رئیسجمهور ترامپ با سخنرانی ایران گام بزرگی بهسوی سرزمینهای کشف تاشده برداشته است. سخنرانیای که از برجستگی مخاطره ۷۵ -۶۰ درصدی حمله آمریکایی به ایران حکایت میکند.
نخست اینکه پشت سر او نظامیگرایان افراطی قرار دارند که خود او منصوب کرده است؛
دوم، افراد نو محافظهکار و اندیشکدههایی که تنها رشتهای از جنگهای شکستخورده و بدبختی انسانی وصفناپذیر را از زمان حمله افغانستان به جهان آوردهاند (پشت او قرار دارند).
سوم، مجموعه نظامی – صنعتی – رسانهای – دانشگاهی«MIMAC»، که خارج از کنترل دموکراتیک واقعی قرار دارد و بیرحمانه برای افزایش دائمی اسلحه و جنگها فشار میآورد و آشکارا به همه نوع رژیمهای عجیب، رژیمهای جعلی که امریکا را تهدید میکنند خدمت میکند؛
چهارم، سازمانهای لابی اسرائیلی و عربستانی و افراد بهشدت ثروتمند که نفوذ سیاسی را میخرند و ازاینرو شکلگیری هر بنیاد دموکراسی و آزادی اندیشه را نابود میکنند.
در برابر این نخبگان ازلحاظ عددی اندک در واقع بقیه جهان، ازجمله متحدان ناتو و اتحادیه اروپا قرار دارد.
آنها همگی برای آنکه به رئیسجمهور بگویند تجدیدنظر او درباره موافقتنامه هستهای بیاندازه مهم و ازنظر تاریخی یگانه ۲۰۱۵با ایران «برجام» چقدر برای طرفهای درگیر اهمیت دارد با او تماس گرفتهاند.
مانند همیشه برای سیاست خارجی شکستخورده امریکا هیچ راهبرد (استراتژی) جامع، و هیچ راهبرد خروجی وجود ندارد. با نداشتن رابطه دیپلماتیک با ایران طی دههها،ترامپ فاقد کانالهای لازم برای ارتباط است. او همچنین فاقد دانش بنیادی از آن کشور است؛ درحالیکه ایرانیها غرب را میشناسند. تصویر خیالی او از کشور (ایران) همانطور که نشانههای بیمار آن از هر لحاظ در این سخنرانی عرضه شد.
بهندرت رئیسجمهوری چنین سخنرانی انباشته از برجستگیهای روانی – سیاسی سمت تاریک خود درباره دشمن داشته است. جمعکردن آنچه او امروز دگمه گسترش آن را فشار داده است اگرنه غیرممکن، بهشدت دشوار خواهد بود. سیاست اعلامشده ربطی به یک خردمندی آراسته و سیاست جامع نداشت.
دولت ترامپ – نه، ما آن را “رژیم” یا “دیکتاتوری” نمیخوانیم – بر همهچیز غیرعقلانی متنفر از همهچیز ایران، بر قلدری، فروش ترس مانند “آرامش قبل از طوفان” بهپیش میرود.
باوجود جنگهای بسیار پرهزینه و منجر به شکست ، این دولت بهطور برجستهای آنچه را که امپراتوری امریکا میتواند هنوز کسب نماید یا با نقض قوانین بینالمللی و اخلاق اساسی به دست آورد را برای خود ست امتیاز می داند؛ و نزول شدید مشروعیت در چشم دیگران، ازجمله متحدان خود در اروپا را دستکم میگیرد. از آنجایی که ارتش تنها بُعد قدرت امریکا است که هنوز “دوّمی ندارد”، لذا بر این اعتقاد است که نه باید بشنود، و نه باید فکر کند. اما دوران چنین برخوردهایی در جامعه مدرن جهانی مدتهاست که سپریشدهاند .
***
هیچکس در ایران نمیتواند قادر به یافتن ارزشی در این سخنرانی تحقیرکننده، سرزنش کننده،بینهایت بدنام کننده،بی انصافانه و ویرانکننده تاریخ و رابطه، باشد. جدای از تمام این جعلها سخنرانی از غفلتها، ازآنچه خود امریکا از زمان کودتای آمریکایی – انگلیسی علیه دولت قانونی، منتخب دموکرات انجام داده است، انباشته بود. سخنرانیای که جستجوی حتی کمترین گشایش یا دعوت به همکاری در آن بیهوده است. در آن حتی دلالت اندکی از میل به صلح در واشنگتن یا برقراری رابطه در یک راهی بهتر وجود نداشت.
دولت ازنظر عقلانی ضعیف حتی نمیبیند که همه نکات در این سخنرانی، اگر به اجرا درآیند، شرایط را برای ۸۵ میلیون ایرانی، که او ادعا میکند خیلی به آنها احترام میگذارد، به لحاظ سیاسی و نیز اقتصادی بسیار وخیمتر خواهد کرد.
برای هر متحد سیاسی و اقتصادی، یا وابسته به آن، ۱۳ اکتبر ۲۰۱۷ امریکا میتواند فراخوان بیداری باشد. چون آنچه رئیسجمهور ترامپ اکنون انجام میدهد هشدار به رهبری نیست، بلکه هشدار به هنجارهای عموماً پذیرفتهشده یا نیرومندی عقلانی و اخلاقی است .
در عوض، و بسیار غمگنانه، هشدار میدهد که امپراتوری ناامید، غیرقابل پیشگویی و خطرناک آمریکا بهسرعت در سراشیب سقوط قرار دارد.
بنابراین، خدا امریکا را کمک کند! بیشتر در برابر(شَرّ) خودش!