تاریخ جمهوری اسلامی ایران، مملو از سانسور و سرکوب، جنایت و ترور، دزدی و تجاوز است. پیشینه اقدامات تروریستی و قتل مخالفان سیاسی در جمهوری اسلامی به نخستین روزهای شکلگیری این حکومت در ایران بازمیگردد. هرچند انباشتی از سند و مدرک درباره پروندههای مختلف جنایت جمهوری اسلامی در دست است که نقش مستقیم حکومت ایران در ترور مخالفان سیاسی در داخل و خارج از کشور و کشتار مخالفین در خیابانها و زندانها را به اثبات میرساند، اما باز هم مهمترین ارگانهای دولتهای جهان، یعنی سازمان ملل متحد و یا اتحادیه اروپا و بسیاری از دولتها و در راس همه دولت آمریکا، با وجود این همه اسناد و شواهد علیه جمهوری اسلامی به خصوص آرشیوهای خودشان و هزاران صفحه سند دادگاه استکهلم با محاکمه حمید نوری دادیار سابق جمهوری اسلامی، همچنان به این همه وحشیگری و جنایت جمهوری اسلامی و مقامات عالیرتبه آن چشم میبندند.
در دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری در استکهلم سوئد، چندین اسم تکرار شده و شاهدان و شاکیان حمید نوری از نقش آنها در اعدامهای جمعی تابستان ۶۷ گفتند. کسانی که بعد از ۳۳ سال از اعدامها، بر مسندهایی تکیه زدهاند که هیچ نسبتی با عملکرد گذشته آنها ندارد و هرگز بابت این عملکرد پاسخگو نبودهاند.
ریاستجمهوری، دیوان عالی کشور، وزارت دادگستری و وکالت دادگستری از جمله این مسندها هستند که با حقوق شهروندی و اساسی مردم سروکار دارند.
معروفترین آنها اعضای اصلی «هیئت مرگ» هستند که با دستور آیتالله خمینی برای بررسی مجدد پرونده زندانیان سیاسی که همچنان بر سر موضع خود بودند تشکیل شد؛ حسینعلی نیری حاکم شرع وقت، مرتضی اشراقی دادستان وقت، ابراهیم رئیسی معاون وقت دادستان و مصطفی پورمحمدی نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین این هیئت بودند که اسامی آنها در هر جلسهای از دادگاه حمید نوری از سوی شاهدان تکرار شده است.
افسوس و صد افسوس که چه زود جنایات «دیکتاتورها» علیه بشریت، فراموش میشود. حتی سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا نیز به دلیل مرگ ابراهیم رئیسی، این جلاد مردم ایران، سوگواری میکنند. این نهادهای مهم بینالمللی، حتی به قطعنامهها و اسناد خود در رابطه با «جنایات ابراهیم رئیسی علیه بشریت»، برای او مراسم یادبود برگزار میکنند.
اشک تمساح ریختن سازمان ملل و اتحادیه اروپا برای یک «جلاد» عمامه بهسر جمهوری مرگ، نفرت، کشتار و ترور، شدیدا رقتانگیز و وقیحانه و شرمآور است.
حیرتانگیزتر آن است که «آیتالله قاتل» ابراهیم رئیسی، در میان هیاهوها و اشکل تمساح ریختن مقامات حکومتی، به گور سپرده شده است اما اسناد انبوهی از جنایتهای ۴۵ ساله آن، در آرشیوهای مختلفی داخلی و خارجی و رسانههای و غیره باقی مانده است. اما با این وجود، هم بخشی از مردم ایران و هم دولتها، به خصوص سازمان ملل، چه زود این اسناد را به هیچ میگیرند و برای رئیسی آدمکش، مراسم عزاداری و یابود برگزار میکنند.
ظنز تلخ تاریخ آنجاست که رئیس کمیته حقیقتیاب سازمان ملل، وضعیت حقوق بشر در ایران بهویژه شرایط مرتبط با زنان را «وخیم» توصیف کرد و هشدار داد که بررسی این موضوع نباید تحتالشعاع مرگ ابراهیم رئیسی قرار گیرد.
کمیته حقیقتیاب سازمان ملل اسفند پارسال گزارشی در مورد ایران به شورای حقوق بشر سازمان ملل ارائه کرد. در این گزارش به صراحت تاکید شده که «بسیاری از موارد جدی نقض حقوق بشر… بهویژه جرایم قتل، حبس، شکنجه، تجاوز و سایر اشکال خشونت جنسی، آزار و تعقیب، ناپدیدسازیهای قهری و سایر اعمال غیرانسانی… بهعنوان بخشی از یک حمله گسترده و سازمانیافته علیه جمعی از غیرنظامیان، یعنی زنان و دختران و سایر افراد حامی حقوق بشر، ارتکاب یافتهاند.»
اردیبهشت ۱۴۰۳ نیز دیدهبان حقوق بشر اعلام کرد نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ضمن سرکوب اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، بازداشتشدگان را شکنجه و به آنها تعرض جنسی و تجاوز کردهاند.
سازمان عفو بینالملل در تازهترین گزارش سالانه خود درباره مجازات اعدام در جهان، از افزایش چشمگیر موارد اعدام در ایران خبر داده و گفته است که نزدیک به ۷۵ درصد از کل اعدامهای ثبتشده در جهان در سال ۲۰۲۳، در ایران رخ داده است. عفو بینالملل میگوید بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» در شهریور ۱۴۰۱، حکومت ایران استفاده از مجازات اعدام را برای القای وحشت در میان مردم و تشدید کنترل خود بر قدرت افزایش داده است. این سازمان حقوق بشری میگوید که ابراهیم رئیسی طی ۴۴ سال گذشته «بهطور مستقیم در ناپدیدسازیهای قهری و اعدامهای فراقضایی هزاران مخالف سیاسی در دهه شصت، قتل، بازداشت خودسرانه، ناپدیدسازی قهری و شکنجه هزاران معترض و آزار و اذیت خشونتآمیز زنان و دخترانی که از حجاب اجباری سرپیچی میکردند، و دیگر نقضهای جدی حقوق بشر، مستقیما دست داشته یا بر آنها نظارت داشته است.»
در بیانیه عفو بینالملل که بعد از سقوط بالگرد حامل رئیسی در آذربایجان شرقی منتشر شد آمده: «ابراهیم رئیسی که سال ۱۳۵۹ و در سن ۲۰ سالگی به عنوان دادستان کل کرج در استان البرز منصوب شد، به سرعت در سلسلهمراتب قضایی و اجرایی پیشرفت کرد و در سال ۱۴۰۰ به ریاستجمهوری رسید.»
آیا با مرگ دیکتاتورها جنایات آنها علیه بشریت فراموش میشود و یا در دل تاریخ برای همیشه ثبت میگردد و ماندگار است؟
دیکتاتور برای دوامآوردن به ابزاری بیش از ایجاد رعب و وحشت در دل مردمان نیاز دارد چرا که او دوام نمیآورد مگر با ایجاد وحشت همراه با ستایش بیقیدوشرط انبوهی از مردم. دیکتاتورهای دنیای امروز بدون ایجاد توهم پایگاه مردمی، بدون هورا کشیدنهای طرفداران مسخشده وحشتزده امیدی به ماندن ندارند.
دیروز مردهگردانی قاسم سلیمانی در شهرهای مختلف ایران، این چهره منفور فرمانده سپاه قدس و امروز ابراهیم رئیسی و امیر عبدالهیان، مردم بیشماری شرکت کردند. حتی برخی با توجیه تماشاگر بودن به سیاهی لشکر حکومت تبهکار و بچهکش تبدیل شدند.
دیکتاتورها به مخالفین خود هرگز رحم نمیکند و بیمهابا میشکند اما واقعا حاکمیت خونین جمهوری اسلامی در تاریخ طولانی ۴۵ ساله، صرفا با اعمال دیکتاتوری سرپا مانده است؟ یا با حمایت میلیونها شهروند ایرانی که همواره به فراخوانهای حکومت برای شرکت در مراسمهای دولتی و پامنبری دستگاه مخوف روحانیت و نمایشهای انتخاباتی ریاست جمهوری و مجلس و غیره، به حاکمیت نکبتبار خود ادامه میدهد؟
قطعا جوابها میتواند متفاوت باشد اما تاریخ نشان داده است که دیکتاتورها بدون حمایت مردم، دستکم در درازمدت نمیتوانند صرفا با اتکا به ابزار و نیروی رعب و وحشت کشتار سرپا بماند.
قرن بیستم شاهد تشویق بیامان دیکتاتورها از سوی صدها میلیون نفر بوده، تشویقی از جنس کیش شخصیت. دیکتاتور هرچه خونریزتر، به این ستایش مردمی توام با ترس وابستهتر هستند. کیش شخصیت در واقع هسته اصلی استبداد است.
برای هر دیکتاتور پوشش ایدئولوژیک در نوع خود چندان اهمیتی ندارد چرا که فرمانهای خود دیکتاتورها بالاتر از هر قانون و ایدئولوژی و قانون اساسی و غیره است. هدف غایی آنها در ضعف قرار دادن مردم است برای ادامە حیات خود.
برای مثال، یکی از سیاستهای مدوام جمهوری اسلامی، تاکید بر رعایت حجاب و پوشش زنان است. چرا که درگیرکردن ذهن مردم بە نوع پوشش خود، باعث جنگ روانی و انحراف از آرمانها و خواستەهایشان اساسیشان میشوند.
به تعبیر دانشمندان و محققان، زندگی در سایه چنین حکومتی پر از دروغ و ریاکاری است، چون دائما مردم باید چیزی را از خودشان نشان دهند که در «واقعیت» نیستند.
دیکتاتورها معمولا با شیوههای خشن و شدید اعمال سانسور، زندان و شکنجه، اعدام و ترور و یا تقلب در انتخابات، بقای حاکمیت خود را تضمین میکنند. چرا که حفظ قدرت تنها با ارعاب، دستگیری و اعدام ممکن نیست. دیکتاتور باید به شیوههای مختلف مردم و وعده آیندهای موعود میفریبند. دیکتاتورها به ایدئولوژی و دستگاه عریض و طویل تبلیغات نیاز دارند تا شخصیت رهبر و هسته مرکزی حاکمیت را پروبال دهد و با تصویر کاذب و غیرواقعیاش را با سانسور و تبلیغات پیوسته در ذهن مردم جا بیندازد.
رهبران دیکتاتور منابع زیادی را صرف کنترل رسانهها و تبلیغات برای ایجاد شخصیت کاذب و جذاب از خود مینمایند. آنها بهخصوص به خبرنگاران و روشنفکران علاقه زیادی دارند تا تصویری دلنشین از آنان بهعنوان رهبران مردمپسند، متفاوت و عمیق در بیرون ارائه نمایند که گویا برای نجات ملت خود از وضعیت مصیبتبار اقتصادی و سیاسی و جنگ و تعرض بیگانگان به پا خاستهاند. با این حال، بسیاری مردم در کشورهای دیکتاتوری از وضعیت ناراضیاند با این تفاوت که بخش عظیمی از آنها خاموشند و تنها عده قلیلی بهطور علنی دست به مبارزه علیه حاکمیت میزنند. حتی دیکتاتورها ماند خمینی و خامنهای، هر از گاهی دستگاه قدرت را از پیروان و سرسپردگان خود نیز پاکسازی میکنند. آنها اطرافیان و وفاداران نظام را مجبور به ارتکاب جرایم مختلف و دروغگویی و ستایشهای اغراقآمیز از خود میکنند. چون آنها فاسد و اختلاسگر باشند، وقتی به همه دروغ بگویند، هیچکسی نمیداند که چه کسی راست میگوید و به این ترتیب، پیدا کردن راه سازماندهی و مبارزه مردمی دشوار میگردد.
دروغ و تظاهر و فساد، ویژگی عمومی حاکمیتهای دیکتاتوری است. مردم بهخاطر حفظ جان و منافع خود در خیابانها به جنایات و سرکوبهای ماموران حکومت اعتراض نمیکنند. شرایطی که امروز ما در ایران شاهدیم و هر روز میبینیم چگونه ماموران زن و مرد حکومت، با خشونت بیسابقهای به دختران جوان و زنان به بهانه رعایت «حجاب» یورش میبرند و با ضرب و شتم و خشونت آنها را بر زمین و در و دیوار میکوبند و به داخل ونهای خود میاندازند؛ با خود میبرند و کسی هم از سرنوشت آنها با خبر نمیشود. در حالی که هدف اصلی حکومت نه رعایت حجاب زنان، بلکه اساسا از این فضا، از میان بردن درک عمومی از شرایط موجود حاکم بر کشور، منزوی کردن مردم و نابودی کرامت و عزت نفسشان است. در هر شرایطی، نباید تصویر «رهبر» خدشهدار شود و زیر سئوال برود.
دیکتاتورها هرگز به سیستم مردمی، پارلمانی و انتخابات آزاد علاقهای ندارند، آنچه که بهعنوان انتخابات برگزار میکنند یک نمایش بیش نبوده و به خصوص در ایارن، انتخابات واقعی توسط شورای نگهبان و با کنترل مستقیم رهبری صورت میگیرد و باقی ماجرا، یک نمایش چندشآوری بیش نیست. چون دیکتاتورها نیک میدانند که در انتخابات آزاد برنده نمیشوند و در آغاز، راههای کوتاه و خشونتباری برای ادامه حاکمیتشان انتخاب میکنند.
دیکتاتورها با سانسور و سرکوب شدید و تبلیغات کاذب از یکسو و ترساندن مردم از پلیس و زندان و اعدام و ترور، بخش عظیمی از مردم را به سکوت وادار میکنند تا به حرفهای حاکم سر تکان دهند.
جمهوری اسلامی بهویژه از سال ۱۳۹۶ تاکنون، همه اعتراضات حقطلبانه و آزادیخواهانه مردم را به خاک و خون کشیده و ماموارن تا دندان مسلح حکومتی، هزاران نفر را در خیابانها با شلیک مستقیم گلولههای سربی خود کشته و یا زخمی کردهاند. دهها هزار نفر را نیز زندانی کردهاند و…
به این ترتیب، پدیده «زر و زور» و «تزویر و ریا» در ایران، اساس حکومت است. با این وجود، باز هم جمع کثیری از مردم به هر دلیلی با این حکومت «همراهی» میکنند. یا این که دروغهای حکومت را باور میکنند. به عبارت دیگر، بخش از مردم ایران تسلیم خواستەهای دیکتاتورها شدەاند و بخشی نیز در بقای این حکومت منافع روزمره دارند.
هرچند که بخش از مردم در سالهای اخیر به ویژه از سال ۱۳۹۶، همواره بر علیه حاکمیت از جمله با شعارهایی همچون «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» و یا «مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر»، «زن، زندگی، آزادی» و با مطالبات طبقاتی، دست به اعتراض میزنند و قربانیان زیادی میدهند. اما اگر واقعیت را به زبان بیاوریم و غلو نکنیم تعداد مخالفین حکومت نسبت به تعداد شهروندان خاموش، بسیار اندک است. اعتراض جنبشها پرکنده، موضعی و صرفا مطالبات مقطعی است و از یک استراتژی کوتاهمدت و درازمدت هدفمند خبری نیست.
در چنین شرایطی، پر واضح است اهداف دیکتاتور حاکم بر جامعه ما، درگیر کردن ذهن و روان مردم با مسئلە پوشش، جهت سلب حق اعتراض و مطالبەگری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست.
در حالی که جمهوری اسلامی ایران در بحرانهای عدیده و دایمی داخلی و منطقهای و بینالمللی است اما هیچ روزنه رهایی حتی در افق و چشمانداز دوردست هم دیده نمیشود. حکومت در باتلاق بیکفایتی خود دست و پا میزند تا خود را سرپا نگاه دارد اما عموم اعتراضات ما به این حکومت عکسالعمللی است نه هدفمند و پیگیر در جهت سرنگونی آن. در حالی که حکومت بهطور روزمره و دایمی، حتی ریزترین مسایل خصوصی مردم و حتی لبخند خشک و خالی آنها را زیر نظر دارد.
مطلب را با نامه سرگشاده «ویکتور فرانکل» به معلمان جهان، در خطاب به انسانیت به پایان میبرم.*
کسی هستم که از یک اردوگاه اسیران جان سالم به در برده است.
چشمانم چیزهایی دیده که چشم هیچ انسانی نباید میدیده:
اتاقهای گازی را دیدم که توسط بهترین و ماهرترین مهندسین ساختمان ساخته شده بودند!
بهـترین و متخصصترین پزشکانی را دیدم که کودکان را به شکل ماهرانه ای مسموم میکردن!
نوزادانی که توسط آمپولهای پرستارهایی مـُردند که بهترین پرستاران بودند، انسانهایی که توسط فارغالتحصیلان دبیرستانها و دانشگاهها سوزانده شدند!
به آموزش به این دلیل مَشکوکم!
چیزی که از شما میخواهم این است که:
برای انسانشدن دانشآموزان تلاش کنید و تلاش شما موجب تربیت «جانورانِ دانشمند» و «بیماران روانیِ ماهر» نشود.
خواندن، نوشتن، ریاضیات و… زمانی اهمیت پیدا میکند که به انسانشدن کودکان کمک کنید و این کلید انسان بودن این کودکان در آینده میباشد.
پزشکشدن، مهندسشدن، متخصص شدن، کار سختی نیست و میشود با چند سال درس خوندن بهشون رسید و چه بسا امروز ما در جامعه هم پزشکان زیادی داریم و هم مهندسین زیادی داریم.
اما بزرگترین ثروت ما انسانیت و اخلاق ما هست که با هـیچ مدرکی قابل مقایسه نیست! …
زیر نویس:
*لینک تصویری دکتر فرانکل به معلمان جهان: