چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان، غم مخور!
دعوت میرحسین موسوی «برای نجات ایران» و انتشار بیانیه و فرارویی مواضع آقای تاجزاده به شرایط نوین جنبش اعتراضی مردم ایران، هرچند کمی دیر، ولی نشان از تأکید آنان به نیاز ایران و ایرانی به تحولی بنیادی در راستای جنبش پاک «زن، زندگی، آزادی» دارد. همانگونه که انتظار میرفت آقای خاتمی که معمولن بعد از هر رخداد اجتماعی و سیاسی، به بیان مواضعی کمی جلوتر از قبل میپردازد، در بیانیهای چندپهلو فریاد کشیده که این نظام اصلاحپذیر نیست و اصلاحطلبی به شیوهٔ گذشته موفق نمیشود و گوش شنوایی برای تغییر و اصلاح نیست، ولی سریعن مردم را از تغییر و براندازی به خاطر خطراتی که دارد میترساند و اجرای کامل قانون اساسی را خواستار و موعظه به نظام را تکرار میکند.
این مواضع به نوعی میتواند برای شرمگینان اصلاحطلب، بهانه و توجیهی برای عدم همراهی و حتی برای مقرب ماندن، مخالفت با مواضع جدید آقای موسوی باشد، ولی به هر حال بخشی از روحانیون و مذهبیون داخل نظام را آمادهٔ پذیرش و هضم شرایط نوین و همدل شدن با جنبش مردم نماید. ولی مواضع آقای موسوی، علیرغم انتظار برای بیان شفافتر نظراتشان در مورد سکولاریزم و بازاندیشی و یا اشارتی به کجراههای که به ترکستان ختم شده، در راستای مبارزات مدنی خشونتپرهیز بوده و حجت را علاوه بر اصلاحطلبان، بر بخشی از روحانیون، بسیجیان و سپاهیان درون و حاشیهٔ نظام و در نهایت سیاسیون دلبسته به تغییر و اصلاح ساختار و رفتار حاکمیت نیز تمام کرده و جای لکنت و توجیهی را در بیان مواضع و تغییر رویکردشان باقی نمیگذارد.
این مواضع، به ویژه آقای میرحسین موسوی که با پایگاه و جایگاه اجتماعی، اعتماد بخشهایی از جامعه را به همراه دارد، میتواند آنان و حتی محافظهکاران سنتی و بخشی از بدنهٔ نظامیان حاکم و … را به همراهی با نگاه ایشان و جنبش مردمی بکشاند. شاید کشتیبهگلنشستگان را باد شرطهای، نیز راه بنماید. نمونههای امیدوارانهای از احساس خطر از سوی این کشتیبهگلنشستگان در مجلس به اصطلاح انقلابی و حوزههای علمیه و عناصر و رسانههای تندرو وابسته به رژیم و …. از به سراشیبی تند افتادن «قطار کاروان پیشرفت» سرباز ولایت، رییسی و عنقریب به صخره خوردن و متلاشی شدن آن دیده میشود. برای گذاری خشونتپرهیز با خسارتی کمتر، جز ریزش نیروهای هستهٔ مرکزی و پیرامونی حکومتی و فروریزی هژمونی سلطه و سرکوب امنیتی راه و مسیر دیگری به نظر نمیرسد.
اعلام منشور خواست حداقلی تشکلهای صنفی و بیانیهٔ بیش از سیصد نفر از کنشگران مدنی و سیاسی و بیانیهٔ بیش از صد نفر از نواندیشهورزان دینی به دنبال اعلام این مواضع، و به مرور اعلام مواضع اساتید دانشگاهها و تشکلها و گروههای دانشجویی و … همافزایی درخوری را برای تعمیق جنبش و یکپارچگی صفوف مردم ایجاد کرده است. تحرکهای چهرههای مطرح عرصههای مختلف اجتماعی همچنین تکاپوی جریانهای ریشهدار جهت همپیوندی و همراهی با تداوم جنبش اعتراضی امیدواریهای قابل اتکایی را دامن زده است.
زنان این سرزمین بلاکشیده با صبوری و تحمل همهٔ ناملایمات و ستم جنسیتی و تبعیضهای ناروا، بعد از سرکوب اعتراضات مدنی اوایل ۵۸، به تلاش خود برای به کرسی نشاندن شایستگیهای فردی و اجتماعی خود افزودند. علیرغم همهٔ فشارها و ستمگریهای رژیم حاکم و سنتها و فرهنگ مردسالارانهٔ به ارث رسیده از گذشته، و به تأسی از زنان مبارز حوزههای مختلف اجتماعی و با لمس آزادیهای فردی و اجتماعی دوران قبل از انقلاب ۵۷، آرام آرام به حضور در عرصههای مختلف اجتماعی دامن زده و شایستگی خود را به رژیم تحمیل کردند. آنان در حوزهٔ کار و تحصیل برآمدهای حیرتانگیزی را نشان دادند و در حوزههای هنری و فرهنگی و علمی کارآمدی خود را به رخ کشیدند و شرایطی را رقم زدند که بدون حضور آنان امکان ادامهٔ چرخهٔ حیات کارآمد اجتماعی میسر نمیشود.
این وزن و بار تاثیرگذار حاصل تلاش سترگ و تحمل و مدارای کمنظیر زنان و مبارزات مدنی و سیاسی و صنفی آنان، شرایط را به گونهای پیش آورده که حتی حاکمیت هم نمیتواند بر آن چشم پوشیده و آنان را نادیده بگیرد. در طول چند دههٔ گذشته، زنان همیشه پای اصلی و پیشتاز مبارزات مدنی و سیاسی مردم در مقابل بیدادگریها و ستمکاریها و تبعیض و بیعدالتیهای رژیم حاکم بوده و از زندان و شکنجه و محرومیتهای مختلف ابایی نداشتهاند.
با جوشش و خیزش ناشی از فشارها و دخالتهای غیر قابل تحمل حاکمیت بر زنان و جوانان و دستیازی به حریم حقوق فردی و اجتماعی مردم، با بیرون زدن خشم و نفرت انباشتهشده، به ویژه اعتراض به حجاب اجباری و کشتن دختر این سرزمین مهسا «ژینا»، پیشاگذار جنبش مردمی یعنی مرحلهٔ تحولی شعار «زن، ژن» سراسر ایران را درنوردید و جانهای شیفتهای را در مقابله با استبداد دینی، در راه آزادی و رهایی و «زندگی» هدیه کرد.
شعار «زن، زندگی، آزادی» شعاریست راهبردی برای همهٔ دورهٔ جنبش که فراگیری و مقبولیت جهانی آن ریشه در مفهوم و ماهیت آن برای زندگی امروزین و جامعهٔ مدنی ملهم از بیانیهٔ حقوق بشر و حقوق شهروندی و آزادیهای فردی و اجتماعی جهانشمول داشته و از دل سالیان دراز استبداد و تاریک گذشته سر برآورده است.
جوانان با فریاد «زن، زندگی، آزادی» در همه جای ایران به میدان مبارزه آمده و با همراهی جهانی راندهشدگان از این مملکت و آزاداندیشان، بستر و زمینهٔ ناگریزی را برای تعیین مواضع دولتهای غربی و چارهجویی فعالان مدنی و سیاسی و عزم یکپارچهٔ آنان برای توافق بر راهبردها و ترسیم نقشهٔ راه مبارزه و هدفگذاری قرارگاههای مسیر و رسیدن به اهداف مبارزاتی فراهم آورده است.
مرحلهٔ تعمیق و نفوذ جنبش اعتراضی به لایههای کیفی و مضمونی جنبش در حال تکوین بوده و گسترش آن در عرض نیز در حال فراگیری است. هرچند اعتراضات تشکلهای صنفی ازجمله بازنشستگان و معلمان و کارگران، منجمله هفتتپه و پتروشیمی و فولاد اصفهان و یزد و … بار و فریاد خواستهای صنفی را به حوزهٔ تحرکات فضای مجازی کشانده است، ولی تحقق این خواستها و مطالبات جز با تغییر شیوه و رفتار حکومتداری و قوانین و قواعد جاری نمیتواند عملی شده و به ناچار به حوزههای سیاسی کشیده میشود. ولی هر قدم به پیش و تحقق حداقل مطالبات نیز منجر به گشایش و ایجاد فضای جدید و توان بیشتر برای طرح خواستها و مطالبات سرکوبشده میگردد.
همراهی و همدلی عمومی «نظری» فعلی مردم در مخالفت با حکومت، معلول گسل و گسست ایجادشده بین خواستها و آمالهای مردم با عملکرد ساختار ناکارآمد و حاکمیت ایدئولوژیک و ابربحرانهای اجتماعی و اقتصادی ناشی از آن میباشد، ولی عدم حضور و مشارکت مؤثر وعملی قشرخاکستری لبفروبسته در میدان مبارزه، نتیجهٔ سرکوب بیرحمانهٔ رژیم و تاراندن و از هم پاشیدن زندگی آنان و ترس و نگرانی نسبت به از دست دادن حداقلهای زندگی از یک طرف و نداشتن چشماندازی از بهتر شدن شرایط برای زیست مناسب و عادلانه توام با آزادیهای فردی و اجتماعی از طرف دیگر است.
بدون حضور بخش به ناچار خاموش جامعه در میدان مبارزه و مقاومت مدنی و منفی سراسری، این رژیـم تا بن دندان مسلح مجبور به عقبنشینی نمیشود. آنان باید بدانند بعد از تغییر رژیم چه پیش خواهد آمد. نیروهای «کار و تلاش» جامعه بایستی چشماندازی از شرایط آیندهٔ حاصل از حضور میدانی خود داشته باشند. نگرانی قابل هضمی از اختلافات و جداییها و کارکرد چند دههٔ اخیر جریانها و نیروهای سیاسی به ویژه خارج از کشور، که عمدتن نتیجهٔ کارکرد تخریبی و انجام هزینهٔ سنگین رژیم بوده، جلوی چشمان آنهاست.
سئوال جدی قریب به اتفاق آنان اینست که آیا مدعیان آزادی و عدالت و سکولاریسم در دوران پسارژیم، تاب تحمل یکدیگر و عقاید مخالف را داشته و قادرند در فضای دموکراتیک به حقوق یکدیگر و منافع و خواست مردم احترام گذاشته و آن را بر خواست و منافع گروهی خود مقدم دارند. این اعتماد را جز با تجربهٔ عینی از همکاری و گفتگو و تعامل سازندهٔ جریانها و نیروها و تشکلهای مدعی با یکدیگر در مسیر تحقق شعار « زن، زندگی، آزادی» از راه دیگری به دست نیاورده و تجربه نخواهند کرد. تجربهٔ به مرور حاصل شده از نحوه و چگونگی همکاریها و یکدلیها و تلاشهای همراهانهٔ داخل و خارج و مهمتر بدون دخالت خارجی و البته با کمک و همراهی آنان در زمینههای مختلف تابآوری مردم، میتواند اعتماد و اطمینان نسبی آنان را به مرور جلب و آرامآرام حضور و همراهی این خیل عظیم متنفر از رژیم خودکامه و خواهان زندگی بهتر و رهایی از ظلم و ستم و تبعیض و استبداد را در میدان مبارزه و مقاومت مردمی مژده دهد.
خوشبختانه با خیزش جوانان انقلابی و مکث و تنفس ایجاد شدهٔ ناگزیر، نشانههایی از تمرین دموکراسی و تحمل نظرات یکدیگر و گفتگو وعمل حول نظرات مشترک در داخل و خارج، مژدهٔ روزان بهتری را در تعمیق و جا افتادگی و ارتقای جنبش به شرایط انقلابی میدهد. برای زیستی مسالمتآمیز و همراهانه، راهی جز گفتگوی کارآمد و اثربخش نیست. تشکیل جبههٔ جمهوریخواهی با وزن و بار بیشتری از مبارزان داخل و تدوین برنامهٔ راهبردی و نقشهٔ راه عبور از این رژیم ویرانگر و خودکامه و به ویژه داشتن راهبرد و برنامهٔ مناسب برای دوران پسارژیم، ضرورتی است درنگناپذیر. در نهایت تشکیل جبههای فراگیر از همهٔ جریانها و تشکلها ونیروها و شخصیتهای تاثیرگذار داخل و خارج معتقد به دموکراسی و سکولاریسم و حقوق بشر و آزادیهای فردی و اجتماعی و حقوق ملی و قومی، ضرورت عاجل این مرحله از تعمیق راهبرد «زن، زندگی، آزادی» است، برای رسیدن به مرحلهٔ نهایی «آزادی» و پیروزی جنبش انقلابی مردم ایران.
۱۰/۱۲/۱۴۰۱