آخرین تکاپوهاى قهرمانگرائى در تاریخ مدرن میهن ما به طور عمده خود را در شکل جنبش چریکى دهه پنجاه، و در دهههاى بعد از انقلاب بهمن در شکل جنبش ملى در کردستان ایران نشان داد. جبنش چریکى که نشات گرفته از جریان روشنفکرى و محیط خردهبورژوازى جامعه ایران بود و در فضاهاى فکرى رژی دبره اى و چهگوارائى عمل میکرد، توانست علیرغم همه دشواریها و ضربات سنگین، نزدیک به یک دهه تاب بیاورد و با وجود قدرت سرکوبگرانه ساواک و ارگانهاى امنیتى رژیم شاه کماکان خود را هم در سطح نیرو و هم در سطح فکر بازتولید کند و خود را به انقلاب بهمن برساند. و در محیط اجتماعى ـ سیاسى بعد از پیروزى آن در بطن جامعه به فازهاى ماهیتا متناقض دیگرى فراروید. به عنوان مثال جریانى سعى در حفظ آن داشت و جریانات دیگر از آن فراتر رفتند.
جنبش چریکى کردستان هم که هسته اصلى آنرا عمدتا روشنفکر شهرى تشکیل میداد و در فضاهاى دهقانى و روستائى در گذر بود، توانست با استفاده از تضاد دولتهاى منطقه، حدود دو دهه به زندگى و حضور خود ادامه دهد و علیرغم اینکه منطقا شرایط براى آن از دست رفته تلقى میشد، اما توانست در آن سالهاى توازن قدرت میان ایران و عراق به وجود و حضور خود ادامه دهد و سنتى را بنیان نهد که زیاد با دگرگونیهائى که در جامعه کردستان ایران در راه بودند، نمیخواند. دگرگونیهائى که ناظر بر رشد شهرنشینى و تغییر بافت جامعه کردستان در طى آن دو دهه بود.
واقعیت این است که جنبش چریکى با وقوع انقلاب بهمن و در مدت بعد از آن، بنیانهاى سیاسى ـ اجتماعىاش شکست و عمدتا حاملان آن به فرم احزاب منحصرا سیاسى فرا روئیدند. هرچند که بعضى از حاملان آن آگاهانه به این فراروئى پیوستند و بعضى دیگر زیر فشار ضروریات و واجبات زمانه. جنبش چریکى در کردستان هم به علت برجسته کردن ایدههاى ملى و هم به علت مرزهاى طولانىاش با عراق، با حفظ پشت جبهه خود و تاکید بسیار سخت بر امر مبارزه مسلحانه توانست این فرم را براى مدتهاى مدید حفظ کند. و سرانجام توان آن آنجا شکست که پشت جبهه فروریخت و با بروز هم پیوندیهاى جامعه کردستان عراق با ایران پایههاى مادى آن از بین رفت (لااقل در مرحله کنونى).
جنبش چریکى که خود را در سطح کل ایران تعریف میکرد به علل گوناگون از بازتولید چنین فرم مبارزهاى براى همیشه شاید بتوان گفت که باز مانده است و اساسا تصور دوباره عملى کردن آن هم نامعقول مینماید. قدرتگیرى بیش از پیش دولتهاى کنونى در مقایسه با با دولتهاى قبل ونیز بروز امکانات جدید به علت عصر دیجیتالى، جبنش چریکى را براى همیشه به فرم سیاسى کشانیده وه جنگ را تنها به خاطرهاى براى آن تبدیل کرده است. جنبش چریکى ملى نیز از این قاعده مستثنا نیست. اگر قدرت دولتهاى ملى به علت گلوبالیزاسیون تضعیف گشته است اما همین جهانى شدن حضور آنها را در منطقه افزایش داده است و این باعث شده است که از اهرمهاى جدى اى براى تاثیرگذارى بر دوروبر خود بهرهمند گردند و بدین ترتیب توان حضور اپوزیسیون خود را در کشورهاى پیرامونى بشدت تضعیف کنند. این امر باعث شده است که جنبش چریکى ملى بتدریج با دور شدن از شیوه برخورد مسلحانه، به عنصر دیجیتالى در پیوندهاى خود روى بیاورد و براى او جنگ مسلحانه به خاطرهاى تبدیل گردد.
با عقب نشستن جنگ مسلحانه چه در فرم چریکى آن در دهه پنجاه و چه در فرم ملى آن در کردستان، عنصر قهرمانگرائى نیز که اساس معنوى آنرا تشکیل میداد به عقب نشسته است و قهرمانگرائى نیز به خاطرهاى تبدیل گشته است. آرى خاطره انسانهاى مسلح و با ارادهاى که کشتند و کشته شدند و در یک فضاى رمانتیکى از طریق تشدید احساسات انقلابىگرى به تزریق ایده تحول به بطن جامعه پرداختند. اکنون دیگر قهرمانگرائى فرم مبارزه نیست اما خاطره مبارزه است. خاطرهاى که حتى بر فرم جدید و دیجیتالى مبارزه هم سنگینى میکند و به علت تاریخ نزدیک آن، کاملا به آبشخورى براى آن تبدیل گشته است. انقلابیون جدید، هم از لحاظ فرهنگ هنوز هم نقاط تماس بسیارى با قهرمانگرائى دارند و هم هنوز با حفظ بار سنگین آن به عالم دیجیتال سر میزنند.
بازشناخت این ذهنیت قهرمانگرائى زیاد دشوار نیست. تنها کافى است به حضور عکس شهدا، معرفى حماسى رهبران زنده، و نیز شیوه انتخاب نامهاى مستعارى اشاره کرد (همچون نام عقاب کردستان) که سعى دارد فضاهاى قهرمانگرایانه را به فضاهاى دیجیتالى وارد کرده و با حفظ آن، آنرا به آینده منتقل کند. اما آیا کشانیدن قهرمانگرائى به فضاى دیجیتالى خود نقض غرض فضاى مدرن نیست؟ آنجا که کلام به مردم نمیرسید سعى میشد با قهرمانسازى کلام را جبران کنند، اما اکنون که کلام به مردم میرسد چه حاجتى است به قهرمان؟ آیا علت قهرمان گرائى در عصر دیجیتالى خود نشان از آن ندارد که بهکار برنده دیجیتال خود هنوز فاقد کلام است؟ بویژه کلام مدرن؟
نویسندهاى میگوید: “قهرمان هنگامى سر بر بیرون مینهد که بخواهد امروز را در راستاى آیندهاى درخشان، متحول و دیگرگون سازد. اما شعار امروز این است که آینده هم اکنون است”.١ آرى، پس اگر “آینده هم اکنون است” پس احتیاج به قهرمان نداریم. تحول همین امروز است و آدم زنده کنونى هم، که به علت ارتباط دیجیتالى، دیگر، وجوه شخصى زندگىاش هم قابل رویت است، نمیتواند قهرمان باشد. آینده هم اکنون از طریق مبارزان و کوشندگان غیر قهرمان ساخته میشود.
١۴.٠٢.٢٠٠۷
١ کتاب “پایان تاریخ” (سقوط غرب و آغاز عصر سوم)، مسعود رضوى، صفحه ٨۵