با سلام به دوستان شرکت کننده در این مراسم و با ارج گذاری به تلاش بنیان گذاران سازمان فدائی و همه کسانی که برای دفاع از آزادی وبهروزی مردم ایران جان باختند ، صحبت ام را آغاز می کنم . سال گذشته از طرف سازمان اتحاد فدائیان من به همراه فرشید شریعت ( فرهاد ) عضو کمیته مرکزی سازمان به این مراسم آمدیم . چند ماه پیش او از میان ما رفت . بر خودلازم دانستم از او نام ببرم و یاد عزیزش را گرامی بدارم .
از طرف سازمان قرار این بود که ناهید جعفر پور صحبت کند که به دلیل مشکلاتی نتوانست. پرویز نویدی به عنوان جایگزین تعیین شد، او هم به دلیل کمر درد بستری شد. در لحظات آخر من مسئول انجام این وظیفه شدم.
سال پیش نیز موضوع صبت ضرورت شکل گیری یک آلترناتیو جمهوری خواه، دمکرات وسکولاربود. موضوع صبت من نتایج انتخابات مجلس و تاثیر آن بر سیاست اتحادها بود. امروز در نظر دارم موضوع صحبت ام را روی درس هائی برای اتحاد، با نگاهی به انقلاب متمرکز کنم.
شاید بتوان گفت بزرگترین ویژگی انقلاب بهمن حضور و مشارکت گسترده و ملیونی مردم در آن بود. اقشار وطبقات مختلف مردم از اجحافات و زورگوئی های رژیم شاه به ستوه آمده بودند. از اینرو مخالفت با شاه و سلطنت پهلوی که در شعار ملموس ” مرگ بر شاه ” تجلی یافته بود، محل اتصال و زبان مشترک نیروها وجریانات مختلف شد و جنبش وسیعی حول آن شکل گرفت. پس از یک دوره که راه خیابانها به روی مردم گشوده شد، خمینی به دلیل ایستادگی اش در مقابل شاه، به دلیل تشکیلات سنتی روحانیت که سلول های آن در دور افتاده ترین روستا ها هم برپا بود وبرزمینه پیوند مذهبی مشترک با مردم توانست بی رقیب بر بالای سر جنبش بنشیند. با محکم شدن پای خمینی وروحانیت، به تدریج شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی طرح شد. این شعار مبهم تنها در زیر سایه رهبر بلامنازع این جنبش می توانست پذیرفته شود و پذیرفته شد. البته درک مردم از این شعار با درک خمینی و روحانیت طرفدار او، متفاوت بود . واقعیت این است که خود روحانیون نیز درک یکسان و روشنی از آن نداشتند و در همان حد هم که روشن بودند، به خواب نمی دیدند که بتوانند این شعار را با تفسیر کنونی آن پیاده کنند. با پیشرفت انقلاب و در غیاب یک نیروی دموکراتیک متشکل و قدرتمند، جریان حاکم گام به گام تفسیر این شعار را به مواضع ایدئولوژیک و ارتجاعی خود نزدیک تر کرد و جریانات را یکی پس از دیگری پس راند تا جائی که امروز حتی روحانیون دگر اندیش و متفاوت با خود که در چارچوب حفظ رژیم قرار دارند، نیز حذف شده اند .
در جریان انقلاب نیروهای چپ و دموکراتیک جامعه نتوانستند نقش تعیین کننده و یا حداقل قدرتمندی در برابر ارتجاع حاکم به عهده گیرند. علت آن می تواند موضوع یک بررسی جامع باشد اما در نظر اول میتوان گفت که این نیرو از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به این سو در زیر ضربات اصلی رژیم شاه قرار داشته و آسیب های جدی دیده بود. همچنین این نیرو نتواست تجارب خود را جمعبندی و برای حرکت های بعدی به دست آوردی تبدیل نماید. مهمتر از اینها، نیروهای چپ و دموکراتیک جامعه تحت تاثیر ایدئولوژی و دیدگاههائی قرار داشتند که مخالفت جریانات ارتجاعی با شاه و امپریالیسم را بطور عینی در خدمت ترقی اجتماعی و سوسیالیسم ارزیابی می کردند. از اینرو ما از خمینی و روحانیون آزادی ستیز پیرامونش نه تنها واهمه نداشتیم بلکه از قدرت گیری آنها توانمندی اردوی سوسیالیسم را می فهمیدیم . ما توجه نداشتیم که دشمنی خمینی و دستگاه روحانیت با شاه کمتر بود تا با آزادی . اما محمد رضا شاه پهلوی چنان خفقانی ایجاد کرده بود که هر ستیز و مخالفتی با او ارزش ایجاد می کرد. در قدرت گیری خمینی بیش از هر چیز رژیم پهلوی نقش داشت . جمهوری اسلامی زاده و فرزند سلطنت پهلوی بود.
از این توضیح کوتاه می توان چند نتیجه گرفت :
۱ – انقلاب بهمن نشان داد که در تحولات بزرگ، اعمال قدرت و نیرو حرف اول را می زند. حکومتی که پایه های قدرتش با دلارهای نفت مستحکم شده است توسط یک نیرو و یا حتی یک ائتلاف از بن کند ه نمی شود. برافکندنش به یک جنبش عمومی نیازدارد. این جنبش از دل جامعه حول خواست های ملموس وروشن سر برمی آورد. در این جنبش که نیروی اش سیال است جریانات مختلف با برنامه های متفاوت می بایست مشارکت کنند.
تلاش ما معطوف به مشارکت در حرکات و دامن زدن به خواسته هائی است که امکان فراگیری آن بطور عینی وجود دارد .اقشار و نیروهای مختلف اجتماعی و سیاسی در ایران ممکن است هر کدام حول خواسته هائی بسیج شوند. زنان را مسائل معینی به حرکت در می آورد. جوانان مشکلات خود را دارند. کارگران، کارمندان و…..هر کدام ممکن است حول خواسته هائی به حرکت در آیند. به این حرکات که اهداف دموکراتیکی فرا روی خود می گذارند می بایست دامن زد اما اهمیت دارد توجه شود که آن خواسته هائی که اقشار و طبقات و جریانات مختلف می توانند بصورت یکپارچه حول آن بسیج شوند در جابجائی قدرت حاکم نقش اصلی و تعیین کننده را دارند .
۲ – دومین نتیجه و درس از انقلاب این است که با یک جنبش عمومی ممکن است بتوان رژیم را سرنگون کرد اما جامعه الزاما به دموکراسی نمی انجامد. همانگونه که در انقلاب بهمن نیانجامید. بنای دموکراسی را حرکت مشترک و آگاهانه و اتحاد جریانات و نیروها و شخصیت های دمکرات می سازد. بدون مشارکت و دخالت این نیرو جامعه ایران روی دموکراسی را به خود نخواهد دید. از اینرو بیش از هر زمان دیگری جمهوری خواهان نیازمندند حرکت خود را هماهنگ کنند. جمهوری اسلامی طی ۲۶ سال حکومت خود هیچگاه چنین موقعیت نامناسبی نداشته است . پایه های حکومت در میان مردم سست تر از همیشه است. در میان حکومتیان یعنی آنان که برای حفظ چارچوب نظام می کوشند، ابعاد شکاف بی سابقه است. انتخابات پیشارو نمونه گویائی است از” انسجام ” حکومت اسلامی و جناحهای آن . و بالاخره شرایط جهانی و منطقه ای نیز هیچگاه تا به این اندازه به ضرر رِژیم نبوده است . امروز بزرگترین اتوریته نظامی و اقتصادی جهان علیه جمهوری اسلامی به حرکت در آمده است. وضع حکومت چنان اسفبار است که نبود یک آلترناتیو دمکراتیک نیرومند در استمرار و برجا ماندن اش بسیار بالا ست. وسعت نارضایتی مردم با سطح سازمانیابی جریانات ترقی خواه بسیار ناهمخوان است. این در حالی است که جامعه در مسیر یک تحول قرار دارد. هر واقعه ای در ایران می تواند به انفجاری بیانجامد. از این رو شکل گیری یک آلترناتیو دموکراتیک برای استقرار دمکراسی به یک ضرورت عاجل تبدیل شده است. اتحاد وسیع جمهوری خواهان در یک تشکل نیرومند وحضور فعالانه آن در صحنه سیاسی وظیفه ایست که کوتاهی و بدتر از آن سنگ اندازی در مقابل شکل گیری آن به سود ارتجاع تمام میشود. بر پیشانی برنامه این اتحاد دفاع از آزادی های سیاسی و مدنی مطابق اعلامیه جهانی حقوق بشر، جدائی دین و هر نوع ایدئولوژِی از دولت و رعایت حقوق اقوام وملیت ها میبایست نقش بندد .
۳ – درس دیگری که در خدمت اتحاد قرار می گیرد، اجتناب از سیاست ” همه با من ” است که در جریان انقلاب توسط خمینی تحت عنوان همه باهم طرح گردید. خمینی تحت لوای ” همه با هم ” دستور صادر می کرد و از دیگران می خواست که همه با هم آنرا اجرا کنند. در همه با هم خمینی هیچگاه در تعیین هدف وسیاست، نیروئی بجز خمینی، نه تنها نقش حتی طرف مشورت قرار نمی گرفت. این موضوع را من در مقاله ای با عنوان ” آموزه های انقلاب بهمن ” همه باهم ” یا ” همه با من ” توضیح داده ام وقت شما را با تکرار آن نمی گیرم .
در خاتمه من می خواهم بطور فشرده ارزیابی خودم را از سیر حرکت اپوزیسیون ترقی خواه در رابطه با اتحاد بیان کنم .
در قیاس با سالهای گذشته وضعیت مناسب تر شده است . البته من مایلم همیشه خوشبینانه نگاه کنم . اما این خوشبینی چندان بی مورد نیست به این دلایل :
ـ امروز نطفه های حرکت سازمان یافته در داخل شکل گرفته و به اقدامات و حرکاتی هم انجامیده است . این موضوع در گذشته وجود نداشت. حرکت متشکل دانشجویان برای رفراندم جدا از ارزیابی ما از درستی و یا نادرستی حرکت یک اقدام متشکل و سازمانیافته است .
ـ نیروهای سیاسی در داخل و در خارج دست به هماهنگی و اقدامات مشترک میزنند و این در سال های پیش وجود نداشت. گفتگو و تبادل نظر بین داخل و خارج آنهم به صورت علنی دومین پدیده جدید است . امضای سندهای مشترک در قیاس با پیش بسیار وسعت گرفته است .
ـ در خارج از کشور جریانات اپوزیسیون نسبت به سال پیش به همدیگر نزدیک شده و در حال انجام برخی اقدامات مشترک هستند. فعالین سیاسی منفرد عمدتا در دو تشکل جمهوری خواهی گرد آمده اند و امروز با پدیده منفردین چون سالهای پیش مواجه نیستیم . این خود امکان کار هماهنگ را در قیاس با قبل و در سطح خارج ازکشورافزایش داده است.
مواردی که به آنها اشاره شد بهیچوجه پاسخگوی نیاز کنونی نیست اما در قیاس با سال های گذشته مواردی است که می تواند با شتاب دادن بدان امیدوارکننده باشد .