصاً بی تأثیر منفی خواهد بود. اما مقدم بر هر عاملی، این را می توان در بلوغ و در قوتهای بروزیافته در تعامل جامعۀ ایران با قدرت سیاسی دید که عدم حضور رفسنجانی در عرصۀ عمومی انتخابات آتی، رقم زنندۀ نتیجۀ آن نخواهد بود.
روز سه شنبه گذشته روحانی به مناسبت سالگرد برجام یک کنفرانس خبری داشت. حسین شریعتمداری پیشاپیش در روزنامۀ کیهان ۱۲ پرسش را با او در میان گذاشته بود، که چیستی آنها به مراتب شاخص قویتری از سیاستهای “اصولگرایان افراطی” را در کارزار انتخاباتی شان به دست می دهد. گفتن ندارد که موضوع هیچ یک از این پرسشها خطر احتمالی متوجۀ برجام نبود، اما مشخصاً نیمی از آنها بر دشواریهای اقتصاد، معیشت مردم، بیکاری جوانان و از این دست مسائل تمرکز داشت. پس بی تناقض نیست اگر خطر اصلی در انتخابات پیش رو ظهور پوپولیست دیگری دانسته شود که با انگشت گذاشتن بر مشکلات مردم بتواند بر بلوغ پیشگفته غلبه کند. با حصول برجام موضوع سامان اقتصاد کشور ما فعلیت یافته است. پیش بینی می شد که دولت روحانی در صدد “سامان نئولیبرالی” اقتصاد، به قیمت تداوم دشواریهای معیشتی برای توده های ده ها میلیونی کشورمان برآید. اما به گواهی دوران پس از برجام، اقتصاد ایران همچنان بدون سامان مانده است و پرسش “برای سامان اقتصاد ایران چه می توان کرد؟” یکی از پرسشهای مهمی است که در ماه های آتی که به انتخابات راه می برند، باید به پرسش مرکزی و گفتمانی بدل گردد. گره ها و تنگناهای سیاسی در حاکمیت جمهوری اسلامی زمینه ای نه برای “اقتصاد مقاومتی” و نه برای “سامان نئولیبرالی اقتصاد” – با هر قرائتی از این دو – فراهم نمی آورند. زمینۀ مقدم حضور در روند انتخابات برای نیروهای سکولار، دموکرات و عدالتخواه، نه مشارکت در فضاهای ملتهب پیشگفته، بلکه ارائۀ بدیل ایدەهای نئولیبرالی و اقتصادهای بسته، بر پایۀ ایده های “توسعۀ پایدار” و “ارتقاء کیفیت زندگی” است.