سه شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۴

سه شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۴

حدود و ثغور علم قاضی در استقلال قضایی
حق دادخواهی و داشتن یک نظام قضایی منصف و برخورداری از دادرسی عادلانه از جمله حقوق اساسی ملت‌ها است، و این اهداف، جز در زیر چتر حمایت یک نهاد قضایی...
۲۵ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: سیروان منصوری
نویسنده: سیروان منصوری
صلح متزلزل در سوریه جدید
پس از سقوط دیکتاتوری اسد, انتقال قدرت در سوریه منظم تر از آن چیزی بوده است که بسیاری انتظار داشتند. اما آیا حاکم جدید حاضر به سازش های پایدار هست؟...
۲۴ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: مهند النجار و ماکسیمیلیان پاپ - برگردان رضا کاویانی
نویسنده: مهند النجار و ماکسیمیلیان پاپ - برگردان رضا کاویانی
موج شاخه های گل میخک بر مزار رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت
روز یکشنبه ۱۲ ژانویه ۲۰۲۵, صد وششمین سالگرد به قتل رساندن رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت بود. مطابق معمول در این روز همه ساله در شهر برلین یادبود قتل رهبران...
۲۴ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: رضا کاویانی
نویسنده: رضا کاویانی
داشتم پوست می انداختم
در سپیدار خیال، باز می خواندم این سرود: من به پایان نمی اندیشم ...
۲۴ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
چرا سلطنت‌طلب‌ها در توهم خودبزرگ‌بینی به‌سر می‌برند؟
اساساً نوع نگاه و برخورد راست‌های افراطی با دیگران، بر مبنای دوقطبی‌سازی شدید شکل می‌گیرد: یا به‌طور کامل از آن‌ها حمایت می‌کنند یا به سرکوب و حتی حذفشان می‌پردازند. این...
۲۳ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
این ماشین را قبل از دیوانه شدن ایلان ماسک خریدم!
پاتریک اشنایدر عادت داشت با ماشین برقی خود جلب توجه کند. در ژانویه ۲۰۲۴، اشنایدر... یک خودروی مدلY از تسلا خرید. از آن زمان تاکنون، دوستان، آشنایان و حتی رهگذران,...
۲۳ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: الکساندر دملینگ، سایمون هیج و لوکاس کیسل - برگردان رضا کاویانی
نویسنده: الکساندر دملینگ، سایمون هیج و لوکاس کیسل - برگردان رضا کاویانی
تحولات ایران مابین دو کنگره
اخیراً کنگره بیستم سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در شرایط بغرنج کشور، منطقه و جهان با موفقیت برگزار شد و اسناد مصوب کنگره در «دفترچه کنگره بیستم» منتشر گردید. این...
۲۲ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: محمود سيدى
نویسنده: محمود سيدى

چمدانی کوچک در یک کمد قدیمی (قسمت نهم)

تظاهرات اوج گرفته بود هر بار که بیرون می رفتی هراس از این که برنگردی تمام وجودم را می گرفت؛ چند بار خواستم بگویم پسرم من را هم با خودت ببر، اما نتوانستم. می دانستم سراغ رقیقانت می‌روی همان ها که هفته ای چند بار می آمدند خانه و جلسه داشتید. چند تا از بچه ها را هم می شناختم. مادران آن‌ها هم می‌گفتند که در خانه آن ها جمع می شوید؛ یک روز گفتیم حالا که این ها دور هم جمع می شوند ما چرا دور هم جمع نشویم وصحبت نکنیم. چنین شد که اولین جلسه مادرها تشکیل شد.

  تظاهرات شروع شده بود.هر روز خبر اعتراض بود وتظاهرات مردم. من هم خوشحال بودم و هم نگران. فکر نمی کردم حکومت شاه سرنگون شود. اگر این مردم را سرکوب کنند؟ آن وقت با شما چه خواهند کرد؟ اما تو وتمام بچه ها خوشحال بودید از ما می خواستید که در تظاهرات شرکت کنیم. می‌دانم اگر پدرت زنده بود مخالفت می کرد .درست بود از شاه بدش می آمد اما از این آخوند ها که سر کار آمدند بیشتر نفرت داشت. من رفتم چون تو خواسته بودی. اما نمی دانستم چه خواهد شد. می ترسیدم اوضاع بدتر شود. اما شرکت کردم دو تا کفشم داغون شد. سروه خانم شرکت نمی کرد، هم به خاطر لباس کردیش وهم می گفت دلم نمی خواهد مملکت به هم بریزد. می ترسید که اوضاع درهم بریزد پسر وعروسش آواره شوند. هیجان همه جا را گرفته بود. روزی که شما آزاد شدید بزرگترین روز زندگیم بود. چه استقبالی تمام کوچه به استقبالت آمدند .چقدر گل آوردند . آنشب در اطاقت نخوابیدی آمدی پیشم دراز کشیدی ودستت را زیر سرم نهادی و موهایم را نوازش کردی .حالت کودکی پیدا کرده بودم که تن به نوازش مادر داده بود . ساعت ها حرف زدیم ومن در کنار تو خوابیدم خوابی سبک ولذت بخش. خوابی بدون اضطراب .همیشه نا آرام بودم .در تمام این مدت خوابی بی دلهره و مطمئن نکرده بودم. حضورت بعد سال ها این خاطر جمعی را به من برگرداند .

 پسر سروه خانم دوهفته بعداز شما آزاد شد. عمویش چند روز قبل آمده بود وهر روز همراه سروه خانم و هیوا می رفتند مقابل زندان اوین . عمویش یک گوسفند را کشان کشان از کردستان آورده بود وبسته بود گوشه حیاط. من وسروه خانم دلمان نمی آمد که این گوسفند بیچاره قربانی شود. اما تو گفتی: ” مادر این یک رسم دیرین است؛ من هم مخالفم، اما این پیرمرد را ببین با چه زحمت وعشقی این گوسفند را این همه راه آورده که قربانی کند. چطور دلتان می آید اعتراض کنید؛ هر روز میلیون ها گوسفند ذبح می شود حال این یک دانه هم رویش. مهم معرفت و عشق این عموی پیر است به برادر زاده هایش. هیوا می گوید در دهشان عموی او بسیار  احترام دارد”.

روزی که پسر بزرگ سروه خانم آزاد شد ما همه مقابل در اوین بودیم. چشم های تو پر اشگ بود پرسیدم چه شده؟ بغض گلویت را گرفته بود  گفتی: “مادرمی‌دانی چه قدر از رفقای ما دراین زندان در این تپه های اوین کشته شده اند”  نمی دانستم که روزی جگر گوشه ام نیز در همین زندان کشته خواهد شد. از کجایم خبر بود که این ساختمان لعنتی قتل‌گاه تو خواهد بود. پسر بزرگ سروه خانم بیرون آمد؛ چه پسری! سروه خانم همان طور که نشسته بود نتوانست از هیجان بلند شود. زنی که هرگز گمان نمی کردم نتواند بلند شود؛ اما نتوانست سرش را در گوشم چسباند و گفت: “پسرم را معطل کن! بگو مادرت گفته کمی به من فرصت بده”. تعجب کردم به پسرش گفتم مادرت می گوید کمی به من فرصت بده! خندید؛ گفت: “می دانم”. از دور دستی تکان داد و عمویش را بغل کرد، هیوا را، دیانا را، و تو را؛  گوئی که صد سال بود که همدیگر را می شناختید وبعد دست من را گرفت؛ می‌دانستم خجالت می‌کشد من را ببوسد من صورتش را بوسیدم و گفتم تو هم پسر من. مادرت دوباره من را به زندگی بر گرداند؛ از گوشه چشم به مادرش نگاه کرد، اشک در گوشه چشمش حلقه زد.

آرام بطرف مادرش رفت، مقابلش زانو زد وشروع به بوسیدن دست های مادرش کرد؛ سروه خانم نشسته بود. اما آرام تر شده بود. پسرش را به سینه اش چسباند و شروع به بوسیدن چشم‌های او نمود. نیم ساعتی گذشت تا سروه خانم آرام شد دسته جمعی به خانه برگشتیم. گوسفند مقابل در منزل بود و آماده ذبح. این خانه ما چه روزهائی که ندید. روز بعد سروه خانم گفت: “من که کوچک بودم اگر زیاد به هیجان می آمدم نمی توانستم جلوی خود را نگاه دارم وخودم را خیس می کردم. بزرگ که شدم این امر کاملا فراموش شد تا این که دیروز هم احساس کردم اگر بلند شوم نمی توانم جلوی خورا نگاه دارم. این بچه‌ها چه با زندگی آدم نمی کنند!” حال دلیل بلند نشدن سروه خانم این زن دلاور را می دانستم. چند روز یعد آن‌ها برای دیدن اقوام به کردستان رفتند و من وتو در خانه ماندیم. باز کنجی از دلم با نبودن سروه خانم خالی بود. اما حضور تو مانع از دلتنگی ام می شد.

 تظاهرات اوج گرفته بود هر بار که بیرون می رفتی هراس از این که برنگردی تمام وجودم را می گرفت؛ چند بار خواستم بگویم پسرم من را هم با خودت ببر، اما نتوانستم. می دانستم سراغ رقیقانت می‌روی همان ها که هفته ای چند بار می آمدند خانه و جلسه داشتید. چند تا از بچه ها را هم می شناختم. مادران آن‌ها هم می‌گفتند که در خانه آن ها جمع می شوید؛ یک روز گفتیم حالا که این ها دور هم جمع می شوند ما چرا دور هم جمع نشویم وصحبت نکنیم. چنین شد که اولین جلسه مادرها تشکیل شد. خُب جلسه ما مثل شما سیاسی نبود؛ ما رابه رسم قدیم وعادتی که به هم کرده بودیم دور هم جمع می شدیم. با هم تصمیم می گرفتیم به تظاهرات می رفتیم؛  شعار می دادیم؛ همان شعار ها که شما می گفتید. شاه فرار کرد، بختیار آمد. ما که نمی دانستیم، شما گفتید به درد نمی خورد او مانع انقلاب می شود. چنین شد که خمینی آمد. می دانستم ته دلتان از او خوشتان نمی  آمد یک روز به من گفتی: “مادر ملا است وارتجاعی،  اما چه می شود کرد، توده عامی دنبال او هستند”.

شب قیام  تمام مردم خیابان بودند و خانه ما پر از رفقای تو که دسته دسته می آمدند. هر کدام با کیسه ای. ترسیده بودم؛ آمدی و صورتم را بوسیدی: “مامان برای چه می ترسی؟ شاه فرار کرده و حالا مردم‌اند که تصمیم می گیرند. در پادگان ها باز شده  دیگر ارتشی و ساواکی‌ای نیست که بترسی؛ ایران را آباد خواهیم کرد!” اسلحه خودت را نشانم دادی؛ قلبم ریخت. اولین‌بار بود که یک اسلحه را از نزدیک می دیدم.

تاریخ انتشار : ۶ مهر, ۱۳۹۶ ۸:۵۳ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

اهانت به مزار ساعدی حمله‌ای مستقیم به آزاد اندیشی و میراث فرهنگی ایران!

غلامحسین ساعدی نه فقط یک نویسنده، بلکه صدای رنج و امید مردم ایران بود. هرگونه بی‌احترامی به او یا دیگر چهره‌های فرهنگی، بی‌اعتنایی به میراثی است که هویت ما را شکل داده است. احترام به بزرگان هنر و ادبیات، وظیفه‌ای ملی و تاریخی است که پاسداشت فرهنگ و تاریخ ما را تضمین می‌کند.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

نه به اعدام، نه به پایانی بی‌صدا و بی‌بازگشت!

همه ما که در بیرون این دیوارها زندگی می‌کنیم برای متوقف کردن این چرخه خشونت و نابرابری مسئولیت داریم و باید علیه آن اعتراض کنیم. سنگسار، اعدام یا هر مجازات غیرانسانی دیگر صرف نظر از نوع اتهام یا انگیزه و اعتقاد محکومان، چیزی جز نابودی و ظلم نیست و باید برای همیشه از دستگاه قضایی حذف شود.  نه به اعدام، نباید فقط شعاری باشد، بلکه باید به منشوری تبدیل شود که کرامت انسانی و حقوق برابر را برای همه، فارغ از جنسیت و جایگاه اجتماعی، به رسمیت بشناسد.

مطالعه »
بیانیه ها

اهانت به مزار ساعدی حمله‌ای مستقیم به آزاد اندیشی و میراث فرهنگی ایران!

غلامحسین ساعدی نه فقط یک نویسنده، بلکه صدای رنج و امید مردم ایران بود. هرگونه بی‌احترامی به او یا دیگر چهره‌های فرهنگی، بی‌اعتنایی به میراثی است که هویت ما را شکل داده است. احترام به بزرگان هنر و ادبیات، وظیفه‌ای ملی و تاریخی است که پاسداشت فرهنگ و تاریخ ما را تضمین می‌کند.

مطالعه »
پيام ها

پیام گروه کار روابط عمومی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به مناسبت برگزاری دهمین کنگرهٔ سراسری حزب اتحاد ملت ایران اسلامی!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) تلاش‌های مؤثرحزب اتحاد ملت ایران اسلامی در جبههٔ اصلاحات برای ایجاد تغییر در اوضاع اسفناک کشور را ارزشمند می‌داند. حضور پررنگ زنان در شورای مرکزی حزب شما، گامی شایسته در راستای تقویت نقش زنان در عرصهٔ سیاسی کشور است.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

حدود و ثغور علم قاضی در استقلال قضایی

صلح متزلزل در سوریه جدید

موج شاخه های گل میخک بر مزار رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت

داشتم پوست می انداختم

چرا سلطنت‌طلب‌ها در توهم خودبزرگ‌بینی به‌سر می‌برند؟

این ماشین را قبل از دیوانه شدن ایلان ماسک خریدم!