بعد از تخریب و فرو پاشاندن سیستم سوسیالیستی در جهان، امپریالیست ها خیز لجام گسیخته ای علیه دستاورد های بشریت در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی برداشته اند تا امتیازاتی که به دلیل وجود و تأثیر نظام سوسیالیستی، زحمت کشان در کشورهای سرمایە داری بە آنها دست یافتە اند، از آنان پس بگیرد. در همین ارتباط پس از فروپاشی کشورهای سوسیالیستی، رهبران نظام سرمایە داری، خیل عظیمی از تئوریسین ها و تئوری ساز ان را واداشتە اند تا هجوم دولت های سرمایەداری برای باز پس گرفتن دست آوردهای زحمت کشان را توجیه کنند. در این میان تئوری بافان حراف و کلاش خدمت گذار امپریالیسم هر کدام مأموریتی را مطابق صلاحدید اربابانشان بر عهده گرفته اند. برخی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را محصول اشتباه تاریخی می خوانند و، مشغول سم پاشی وسیع و گسترده ای در این خصوص هستند، بعضی اساساً وجود پدیده ای به نام امپریالیسم را منکر و رسالت جبهه ی سرمایه در رأس آن آمریکای بشر دوست! را ناجی دمکراسی در اقصی نقاط جهان می نمایانند و بە کمک تریبون های گسترده و رسانه های فراگیر و امکانات عظیمی که در اختیاردارند مشغول فریب اذهان عمومی و توجیه جنایات شبه فاشیست های قرن بیست و یکمی هستند.
میهن ما ایران آماج دهشتناک ترین نقشه های امپریالیستی است. مجموع رسانه های صوتی و تصویری که علیه کشورمان در عرصه های مختلف فکری فعالیت می کنند، افزون بر صد ها می شوند. بازار نشر و کتاب از این هم آشفته تر است. هر گاه سری به کتاب فروشی ها زده شود، عمق فاجعه بیشتر نمایان می گردد. کتاب های بنجل در زمینه های مختلف در وصف و مداحی جنایت کاران شاهی و نیرو های واپسگرا، توصیف مزایای نظام سرمایه داری و ترویج خرافه پرستی و وصف آرتیست های هالیوودی و تقبیح و تحریف اندیشه های ترقی خواهانه از حد شمارش خارج است. اما نیرو های مردمی که به آرمان های والای زحمت کشان وفا دارند برای روشن گری با هزاران سد و مانع روبرویند.
چاره چیست؟ نمی بایست عرصه را خالی کرد. باید دشمن یکه تاز را که متکبرانه هر روزه به کارنامه ی فجایع خود می افزاید، افشاء و رسوایش ساخت و در حد امکان توده های مردم را به منافع شان آگاه کرد. تا رسد آن روزی که طومار حکومت ننگین امپریالیست ها در تمامی جهان ،در هم پیچیده برای ابد دفن شود. از کتاب هایی که روشنگر زوایایی از جنایت های امپریالیستی در جهان و خصوصاً کشور ما بوده، “سیر تحولات استعمار در ایران نوشته ی علیرضا ثقفی خراسانی است”. این کتاب در ۲۶۰ صفحه و در سە بخش چاپ و منتشر شدە است. نویسندە در این کتاب روند شکل گیری، انسجام نظام سرمایه داری و نفوذ اختاپوس وار آن به کشور ما را بخوبی توضیح می دهد. و خوانندە در می یابد کە طی نزدیک بە دو قرن کە از ورود استعمار بە کشور ما می گذرد ، چه مصیبتی بر سر مردمان زحمت کش، از این میهمان ناخوانده وارد آمده. نگارنده در این مقال نمی خواهد از لطماتی که استعمار گران با هم دستی حاکمان مزدور بر کشورمان زده اند، سخن بگوید. در کتاب نویسندە بە قدر کفایت در این زمینە ماوقع را شرح دادە است. اما بە نظر من در بخش هایی از این کتاب کاستی هایی هم وجود دارد کە من مایلم کمی بە آنها بپردازم.
در زیر نویس صفحه ی ۱۷۸ میخوانیم : “متأسفانه تحلیل گران شوروی و در پی آمد آن برخی روشن فکران دنباله رو آنان، به طور کلی رضا شاه را مترقی می دانند” نویسنده ی محترم برای این ادعای خود هیچ منبعی ذکر نکرده اند و نوشتەان، این تحلیل گران شوروی چه کسانی بودند و در کدامین نوشتار رضا شاه را مترقی دانسته اند؟ ێا تحلیل گران مد نظر وابسته و سخن گوی دولت اتحاد شوروی بوده اند یا محققینی مستقل از دولت آن کشور؟
منظور نویسنده ی محترم از روشن فکران دنباله رو مشخصاً چه اشخاصی بوده و در کدامین سند تحلیلی ادعای ملی و مترقی بودن رضا شاه را منعکس کردەاند؟ وقتی نویسنده ی محترم از فعل “می نمایند” استفاده می کنند که مربوط به زمان حال میشود، لابد از این تحلیل گران تا آستانه ی تخریب وتجزیه ی شوروی چند تنی را بشود نام برد .امید است این ابهام در چاپ بعدی کتاب برای خواننده روشن شود .
در صفحه ی ۲۲۳ احداث مناطق نفتی و پالایش گاه ها بدون هیچگونه ارتباطی با صنایع بومی و نداشتن هیچ پیوندی، با زندگی مادی و فرهنگی کشور ارزیابی میشود. آقای ثقفی که خود دانشمند صاحب نظر و فاضلی هستند به نیکی می دانند همین کارگران صنایع نفتی و پالایشگاه ها در تحولات دهه ی بیست و در کوران حوادث آن سالیان و جنبش ملی شدن صنعت نفت چه حماسه ی پر شوری در مبارزه آفریدند. بە همچنین در جریان انقلاب پر شکوه ۵۷. آیا با یک حکم کلی میشود خط بطلانی بر همه ی این وقایع کشید؟ به صرف آن که سرمایه گذاران عمده ی این صنایع امپریالیست ها بوده اند ، می شود تأثیرات فرهنگ مبارزات کارگران صنعت نفت بر کل جامعه ی ایران را نادیده انگاشت؟ با کمال تعجب و تاسف در صفحه ی ۲۳۲ از این کارگران با کلماتی چون “ساده و سربه راه” نام میبرند. در زیر نویس صفحه ی ۲۳۶ نویسنده بر خلاف نظریات قبلی خود با چرخشی ۱۸۰ درجه ای می گویند “صنعت نفت و استخراج به هیچ وجه تافته جدا بافته ای از کل اقتصاد ایران نیست”
در کتاب با ذکر گزاره های کاملاً درستی روند برچیده شدن کشور های مستعمراتی پس از جنگ دوم جهانی ذکر میشود : چون دیگر برخلاف گذشته امکان اینکه مستعمره داشته باشند ، نبود . لذا امپریالیسم برای غارت و چپاول کشور های تحت نفوذ خود به استعمار نو روی آورد . کاستی این نظر درست علمی صرفاً در این است که نقش اتحاد شوروی در آن دوران نادیده گرفته شده. نویسنده ی محترم با سکوت از روی مطلب گذشته اند. اینک که پدیده ای به نام اتحاد شوروی با جغرافیای سیاسی معین به تاریخ پیوسته، ارزیابی و تحلیل نقش مشخص آن در جهان در طول دوران موجودیتش خصوصاً روابط آن با کشورمان از اهم وظایف نیرو های ترقی خواه است. در جریان جنگ جهانی دوم قاطع ترین و عمده ترین نقش را در پیروزی متفقین بر فاشیسم هیتلری، اتحاد شوروی ایفا نمود. این مسئله و شرایط جهانی پس از آن منجر به رشد و گسترش جنبش های رهایی بخش ملی شد. در پرتو تأثیر مبارزات مردمی نگه داری سیستم مستعمراتی کهن، امکان ناپذیر بود. یقیناً آقای ثقفی با آن ذهن بار آوری که دارند در چاپ دوم کتاب ارزنده ی خود با شکافتن و تحلیل علمی موضوع، خوانندگان کتابشان را در جمیع جوانب آشنا خواهند ساخت .
آقای ثقفی در صفحه ی ۲۰۳ وجود سیستمی به نام ” سرمایه داری وابسته”در کشور های تحت سلطه را نفی می نمایند. در صفحه ی ۲۱۹ جریان های روشن فکری که”سرمایه داری وابسته” را توضیح می دهند، اصالت تحلیلشان از سوی نویسنده نفی و می فرمایند اغلب تحلیل های این چنینی هر یک رونویس دیگری است. ( نقل به مضمون ) نویسنده ی محترم در زیر نویس صفحه ی ۲۳۵ به درستی ذکر می نمایند : منابع نفتی جزءِ تولید ناخالص ملی است . با در نظر گرفتن این مطلب و با نگاهی به آمار صادرات و واردات کشور مثلاً در سال های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ آیا منطقاً نمی توان به این نتیجه رسید که سرمایه داری وابسته از نوع کمپرادوری آن در حاکمیت کشور دست بالا را داراست؟
در پایان ذکر نکته ای لازم است . این چنین بحث هایی مابین دوستان امری طبیعی است و بد خواهان این انتقادات را بە حساب مخالفت من و نفی ارزش زحمات نویسندە قرار ندهند. بقول زکریای رازی : علم و فلسفه زیر بار تسلیم صرف و تقلید محض و قبول اقوال اساتید بدون بیّنه نمی رود. و مساهله با آن ها را جائز نمی شمارد. فیلسوف، خود نمی پسندد شاگردانش چشم بسته تسلیم گفته های او شوند .