ایران در تاریخ ۲۵۰۰ ساله خود از زاویه تحولات سیاسی-احتماعی، فراز و نشیب های زیادی به خود دیده است. در سینه تاریخ معاصر ایران، مبارزات مردان و زنانی حک شده که برای آزادی و عدالت بپاخاستند، دستگیر و شکنجه شدند با سختی های زیادی دست به بگریبان شدند و جان بر سر عهد و پیمان نهادند. بی شک قلم از به یاد آوردن و نگارش نام این بیشماران، قاصر و ناتوان است. در هر مرحله از زمان، پادشاهانی بر سر کار آمدند و تاریخنویسان «قلم به اوامر پادشاه»، آنان را عادل و عاقل و میهن دوست نامیدند، در حالیکه ظالمترینها بودند. تاریخ تمدن انسانها مملو از حوادث، رخدادها، جنگها، ویرانی، سقوط نظامها و در عین حال مبارزات طبقاتی بوده، که صرفنظر از عقبگردها، عمدتاً سیر تکاملی داشته و تمام این مراحل و وقایع دیالکتیک وار با یکدیگر در پیوند بوده و از یکدیگر تأثیر گرفته اند .
تاریخ پیدایش سازمان فدایی به عنوان یک جنبش جوان که در سالهای پایانی دهه ۴۰ شکل گرفت، معلول یک سلسله حوادث و جریانات تاریخی داخلی و شرایط معین خارجی بود، که بعد از ۷ سال مبارزه علیه رژیم دیکتاتوری و مستبد شاه، به یکی از تأثیرگذارترین جنبش های عدالتخواه و آزادیخواهانه چپ در ایران و خاورمیانه تبدیل شد. نام و آوازه این جنبش، دل هزاران جوان دانشجو، محصل، معلم، کارمند، کارگر، شاعر، نویسنده و هر انسان آزادیخواهی که دغدغه عدالت و آزادی را داشت ربود؛ این جنبش، نام و آوازه خود را مدیون صداقت، شجاعت، فداکاری و از جان گذشتگی انسانهایی بوده و هست که با چنگ و دندان مبارزه و ایستادگی کردند و جان شیفته خود را برای رسیدن به آرمان های انسانی خود، بر طبق اخلاص نهادند.
از جمله درگیری های خونین و نابرابر که تعدادی از رفقای سازمان ما در جنگ و گریز با سازمان امنیت رژیم شاه (ساواک) داشت، دوره ای بود که از اردیبهشت ۵۵ آغاز و تا ۸ تیر ماه ۱۳۵۵ و کشته شدن رفقا حمید اشرف و ۹ تن از یاران در خانه مهرآباد جنوبی تهران پایان یافت. از آغاز حیات سازمان، ساواک که از زنده به چنگ آوردن حمید اشرف، این فدائی پر آوازه و عضو رهبری سازمان درمانده و مستأصل بود، به ترفند جدیدی روی آورد و با اقدام به شنود گسترده تلفن ها و به دست آوردن سرنخ هایی که از این شنودها، به تعقیب و مراقبتها شدت بخشیده و تمام تلاش خود را در برآورده شدن آرزوی بزرگ شاه، که همانا “کشتن حمید اشرف و ریشه کن کردن چریک های فدایی” بود، ره به منصه ظهور برساند! اما، زهی خیال باطل. سازمان که تا آنزمان به مدت ۵ سال مبارزه علیه رژیم مستبد و دیکتاتور شاه، شجاعانه مبارزه کرده و در هر کوی و برزن، در میان طیف وسیعی از اقشار زحمتکش، کارگر و کشاورز، معلم و استاد و دانشجو و کارمند و شاعر و نویسنده، نفوذ کرده بود، دیگر نابود شدنی نبود!
ویکتور هوگو قهرمان ملی مردم فرانسه در متنی چنین نوشت: آیا باز هم زندگی خواهیم کرد؟ من آینده زندگیم را در وجود خویش احساس می کنم. همانند جنگلی هستم که هنگامی که درختانش را بریده باشند، شاخ و برگهای نورس و نیرومندتر و شادابتر از پیش میرویند؛ میدانم که به جانب آسمان اوج می گیرم؛ آفتاب درخشان بر فراز سرم قرار دارد؛ زمین شهد سخاوتمندانهاش را به من ارزانی میدارد؛ اما بهشت با تابش جهان های ناشناخته اش به من روشنی میبخشد …
از اردیبهشت ۵۵ تا ۸ تیر آن سال، تعداد زیادی از رفقای ما توسط ساواک شکار شدند و یا در درگیریها کشته شدند. این ضربات عمدتاً به سرپرستی حمید معتمد، که در ساواک سابقه طولانی عضویت و تجربه زیادی در دستگیری و شکنجه مبارزان داشت، انجام گرفتند.
در رابطه با چرایی مبارزه مسلحانه که در آن سالها علیه رژیم شاه صورت گرفت، به دو نوع دیدگاه در میان نیروهای چپ و نیز منتقدان مبارزه مسلحانه برمی خوریم؛ بخشی، دست بردن به سلاح و پدیده چریک شهری و مبارزه مسلحانه را از اساس رد می کنند؛ بدون پرداختن به شرایط زمانی و مکانی و شرایط داخلی و خارجی، و بخشی دیگر، برخورد جزم گرایانه و پذیرش دربست آن پارادیم و عملکردها، بدون پرداختن به اشتباهات و نقاط ضعف آن.
صرفنظر از پرداختن مفصل به این دو دیدگاه با نگاهی به بیدادگاههای رژیم شاه، تعدادی از رفقای اولیه که به اعدام محکوم شدند، علت مبارزه مسلحانه و خشونت انقلابی توسط مبارزین را خفقان و سرکوب نیروهای مترقی و روشنفکر جامعه می دانستند و گفتند که اگر رژیم شاه دست از خفقان و سرکوب بردارد و فضای باز سیاسی اعلام کند ضرورت مبارزه مسلحانه خود بخود از میان خواهد رفت. ما شاهد بودیم که در شرایط اوج جنبش مردمی و عقب نشینی رژیم شاه، فداییان تاکتیک خود برای مبارزه مسلحانه را به کنار نهادند و به کار سیاسی و روشنگرانه در میان مردم روی آوردند.
از جمله شاعران و نویسندگانی که از بدو حیات سازمان، با نوشته ها و اشعار خود عمیقترین پیوندها را با سازمان ایجاد کردند، زنده یاد احمد شاملو بود. در اینجا بخشی از شعر «خطابه تدفین» از مجموعه «کاشفان فروتن شوکران» را تقدیمتان می کنم:
دل به به دریا افکنانند؛
به پای دارنده آتش ها
زندگانی
دوشادوش مرگ،
پیشاپیش مرگ،
هماره زنده از آن سپس که با مرگ؛
و همواره بدان نام
که زیسته بودند؛
که تباهی،
از درگاه بلند خاطره شان
شرمسار و سر افکنده می گذرد.
سازمان فدایی با اعتقاد به سوسیالیسم، عشق عمیق به میهن و مردم و با اعتقاد به استقلال سیاسی، آزادیخواهی، عدالت طلبی و دمکراسی به مبارزه برخاست و همچنان به همه این مؤلفه های انسانی، وفادار و معتقد است.
پیش از آنکه آخرین نفس را برآرم،
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
بر آنم که باشم.۲
هرچند قافله عمر به پایان خود نزدیک میشود، اما به پیمانی که در زمان پیوستن به سازمان با مردم خویش بستم، همچنان وفادار هستم و خواهم بود و آرزویم این است که نسل بعد از من بتواند آنچه که من به خاطرش گام در این راه نهادم را ببیند و زندگی کند؛ با تمام وجود به نسل آینده و بهروزی آن باور دارم. نسل آینده با ارج گذاری و درس آموزی از مبارزات آزادی خواهانه و عدالت طلبانه و شهامت و صداقت و فداکاری گذشتگان، برای بهروزی مردم کشورمان گام خواهد برداشت. به امید آنروز
با احترام، مرضیه شفیع (شمسی)
زیر نویس:
۱. عنوان این مطلب، «بهپای دارنده آتش ها»، از «خطابه تدفین» از زنده یاد احمد شاملو وام گرفته شده.
۲. «بر آنم که زندگی کنم» (مارگوت بیکل، ترجمه از احمد شاملو)