از گسست تا گذار در بیانیهٔ میرحسین موسوی
آیا بیانیهٔ میرحسین گشایشی بر گره فروبستهٔ سیاست در ایران است؟
بیشک گذار از قانون اساسی و ساختاری به نام جمهوری اسلامی در مرکز توجه میرحسین موسوی در این بیانیه قرار گرفته است. وی به صراحت میگوید: شعار اجرای بدون تنازل قانون اساسی کارساز نبوده و باید گامی فراتر از آن برداشت.وی پس از برشماری بحرانهای مختلف و همآیندی این بحرانها در برههٔ اخیر بحران ساختار تناقضآمیز وغیرقابلدوام را مادر بحرانها و یا بحران بحرانها میداند و تغییر نظم موجود با تدوین میثاقی تازه را توسط نمایندگان منتخب مردم تنها راهکار ممکن میداند. این اعلام موضع سیاسی از سوی موسوی البته جدید است.
اما مشابه اعلام مواضع اکثریت قابل توجه فعالین سیاسی و مدنی دیگر است منهای مجاهدین خلق وسلطنتطلبان: برگزاری رفراندوم در بارهٔ تغییر قانون اساسی و پس از گرفتن رأی اکثریت مردم پیرامون تغییر قانون اساسی.سپس تشکیل مجلس مؤسسان قانون اساسی با انتخاباتی آزاد و عادلانه و پس از تهیهٔ پیشنویس قانون اساسی جدید، گذاشتن آن به همهپرسی. این سخنان از منظر حقوقی سخنان بهحق و درستی است و خدشهای هم به آن وارد نیست. در این که نظم سیاسی – حقوقی مستقر پس از ۴۳ سال دچار فرسودگی شده و دیگر بازتابدهندهٔ نظرات و منافع اکثریت بزرگی از جامعه نیست، هم جای تردیدی وجود ندارد. پر پیداست که تغییر دیدگاههای فعالین سیاسی متأثر از شرایط جامعه و فعل وانفعالات آن است.
هرگاه ما شاهد برآمد جنبشهای سیاسی واجتماعی در ایران بودهایم، جنبشهایی که عمدتاً به سد سخت سرکوب برخورد کردهاند، پیآمد این شکستها منطقاً نه به تعدیل خواستههای معترضان، بلکه عمدتاً به رادیکالیزه شدن بیشتر جنبشها واعتراضات انجامیده است. این در مورد رهبران شاخص سیاسی در دوران شکست به صورت متفاوتی عمل میکند. رای دادن خاتمی در انتخابات مجلس در سال ۹۰ که حملات زیادی را متوجه خویش ساخت و نیز رای دادن موسوی وکروبی و رهنورد در دو دوره به حسن روحانی از جملهٔ این تعدیل دیدگاهها است.
خاتمی در اظهار نظرش نسبت به خیزش ۱۳۹۸ بیشتر طرف ساختار حاکم را گرفت تا جانب معترضان را، اما در جریان اعتراضات اخیر بیشتر منتقد حکومت بود. اکنون موسوی به صراحت شعار گذار از جمهوری اسلامی را مطرح کرده است. سؤال این است این بیانیه تا چه حد روی حکومت و یا جنبش اعتراضی اخیر و یا به طور کلی در سمتوسوی اعتراضات تأثیر گذار است؟
الف- تأثیر بیانیهٔ موسوی بر حکومت- موسوی از معدود شخصیتهای دههٔ اول انقلاب است که چیزی برای از دست دادن ندارد. منفعت و یا رانتی هم در این ساختار نداشته است.
پس از فوت آیتالله خمینی کنج عزلت گزید و دست تصادف وی را در سال ۸۸ به وسط معرکهٔ انتخابات کشاند. روی تقلب در انتخابات سخت ایستاد و به حصر رفت. اعتراضات اخیر و سرکوب شدید معترضان تیر خلاص را بر امید به اجرای بیتنازل قانون اساسی در ذهن ایشان زده است. لذا این بیانیهٔ موسوی ادای دینی است به جنبش زن، زندگی، آزادی وتسویهٔ حساب تاریخی با ساختاری به اسم جمهوری اسلامی. این بیانیهٔ اخیر موسوی هرچند کیفرخواستی علیه نظامی است که قبلاً به آن تعلق داشته، اما از جنس جنم سیاسی نیست که منجر به خلق سیاستی جدید شود وحکومت را به تجدید نظر در سیاستهایش وادار کند.
جنشی سیلآسا در گرفته است. هر چند ارکان نظام را به لرزه در آورده است، اما تا کنون در هماوردی با حکومت شکست خورده، چند صد نفر در این رویارویی نابرابر کشته و تعدادی زخم ماندگار برداشتهاند وخیل عظیمی هم به زندان رفتهاند. اکنون این موج بزرگ موقتاً فروکش کرده است و شبح آن در سپهر سیاسی ایران در رفتوآمد است و البته خواب اصحاب قدرت را هر دم آشفته میکند. گفتمان آلترناتیوساز که نیروی اجتماعی عظیم را بسیج کند، رخ ننموده و پروژهٔ برونمرزی سرنگونیسازی فعلاً شکست خورده است.
از نظر حکومت بیانیهٔ گذار موسوی هم بیانیهای است از جنس بیانیههای دیگر. هر بیانیهای از جنس بیانیهٔ موسوی وقتی میتواند تأثیری در سمت حکومت بگذارد که نیروی اعتراضی با پیوستن اقشار وسیع متوسط و تهیدست به آن با بلوک حاکم بتواند سربهسر شود و هیچکدام نتوانند آن دیگری را مقهور خویش سازد. تازه در سربهسر شدن و برقراری نوعی تعادل قوا گفتمانی میانه و نه گفتمان گذرگرا میتواند حکومت را به دادن امتیازهایی وادار کند. جنم سیاسی و کاریزما که اخیراً بعضی جامعهشناسان به نقل از ماکس وبر از آن سخن میگویند و آن را نوشداروی فضای انسداد سیاسی میدانند، تنها در چنین فضایی قابل طرح است.
بانگاهی واقعبینانه از منظر روانشناسی توده به جنبش موسوم به مهسا نوعی «حیرت» توام با همدلی فراگیر در سمت مردم و نوعی «سکوت» آغشته به تردید و دودلی در سمت بلوک حاکم عیان و آشکار بود. در سمت مردم آنجا که جوانی با گلولهای در خون مینشست و خانوادهای را داغدار میکرد، انبوهی از اقشار مختلف را برای همراهی عاطفی بسیج مینمود که اگر بگیروببند نبود این نیروی عاطفی خیل عظیمتری از مردم را راهی خیابان میکرد. هجوم مردم تهران به سوی زندان اوین در لحظهٔ آتشسوزی زندان اوین را به یاد بیاوریم که ترافیک تهران را قفل کرد.
در سمت ساختار قدرت و بلوک حاکم «سکوت» آغشته به تردید و دودلی آنقدر جدی بود که یکی از سرداران سپاه در سخنرانیش اذعان نمود: که شما نمیدانید در واکنش به اعتراضات چه مقامات حکومتی و چه سردارانی از سپاه کم آوردند! این سکوت آن قدر سنگین بود و چنان در معرض ملامت و شماتت رأس هرم قدرت قرار گرفت که جامعهٔ مدرسین حوزهٔ علمیهٔ قم را وادار به موضعگیری تند و دیرهنگام در برابر اعتراضات کرد.
جنم و ابتکار سیاسی در چنین فضای تردید و دودلی و سکوت سنگین در بخش قابل توجهی از ساختار قدرت میطلبید که کنش سیاسی را معطوف به ایجاد پیوند با حاملان سکوت وتردید و دادن راهکار میانه در چهارچوب ظرفیتهای معطلماندهٔ قانون اساسی و اجرای بیتنازل آن و از جمله اصل ۲۷ آن دائر بر آزادی راهپیمایی و نظائر آن کند، نه این که این رشتهٔ باریک را هم بگسلد. گفتمان گذرگرایانه و بازگشت به نقطهٔ صفر سرنگونی مردانی که طی اعتراضات سکوت کردند را در کمپ حافظان نظم موجود باقی میگذارد. چنانکه دیدیم پمپاژ خشونت به اعتراضات تحت عنوان دفاع مشروع و کشته شدن چهل نفر نیروی بسجی و انتظامی صفوف حافظان نظم موجود را فشردهتر ساخت و این در مراسم تشییع کشتهشدگان بسیجی و انتظامی و نیز در مراسم ۱۳ آبان هویدا بود. بدیهی است وقتی تعادل قوا و روابط قدرت از سال ۸۸ تا کنون به گونهای نبوده است که حکومت را وادار به اجرای بدون تنازل قانون اساسی کند و سرکوب اعتراضات اخیر و به خاموشی گراییدن این جنبش هم نشان داد کفهٔ ترازوی قدرت همچنان به نفع حاکمان سنگینی میکند، چطور یک فعال سیاسی میتواند هدفی بزرگتر را پیش پای خود و مردم بگذارد؟
به ضرس قاطع میتوان گفت پیش فرض گرفتن هر گونه تحولی برای جابهجایی روابط قدرت در ایران تنها با اتکاء به جنبشهای خودانگیخته قاعدهٔ اجتماعی بدون همراهی بخش قابل توجهی از ساختار قدرت تفکری انتزاعی است و راه به سیاست واقعی نمیبرد.
ب- تاثیر بیانیه برجنبشهای اعتراضی- این بیانیهٔ موسوی در فضای افول و سرخوردگی جنبش هرچند بخشهای زیادی از جریانهای اپوزیسیون خصوصاً در خارج را به وجد میآورد، اما تأثیری بر موج بهخاموشیگراییدهٔ اعتراضات نخواهد داشت.
اگر چه بعضی معتقدند موسوی با سمتگیری جدیدش بسیاری از طرفدارانش از بدنهٔ حکومت را به سمت اپوزیسیون گذرگرا خواهد کشاند، اما یک سؤال باقی میماند که چرا این پایگاه موسوی در بدنهٔ حکومت طی سیزده سالی که ایشان در حصر بوده، کاری برای رهایش وی از حصر انجام نداده است. به نظر میرسد صدور بیانیهٔ موسوی پس از شکست رهبرسازی وبدیلسازی برای اعتراضات از بالا در خارج کشور معطوف به نوعی اراده برای انتقال این رهبری از خارج به داخل است. لذا صدور بیانیهٔ اخیر نمیتواند کنش شخصی میرحسین موسوی باشد.
از سوی دیگر باید در نظر داشت حرکتهای اعتراضی اخیر بیرون از دایرهٔ نفوذ سنتی احزاب و شخصیتها رخ داده و نوعی رهبریگریزی وخودبیانگری غریزی برگرفته از فضای مجازی را تجربه کرده است. ساختار حاکم بسیار تلاش کرده تا از پیوستن فرودستان و «ناشهروندان بیقرار» یا همان پریکاریته و به عبارتی دیگر «حاشیه» به این جنبش فرهنگی ضدتبعیض جلوگیری کند و آن را جنبش مرفهان بیدرد قلمداد کند. اما پراکندگی وسیع جغرافیایی جنبش اخیر و نقش بسیار پررنگ اقشار پایین در این اعتراضات نشان داد جنبش موسوم به مهسا این طبقهٔ عمودی پریکاریته را نیز بیقرار کرده است. طبقهٔ عمودی که همچون سیاهچالهای از فروریزش مداوم طبقات مختلف در اثر بیثباتی اقتصادی تغذیه میکند، ناامید و بیآینده است و از وضع موجود نفرت دارد. کم نبودند امثال پیکهای موتوری و نظائر آنها که در این اعتراضات دستگیر شدند و سندی برای گذاشتن وثیقه برای آزادی خویش نداشتند. بنا بر این بسیار بعید به نظر میرسد بیانیهٔ اخیر میرحسین موسوی بتواند آوردهای برای جنبش اعتراضی خودجوش و بهخاموشیگراییدهٔ اخیر داشته باشد و یا بتواند گشایشی بر گرهٔ فروبستهٔ سیاست در ایران باشد.
در پایان باید گفت نکتهٔ مهمی که عمدتاً در بیانیههای موسوی مغفول واقع میشود، ژئوپلتیک منطقهٔ ما وسیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی و دیگر بازیگران منطقهای و جهانی است. خصوصاً بعد از شخم زدن و نابودی کشورهای عراق و افغانستان و سوریه و لیبی و یمن توسط آمریکا ومتحدانش که در امتداد سیاست مکجهادی آمریکا در نیم قرن اخیر صورت گرفت، راهبردی که ارتباطی مهم با شریان نفت و گاز داشته است، تحریمهای ویرانکنندهای که اقتصاد ایران را کوچک کرده و درآمد مردمانش را به یکسوم تقلیل داده و حق مبادلهٔ آزاد تجاری ایران را با اتکاء به امپراطوری دلار از ایران سلب کرده است، تو گویی منشاء همهٔ اینها سیاستهای مخربانهٔ حکومت ایران در منطقه بوده است! یعنی عقل سلیم حکم میکرده است که ایران بیکموکاست با این سیاستهای امپریالیستی با هدف جذب و ادغام ایران همراهی میکرده تا این بلا بر سرش نیاید. آری ایران در بسیاری از موارد چنین کاری کرده است و پاداشهای خوبی هم از جانب آمریکا گرفته است: علیرغم این که ایران در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ در رکاب آمریکا در عراق وافغانستان جنگید، باز بوش پسر مدال محور شرارت را به گردن ایران آویخت.
علیرغم امضای برجام از سوی ایران در نهایت نصیب ایران از این توافقنامه فشار حداکثری به ایران و پاره کردن توافق توسط ترامپ وطرح ۱۲ گانهٔ پمپئو بود. و علیرغم مبارزهٔ جانانهٔ ایران و متحدانش با داعش، پاداش دریافتی ایران از سوی آمریکا ترور سردار سلیمانی بود. عدم ترسیم مرزی مشخص بین مخالفت با سیاستهای سرکوبگرانه وانحصارطلبانهٔ حکومت و سوداهای ایران بربادده امپریالیستها و رقبا و دشمنان قسمخوردهٔ ایران چون اسرائیل در منطقه که همین چند روز پیش اقدام به حملهٔ پهپادی به صنایع دفاع ایران در اصفهان کرد، از ضعفهای اساسی بیانیههای موسوی است. اشتهای سیریناپذیر محاصره و تجزیهٔ ایران آنقدر بالا گرفته که امروز عوعوی الهام علیاف ونرد دوستی باختن با اسرائیلیها هم گوش فلک را پر کرده است. صدایی که متأسفانه بعضی از فعالان سیاسی هنوز هم آنرا نمیشنوند. موسوی در بیانیهٔ قبلیاش هم حضور ایران در سوریه را که به درخواست حکومت آن کشور صورت گرفته بود، به سرکوب جنبش دموکراسیخواهانهٔ مردم سوریه توسط حکومت ایران تعبیر کرده بود! تصور کنید بدون دخالت ایران و روسیه و حزبالله در سوریه اکنون ابوبکر بغدادیها وعبدالسلام علوشها و امثالهم امروز در این کشور بر سر قلمرو با هم میجنگیدند.
هرچند موسوی دراین بیانیه با تلاش فرساینده وبیفرجامش برای تغییر واقعیت بر بستر اجرای بیتنازل قانون اساسی خداحافظی میکند و با گذر از جمهوری اسلامی دنبال خلق و ترسیم حقیقتی است که خود نیز دقایق و ظرائفش را نمیداند، اما با توجه به تفرق و پراکندگی و تعییننیافتگی گروهها وطبقات اجتماعی که هر کدام از ظن خویش یار جنبش «زن، زندگی، آزادی» شدند بدون گفتمان رهاییبخش هژمونیکشده بر بستر مبارزات اجتماعی وشکلگیری بلوک تاریخی و بدون همراهی و همسویی بخشهای زیادی از بلوک حاکم با تحول اجتماعی هیچ تحول شگرفی در ایران صورت نخواهد گرفت.