والتر بنیامین Walter Benjamin 1892 – ۱۹۴۰
والتر بنیامین، منتقد مارکسیست ادبیات و یکى از مشهورترین اهل قلم در ژانر مقالهنویسى قرن بیست غرب، درسال ١۹۴٠ میلادى، ۴٨ ساله بود که بهعلت فرار از فاشیسم آلمان، در مرز فرانسه – اسپانیا، از طرف راستگرایان مرزى، دستگیر و براى فرار از تحویل به نیروى گشتاپوى آلمان، دست به خودکشى زد.
او یکى از منتقدین فرهنگى، دانشمندان ادبى، و ژورنالیستهاى اجتماعى نیمه اول قرن بیستم آلمان بود. وى پیش از فرار از تعقیب فاشیسم، چند سالى با دو نام مستعار: دتلف هولز و ک. کنراد، دست به افشاى دیکتاتورى و سرمایهدارىاش زده بود. امروزه فضاى فرهنگى دهه ٢٠ قرن گذشته، بدون آثار بنیامین غیرقابل تصور است. او نه تنها یکى از فعالان انقلاب فرهنگى آغاز قرن بیست بلکه یکى از چهرههاى سرشناس ادبیات مدرن و حتا پسامدرن است. سنت ژانر مقالهنویسى او را ادامه راه نیچه و منتگین درغرب بشمار مىآورند. او گفته بود که هر کالاى هنرى نه تنها نشان ازتمدن، بلکه سند توحش وجنایت نیز میتواند باشد.
بنیامین، نویسنده را یک کارگر روشنفکر دانست و وظیفه او را: مواظبت از انسانیت مجروح و بهزمین افتاده، تعریف نمود. او خود را مهندس زیباشناسى دانست که به شرح انتقادى زمان خود میپردازد و منتقد ادبى و فرهنگى را، طراح و استراتژیک مبارزه انسانى بهشمار مىآورد و میگفت که نقد باید بدون تعارف، جدى باشد و نه دوستانه و چاپلوسانه. او منتقد را همچون گرگى میدانست که بره کتاب را حریصانه در آغوش میگیرد تا آنرا قطعه قطعه نماید. بعدها در دهههاى ۶٠ و ۷٠ قرن بیست، او یکى از متفکرین جنبش جوانان غرب گردید. دلیل مارکسیسم خصوصى او را بهدلیل آشنایىاش با: برشت، آدرنو، لوکاچ، بلوخ، هورکهایمر، و فلسفه تاریخ مارکس، میدانند. چپها او را یکى از منتقدین امپریالیسم بهشمار مىآورند که با تکیه بر ماتریالیسم تاریخى به مبارزه با فریبهاى سرمایهدارى پرداخت. در سیر تاریخ فرهنگ و اندیشه. او غالبا با لوکاچ مقایسه میشود. بنیامین نه تنها طراح یک علم زیباشناسى جدید چپ بلکه یکى از دیالکتیسین هاى علم جامعهشناسى هم بهشمار مىآید، گرچه اوخواهان حفظ جنبههاى مثبت سنت مترقى بورژوازى نیز بود. آشنایى آغازین او با مکتب رمانتیک باعث شد که نوع خاصى از نقد را وارد ادبیات و فرهنگ نماید. او در طرح فرهنگ مدرن زمان خود و معرفى زیباشناسى تاریخ ادبیات، متفکرى بلندنظر و جهانشمول بود.
امروزه در بعضى از کتب تاریخ ادبیات، او را در کنار تئوریسینهاى مارکسیست فرهنگ، قرار میدهند. فلسفه و ادبیات، همچون آثار بلوخ، دو موضوع مهم درنوشتههاى والتر بنیامین هستند. او شرح صفات مدرن جهان و جامعه زمان خود را کوششى براى تقویت آگاهى کارگران بهحساب مىآورد و میگفت باید براى تودهها امکان دسترسى به اشکال گوناگون فرهنگ را باز نمود تا آنها به درک بهتر شرایط و منافع خود برسند. او با بلوخ رابطه دوستى داشت و کوشید که به ایدئولوژى مارکسیسم نزدیک شود. چون او میگفت که تاریخ قابل تکرار است، اورا از ادامهدهندگان عصر روشنگرى بهشمار مىآورند. هابرماس او را منتقدى آگاهىدهنده نامید که اهمیتى براى حال و آینده و براى تمام رسمهاى مد روز تفکر قائل بود. آدورنو نیز کوشید تا در دهه ۶٠ قرن بیست با نشر آثارش او را مجددا در فرهنگ غرب معرفى نماید یکى از کارهاى نخستین بنیامین، تحقیق پیرامون خصوصیات درام و نمایشنامه زمان باروک غرب میباشد.
والتر بنیامین مینویسد که درنظام سرمایهدارى، عنوان و نام هنرمند یا نویسنده آزاد، یک رویا است، چون آنان یا جزو بىوطنها میباشند و یا بخشى از زبالهچىهاى فکرى جامعه غیرعادلانه. او کوشید با کمک آثارش به شرح قطع رابطه فرهنگ مدرن با استتیک سنتى کلاسیک بپردازد. در نظر بنیامین، درآثار و کالاهاى فرهنگى، ما شاهد شرایط: اقتصادى، ایدئولوژیک، و تاریخى، جامعه میشویم. یکى از جملات انقلابى و تیزبینانه بنیامین این بود که نوشت: سرمایهدارى، رسانههاى جدید را بهعنوان وسیله جنجال، خیال. احساس و سرگرمى به خدمت گرفته است. و مد روز، بخشى از تاریخ طبیعت جهان کالا شده. و سرمایهدارى جامعه مصرف در تمام حوزههاى هستى انسان که ظاهرا غیر مهم به نظر میرسند، مانند مد، نفوذ کرده و موجب تغییر و تحولات خاص غالبا منفى در پروسه اجتماع میشود. یکى از موضوعات مورد علاقه بنیامین مقوله تاریخ است. او میگفت که تاریخ را کسانى تفسیر کردهاند که بر گروه دیگرى پیروز شده و درحال حاضر در مسند قدرت هستند. به این دلیل مورخین انتقادى فرهنگ موظف هستند تا به شرح گذشته آسیبدیدهگانى مانند: قربانیان، فقرا، زنان، کارگران، اقلیتها، و اسیران دوران استعمار، بپردازند. و تاریخ نباید موزهاى براى یادداشتها بلکه سندى براى کمک به شرح حال و آینده گردد.
بنیامین، مبارزه منتقدین با ادبیات را بخشى از مبارزه در زندگى میدانست. مواضع انتقادى او درادبیات نشانى از آغاز مبارزه فرهنگى او با جمهورى وایمار دارد. او در این رابطه آثارى پیرامون، نویسندگى، فرمهاى ادبى، وضع ناشرین، و چهرههاى فرهنگى مورد علاقهاش نوشت و به ترجمه آثارى از پروست پرداخت. بیوگرافىهاى او پیرامون: گوته، بودلر، کلر، و پروست، امروزه مورد توجه مورخین ادبیات هستند. درآثار بنیامین خواننده غالبن با: نثر کوتاه و فشرده، جملات قصار، ساختار و محتواى فکرى، تجربههاى روزانه زندگى شهرى، و یادداشتهاى مسافرتى او روبرو میشود. وى میگفت که براى نوشتن نامه انسان نیاز به صفات آرشایى دارد. امروزه، موفقیت ژانر مقالهنویسى در قرن بیست را بهدلیل سرعت و فشردهگى و نیاز به اطلاعرسانى و تحقیق میدانند. اهل نظر، زبان و نثر آثار بنیامین را هنرمندانه با عناصرى از سوررئالیسم شاعرانه تصویرى و گاهى تیره و تار معرفى مىنمایند. در نظر گروه دیگرى، بنیامین نویسنده لیبرالى است که در ادامه سنت جنبش جوانان، مواضع ضد بورژوازى خودرا حفظ نموده بود.
والتر بنیامین درسال ١٨۹٢ درآلمان بهدنیا آمد و درسال ١۹۴٠ در بازداشتگاه راستگرایان درگذشت. او فرزند یک خانواده مرفه آلمانى، یهودىتبار بود و در دانشگاه: فلسفه، تاریخ هنر، و ادبیات خوانده بود. موضوع دکتراى او “مفهوم نقد هنرى در رمانتیک آلمان“ نام داشت و او در جوانى مدتى خودرا با عرفان و فلسفه در دین یهود مشغول کرد. از سال ١۹۷٢ مجموعه آثار او با کمک آدورنو در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.
منتقدین مارکسیست، مهمترین آثار بنیامین را سه کتاب: تئوریهاى فاشیسم آلمان، نویسنده بهعنوان تولیدکننده، و اثر هنرى در عصر بازتولید ماشینى، بهشمار مىآورند. از جمله دیگر آثار او: ریشه غمنامههاى آلمانى، سالهاى کودکى دربرلین، خیابان یکطرفه، خویشاوندان انتخابى گوته، انگیزههاى بودلر، پارک مرکزى، نوشتهها، دو جلد نامهها، پیرامون برشت، و انسانهاى آلمانى، هستند. کتاب (بازتولید هنرى ماشینى) او را طرح یک استتیک جدید چپ در تاریخ ادبیات و فرهنگ غرب بهشمار مىآورند.