یکشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۵

كار، ارگان سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)

یکشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۵

آخرین آرشه

به احترام دانشجویان دانشکده ادبیات دانشگاه تهران که جمع کوچکی از آن ها در خلال سال های ۴۹-۴۸ مانند نسیمی صبحگاهی به زندگی من وارد شدند و ..... رفتند.

بچه ها کاری ندارین؟ “ما رفتیم خداحافظ ” منشی شرکت که صدای خداحافظی ام را شنیده است از اتاق ته راهرو خودش را به من می رساند. می کوید: “بذارین براتون اسنپ بگیرم” می گویم: “نه بابا ، میرم سر خیابون سوار تاکسی می شم”. با تحکمی مدیریتی می گوید: “این وقت روز این جا تاکسی پیدا نمیشه. حالا کجا؟” می گویم : “میدون توپخونه” با فرزی هر چه بیشتر انگشتانش را روی کلیدهای موبایل اش حرکت می دهد و چند لحظه بعد  می گوید: “پژو پارس. سفید رنگ. ایران ۱۱. پنج دقیقه دیگه می رسه” نگاهی به هم می اندازیم و در یک لحظه می گوئیم: “پژو پارس!!!” هر دو با تعجب لبخندی می زنیم. می گویم: “تا من‌برم پایین اونم رسیده”. خداحافظی می کنیم. از آسانسور استفاده نمی کنم. ۱+۵ طبقه را از راه پله پائین می روم. پله ها را می شمارم ، یک دو سه چهار ….. ۱۰۸ ، اینم ۱۰۹ ، به خیابان رسیده ام. چند قدمی جلوتر ، پژو پارس ایران ۱۱ سفید رنگی می بینم که دوبله پارک کرده است. طرفش می روم، اما راننده خانمی است. از سوال کردن اجتناب می کنم. اما او، چون سر در گمی من را می بیند، شیشه را پایین کشیده و مودبانه می پرسد: “شما اسنپ خواسته بودید؟” می گویم :” بله”. می گوید: “بفرمایید سوار شوید” حیران، سوار می شوم. می نشینم و مشغول به همان کاری می شوم که اغلب مردم در چنین مواقعی انجام می دهند، برانداز کردن. صدای ملایم سنفونی چهار فصل ویوالدی به گوش می رسد. درون ماشین همان قدر تمیز است که بیرون آن. همه چیز برق می زند. جواب دادن خود به سوالات خود، همان کاری که در فرهنگ عامه اسمش ” فضولی” است، دست از سرم بر نمی دارد.‌ عقب سمت راست نشسته ام. کمی بیشتر خودم را به در می فشارم تا زاویه دید بهتری به راننده پیدا کنم. بر روی صندلی جلو ، صندلی مخصوص کودکان گذاشته است تا مسافری هوس نشستن در صندلی جلو نکند. نباید بیشتر از چهل پنجاه سال داشته باشد. به جای مقنعه یا شال، به سبک دانشجویان سال های جنگ های چریکی روسری سه گوش ابریشمین به سر دارد که زیر گلو آن را گره زده است . یک دست سبز کم رنگ. ویوالدی در حال هدیه کردن فصل بهار است. از نیم رخ اش پیداست که نمی توان گفت زیبا بوده است ، اما نمی توان گفت که جذاب هم نبوده است. شبیه تیپ دختران دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در همان سال های  چهل و پنجاه است که برای تمایز از دختران دانشگاه ملی لباس های خاصی می پوشیدند. نوع رانندگی اش مانند ماشینش برازنده است. هیچ اصراری ندارد که مانند همکاران دیگرش خود را ـ یک مرد ـ نشان بدهد تا مسافران مرد از همان اول حساب کار دستشان آمده باشد. در ترافیک پشت چراغ قرمز عباس‌آباد وزرا منتظر سبز شدن چراغ راهنما هستیم. ویوالدی به تابستان رسیده است . افکارم در فاصله بین تابستان ویوالدی، دانشکده‌ ادبیات، پژو پارس سفید رنگ ایران ۱۱، روسری سبز کم رنگ سه گوش در رفت و آمد است که زنگ موبایل، من و افکارم را پرت می کند به صندلی عقب پژو پارس. بی اراده، دست چپم به طرف جیب بغل راست کتم می رود تا موبایل را در آورد، تا جواب دهم. یاد نوشته روی داشبورد تاکسی خطی ایرانشهر میدان فردوسی محمد آقاراننده می افتم که با یکی از خط های مرسوم‌ کامپیوتری نوشته بود :” صحبت با موبایلتون رو ببرین بیرون. قربون آقا”. بی اختیار به دستور داشبوردی محمد آقا عمل می کنم و ارتباط را قطع می کنم. اما صدای دینگ، از مانیتور ۸ اینچی نصب شده به پشت سری صندلی جلویم چشم هایم را به سمت خود می کشاند. مانیتور روشن شده است. همراه پیغامی: این اتومبیل را مکان خصوصی خودتان فرض کنید و تا رسیدن به مقصد هر چه می خواهید با موبایل تان صحبت کنید” حس می کنم از تعجب چشم هایم از حدقه بیرون زده باشد. خانم راننده کمی به عقب بر می گردد و با لبخندی محترمانه کاغذ آ۴ کاهی که بر روی آن با خط خوش نستعلیق و با قلم و مرکب متنی تحریر شده است و برای محافظت در لفافی پلاستیکی و روشن قرار داده شده، به من می دهد. خود می داند که من را به مرحله گیجی و منگی پرتاب کرده است. آینه را واسطه بین من و خودش قرار می دهد و با نگاه به عقب، با صدایی برازنده همان چهره می گوید :” از دو دو زدن چشمها و بلاتکلیفی تان در جواب دادن و یا جواب ندادن به تلفن معلومه که هنوز پر از سوال هستید. بخوانید”. چراغ سبز شد. حرکت کرد. ویوالدی وارد فصل پاییز شد.

می خوانم: “فمنیست نیستم بلکه به برابری حقوق زنان و مردان اعتقاد دارم. سواد آکادمیک ندارم. قطع شد. قطع کردند. سواد کتاب دارم. جامعه شناس نیستم اما جامعه شناسی را دوست دارم . احتیاج به کار ندارم اما کارکردن و با مردم بودن و شناخت جامعه عشق و علاقه من است. برای جامه عمل پوشاندن به این علاقه و شناخت بیشترم از رفتار جامعه رانندگی را انتخاب کرده ام. پس تا می توانید با تلفن تان صحبت کنید . گفتگو های شما کمک می کند تا من بیشتر با رفتارهای جامعه آشنا شوم.‌ اگر ترافیک سنگین باشد شما زمان بیشتری را در ماشین من سپری خواهید کرد. این ترافیک و این زمان به احتمال زیاد شما را کلافه می کند و شما برای خلاصی از دست کلافه گی دو راه خواهید داشت، یا با تلفن خود آنقدر بازی کنید تا حوصله تان سر برود و آنگاه قید ـ این جا حریم خصوصی نیست ـ را بزنید و به دوستی و یا آشنایی تلفن کنید و مشغول صحبت‌ با او شوید، که در این حالت، چون شما فراموش کرده اید این جا حریم خصوصی نیست، بی اختیار بلند صحبت می کنید و من نا خواسته در جریان صحبت های شما قرار می گیرم و شما هم ناخواسته بیشتر به شناخت من از رفتار جامعه کمک خواهید کرد یا مشغول خواندن کتابی خواهید شد که بر روی صندلی کنار دست شما گذاشته ام ، که اگر کتاب را انتخاب کنید آنوقت است که به گفتگو با شما می پردازم . البته اگر هیچ یک از این دو را انتخاب نکنید و کلافه گی را در چهره شما ببینم مسیر را عوض کرده و از کوچه پس کوچه ها شما را زودتر به مقصد خواهم رساند. در هر حال، هر راهی را که انتخاب کرده باشید با حرف هایی که می زنید و با عکس العمل هایی که نشان می دهید به شناخت من از رفتار جامعه کمک کرده اید و به این لحاظ از صمیم قلب از شما متشکرم ” خواستم کتاب را انتخاب کنم اما ویوالدی زودتر از موعود به فصل زمستان رسید و ما به مقصد. با دهان باز و متعجب از پژو پارس سفید رنگ ایران ۱۱ پیاده می شوم. در را کمی باز نگه داشته و با شک و تردید می پرسم: “اجازه هست از این نوشته عکس بگیرم؟” با تکان دادن ‌سر اجازه می دهد. عکس می گیرم. به خود جرات بیشتری می دهم و می گویم: “روش های بهتری برای جامعه شناسی تان پیدا نگردید؟! این روش شما بیشتر از این که جامعه شناسی باشد نوعی خود آزاری ست.” با این تندی، منتظر شنیدن و دیدن عکس العملی دیگر بودم اما، در کمال ناباوری، بسیار خونسرد با خنده ای دوستانه گفت: “شما اولین نفری نیستید که نظری دارید هماهنگ با نظر همسرم در مورد این دانشجوی نخبه اخراجی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ” سپس با کمی چرخش به طرف راست، سرش را برگردانده و به صندلی عقب نگاه می کند، از روی صندلی “جامعه شناسی نخبه کشی” را که تا همین چند دقیقه قبل مانند مسافری در کنار من روی صندلی عقب نشسته بود و من نگاهی از سر کنجکاوی به آن انداخته بودم  برداشته و با سفارش به خواندنش به من می دهد.

وقتی در را می بستم شنیدم که، ویوالدی آخرین آرشه را بر روی سیم های ویولن زمستانش می کشد.

تاریخ انتشار : ۹ آبان, ۱۴۰۰ ۵:۳۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سخن روز

چگونه رسانه های بریتانیا و ایالات متحده فلسطینیان را انسان زدایی می کنند؟

رسانه‌های بریتانیایی-آمریکایی مرگ فلسطینی‌ها را منفعلانه گزارش می‌کنند، گویی از طریق سوانح طبیعی مرده اند، اغلب مرگ‌ها را به زبانی بیان می‌کنند که نشان می‌دهد آنها عمدتاً حماس یا در مجاورت حماس هستند، یا حداقل به‌طور نامناسبی در مقابل موشک‌ها قرار گرفته اند.

مطالعه »
یادداشت

گسترش دامنه جنگ ویرانگر بین اسراییل و فلسطین خطر بزرگی‌ست براى منطقه و جهان!

ریشهٔ این جنگ، نتیجه دو دهه سیاست تهاجمی اسراییل در قبال فلسطین و حمایت قدرت‌های غربی از آن است. امیدواریم جامعهٔ جهانی قادر باشد با درک این موضوع، برای برقراری آتش بس و بازگشت به دیپلماسی صلح از راه‌های مسالمت‌آمیز و متکی بر توافق اسلو برای حل مسئلهٔ فلسطین و جلوگیری از گسترش یک جنگ ویرانگر دیگر اقدام کند.

مطالعه »
آخرین مطالب

با دانشگاه چه باید کرد؟ بررسی راهکار برون‌رفت از انسداد فعالیت سیاسی در دانشگاه

امروز نهادهای امنیتی مستقیما در دانشگاه ورود کرده‌اند و اعتراضات درون‌دانشگاهی سر از دادگاه‌های انقلاب درمی‌آورد و پرونده‌هایی که پنداشته می‌شود با تعلیق از تحصیل مواجه شود، به یک باره با مجازات حبس تعزیری روبه‌رو می‌شود.

امریکا با وتوی خود شریک جرم کشتار مردم فلسطین و مسئول تهدید صلح و امنیت جهانی است!

سازمان ما نه تنها امریکا را از این پس شریک جرم اسراییل در نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت در غزه می‌داند، بلکه مسئول خطر گسترش جنگ و تهدید صلح جهانی می‌شمارد.

پیچیدگی انتخابات در روسیه!

روحیۀ صلح‌طلبانه در روسیه روبه افزایش است، مطابق آمار, بیش از سی درصد ساکنان جوان روسیه خواهان پایان دادن به جنگ می‌باشند.

زینب جلالیان: تنها زن زندانی سیاسی کرد ایرانی که به حبس ابد محکوم شده است!

روند دستگیری و شرایط حبس زینب جلالیان، تنها زن زندانی سیاسی محکوم به حبس ابد، نامه‌های او و هم‌سلولی‌های‌اش نمونه‌ای است از تداوم صدای آزادی‌خواهی و حق‌طلبی زنان علیرغم فشارهای متعددی که این فعالین سیاسی و مدنی دهه‌هاست با آن دست به گریبان‌اند.

یادداشت

گسترش دامنه جنگ ویرانگر بین اسراییل و فلسطین خطر بزرگی‌ست براى منطقه و جهان!

ریشهٔ این جنگ، نتیجه دو دهه سیاست تهاجمی اسراییل در قبال فلسطین و حمایت قدرت‌های غربی از آن است. امیدواریم جامعهٔ جهانی قادر باشد با درک این موضوع، برای برقراری آتش بس و بازگشت به دیپلماسی صلح از راه‌های مسالمت‌آمیز و متکی بر توافق اسلو برای حل مسئلهٔ فلسطین و جلوگیری از گسترش یک جنگ ویرانگر دیگر اقدام کند.

مطالعه »
بیانیه ها

امریکا با وتوی خود شریک جرم کشتار مردم فلسطین و مسئول تهدید صلح و امنیت جهانی است!

سازمان ما نه تنها امریکا را از این پس شریک جرم اسراییل در نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت در غزه می‌داند، بلکه مسئول خطر گسترش جنگ و تهدید صلح جهانی می‌شمارد.

مطالعه »
پيام ها

پیام نرگس محمدی در مورد اعدام میلاد زهره وند، هشتمین معترض جنبش زن زندگی آزادی

حکومت دینی استبدادی، فریبکارانه و حیله‌گرانه قواعد کشتار بی‌رحمانه را به جای میدان جنگ در دالانهای دادگاه انقلاب و به جای فرماندهان، با قضات دست‌نشانده نهادهای امنیتی_نظامی پیش می‌برد. صحنه جنایت قتل و کشتار حکومتی هم با تشریفات مبتذل، “سکوی اجرای قانون” نامیده می‌شود.

مطالعه »
بیانیه ها

امریکا با وتوی خود شریک جرم کشتار مردم فلسطین و مسئول تهدید صلح و امنیت جهانی است!

سازمان ما نه تنها امریکا را از این پس شریک جرم اسراییل در نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت در غزه می‌داند، بلکه مسئول خطر گسترش جنگ و تهدید صلح جهانی می‌شمارد.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

با دانشگاه چه باید کرد؟ بررسی راهکار برون‌رفت از انسداد فعالیت سیاسی در دانشگاه

امریکا با وتوی خود شریک جرم کشتار مردم فلسطین و مسئول تهدید صلح و امنیت جهانی است!

خشونت خانگی، دردی که درمان دارد

پیچیدگی انتخابات در روسیه!

زینب جلالیان: تنها زن زندانی سیاسی کرد ایرانی که به حبس ابد محکوم شده است!

هنری کیسینجر: یک سالوس