ترامپ بە جنگ جهان رفتەاست. او در صدد است کە دوبارە معنای قدرت آمریکا در جهان را بازتعریف کند، و در این بازتعریف، همە را بنوعی نشانە رفتە است، از ایران گرفتە تا روسیە، چین و اتحادیە اروپا.
نقطە اتکای ترامپ، قدرت اقتصادی و نظامی آمریکاست. او احساس می کند کە با توجە بە برتری فاحش کشورش در این دو زمینە، راە برای سیاست گزاری های یک طرفە و تنها بر اساس منافع ایالات متحدە باز است. او از زبان تهدید و زور استفادە می کند.
اما ترامپ یک موضوع را فراموش کردە است. و آن هم اینکە در این بازی یک طرفە کە شروع کردە است علیرغم قدرت برتر کشورش، اما در مجموع قدرت برتر نیست و نمی تواند بە یک معنا برترین باشد. کشورهای دیگر بە عمل متقابل دست خواهند زد.
نزدیکترین احتمال چنین روندی، جزیرەای شدن قدرت غرب است. اینکە غرب دیگر از آن اتحاد تا کنونی بی بهرە خواهد بود و این بە معنای پایان آن روند گفتمان سازی خواهد بود کە غرب و خصوصیاتش را پایە قرار می داد. گفتمانی کە یکی از پایەهای تئوری ساموئل هانتینگتون بود.
با این حساب ما وارد دوران نوینی شدەایم، دورانی کە جنگ ادعایی گفتمانهای مورد نظر هانتینگتون پایان یافتە است و جایش را چیز دیگری پر کردە است، اما آن چیز چیست!؟
شاید بتوان گفت کە اولین خصوصیت آن وارد شدن گفتمان دیگریست بە اسم ‘ناسیونالیسم سرمایەداری مدرن’. گفتمانی کە خصلت جهانی ندارد، اما از پایەهای یک قدرت جهانی سواستفادە می کند.