زندگی در رمان « قمارباز»، داستایوفسکی نکته سنجی ظریفی دارد… گردونه حوادث و اتفاقات فقط با چگونه دیدن، قابل تحلیل و بررسی است و نه چگونگی قمار!…
در آن سالهای دور، بودن در پایتخت، برایم جذابیتی دو چندان داشت. هم فیلم و سینما بود و کوه و هم سرکشی مدام به کتابخانه اخویها… اخوی بزرگ، کتابخانهاش یک سمت کامل اطاق پذیراییاش را در بر میگرفت و مملو بود از آثار نویسندگان ایرانی و خارجی، رمانها و قصه و کتابهای تاریخی و اجتماعی از ادبیات گرفته تا موسیقی، هنر، نقاشی و کتابهای نایاب و ممنوعه… و کتابخانهی اخوی دیگر که سری در مطبوعات داشت؛ گرداگرد اطاقش، در قفسه و روی فرش به تعداد انبوه چیده شده بود از دورههای مجلههای خواندنیها، مهر، ایرانشهر، توفیق، سپیده و سیاه، اطلاعات، کیهان و… همه را جلد کرده داشت و کتابها از بزرگ علوی که «چشمهایش» را همانجا خواندم، صادق هدایت، صادق چوبک، جمالزاده، نیما، فروغ و… همهی فکرم این بود که این کتابها را به دست آورم و بخوانم. اینگونه باور داشتم که پاسخ همهی پرسشهای زندگی در میان این اوراق خاموش نهفته است! غافل ازاینکه اگر درِ بزرگترین کتابخانههای دنیا هم به رویت گشوده باشد؛ بازهم به قول «غیاثالدین جمشید کاشانی» در اقیانوسی از پرسش، غرق خواهی شد. در دوران جوانی تصورمان این بود که هرچه نداشتهایم در آینده بهدست خواهیم آورد. راه زندگی را به میزان چراغ دوچرخهای که راکبمان بود؛ میدیدیم و «چراغ آینده»، تنها نوری بود که روبرویمان را روشن مینمود!…
فرهنگ در گستره جغرافی ایران، عجین است با ادبیات. ادبیاتی که در فراز و فرود این قومِ ناآرام، «یک مامن فکری است» به قول اسلامی ندوشن. از اندیشهای که در شاهنامه پرورده شده با ندای انسانیت. از راستگویی زبان و دلآرزم جویی آن در قصههایی که هرکدام حکایتی است رزم جویانه. از فکر خیامیئی که شخص بایست خود گلیم خود را و حتی عمر و زندگی خویش را از کائنات بِسِتاند! و پُر شعرترین زبان، ازآنِ رندِجاودان است که بنیانش بر عشق، یکرنگی و روشن بینیست…
و عجبا! با این ریشهی سترگ، چگونه است ناسازگاری و نابههنجاری حاکمان با این تبار و تیرهی ماندگار!؟…
برای برتری در فهم و درکِ درستِ مناسباتِ جامعه، نه فقط دیدن، که چگونه دیدن مهمترین ضرورت دوران است. نمیتوان جهان را تنها با اتکا بو، صدا، رنگ و رخ و لمس روایت نمود! حالا چشمها هم ادراک کلی دارند. حالا روایتِ دیگری در راهست. روایت بینایی، تماشا و تصویر… روایت فرزانگی و اندیشیدن به دور از خودشیفتگی…
پینوشت:
۱.فیودور میخایلوویچ داستایِفسکی زادهٔ ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ درگذشتهٔ ۹ فوریهٔ۱۸۸۱ نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه. بسیاری او را بزرگترین نویسنده روانشناختی جهان به حساب میآورند. سوررئالیستها، مانیفست خود را بر اساس نوشتههای داستایِفسکی ارائه کردهاند.
۲.جمشید بن مسعود بن محمود طبیب کاشانی ملقب به غیاثالدین (۷۵۸ ش ۱۳۸۰ م – ۱ تیر ۸۰۸ ش یا ۲۲ ژوئن م۱۴۲۹) ریاضیدان و اخترشناس ایرانی، او در غرب به الکاشی (al-kashi) مشهور است.
۳.سیّد محمّدعلی موسوی جمالزاده اصفهانی (۲۳ دی ۱۲۷۰ اصفهان- ۱۷ آبان ۱۳۷۶ژنو) نویسنده و مترجم. پدر داستان کوتاه در زبان فارسی…
۴.علی اسفندیاری (۲۱ آبان ۱۲۷۶ یوش- ۱۳ دی ۱۳۳۸) که با نام نیما یوشیج شناخته میشود. «پدر شعر نو»…
۵.صادق هدایت (۲۸ بهمن ۱۲۸۱ تهران- ۱۹ فروردین۱۳۳۰پاریس) نویسنده، مترجم…
۶.سید مجتبی آقابزرگ علوی (۱۳ بهمن ۱۲۸۲ تهران – ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ برلین) او را در کنار صادق هدایت و صادق چوبک و جمالزاده پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
۷.صادق چوبک (۱۴ تیر ۱۲۹۵ – ۱۳ تیر ۱۳۷۷) نویسنده…
۸.محمّدعلی اسلامی نُدوشَن (۳ شهریور ۱۳۰۳ یزد- ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱تورنتو) شاعر، منتقد، نویسنده، مترجم، حقوقدان و پژوهشگر…
۹. فروغزمان فرّخزاد (۸ دی ۱۳۱۳- ۲۴ بهمن ۱۳۴۵) شاعر…
دی۱۴۰۳ پهلوان
@apahlavan
عکس شاخص:
پل سزان Paul Cézanne (۱۹ ژانویه ۱۸۳۹ – ۲۲ اکتبر ۱۹۰۶)، از تأثیرگذارترین نقاشان مدرن فرانسوی و همچنین یکی از برجستهترین نقاشان امپرسیونیست…