این مقاله نخستین بار در سال ۲۰۰۳ ترجمه و در سایت «ایان امروز» انتشار یافته بود. بنا به اهمیت موضوع و نیز این نکته که از میزان خشونت و فشار علیه زنان، نه فقط کاسته نشده، بلکه افزایش نیز داشته است، این مطلب را به مناسبت «۲۵ نوامبر»، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، یکبار دیگر در اختیار خوانندگان سایت قرار می گیرد. سیامک سلطانی
در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ توسط شورای زنان دانشگاه دولتی مسکو بنام لومونسف، با حمایت بنیاد فورد، در سطح سراسرروسیه یک پروژه تحقیقاتی بزرگ انجام گرفت. هدف این پروژه یافتن پاسخ به این پرسش بود که: چه تعداداز زنان شوهرداردرروسیه معاصر، تحت اعمال خشونت از جانب شوهرانشان، در اشکال مختلف آن قرار می گیرند.
کل تعداد پرسش شوندگان ۱۰۷۶ نفر زن و ۱۰۵۸ نفر مرد بودند. این کار در ۷ ناحیه روسیه که بیش از ۵۰ مرکز تجمع را در بر می گرفت، صورت پذیرفت. برای پیشبرد کار، ۴ نوع ازاعمال خشونت را که رایج ترین هستند را مورد بررسی قرار دادیم: روانی، اقتصادی، فیزیکی، و سکس ( در اینجا سکس هم وزن همبسترشدن و هم خوابگی در فارسی می باشد ودر ادامه ترجمه نیز ازاین واژه استفاده شده است- مترجم.)
در این بررسی آنجا که به تعیین سطح این ۴ نوع از اعمال خشونت مربوط بوده، ما پاسخهای زنان را مد نظر قرار داده ایم زیرا که در این مورد ویژه به آنان بیشتر اعتماد داریم.
خشونت روانی–
خشونت روانی عبارت است از: تحقیر مقام و جایگاه زن، توهین، رفتار دوراز نزاکت که منجر به از دست دادن اعتماد به نفس می گردد، متلک، فحاشی با استفاده از کلمات بسیار رکیک، خشونت و ایجاد وحشت.
در این رابطه بیش از نیمی از پرسش شوندگان چنین گفتند:
– شوهران، هر چند وقت یکباراقدام و یا تلاش می کنند آنها را تحقیر و مورد توهین قراردهند، و به عبارتی ” آنها را سر جایشان می نشانند”؛ (۵۷ درصد)
– شوهران تعمداَ با فحاشی رکیک و بی سانسور، تحقیر مارا دنبال می کنند؛ (۵۱ درصد)
– شوهران بسیار خشن و توهین آمیزاز ما انتقاد می کنند؛ (۵۳ درصد)
– شوهران یا چیزی را به ما ممنوع و یا تهدید به ممنوع کردن، می کنند؛ (۵۱ درصد)
بیش از همه شوهران همسران خویش را در مورد اتهام قرار می دهند؛ زیرا که ” آنها همسران بدی هستند” (نظر ۲۵ درصد از زنان پرسش شده)، ” آنها همسران بد اخلاقی هستند ” (۲۳ درصد) ، ” آنها خانه دار خوبی نیستند “( ۱۸ درصد) ، ” آنها همسران احمقی هستند” (۱۶ درصد).
رایج ترین تهدیدات و اعلام ممنوعیت ها عبارتند از : تهدید به تصفیه حساب فیزیکی ( ضرب و جرح ۲۲ درصد)، ممنوع کردن حضور درجایی و یا خروج از خانه (۲۱ درصد).
شوهران پرخاشگر وتحاجمگر معمولاَ با هدف و منظور به این حرکات دست می زنند. اکثریت آنان بر این نظر بودند که : می باید به زن نشان داد که ” جایگاهش کجا ست “؛ و بر این باورهستند که “به هنگام نشاندن زن درجایش، هرچقدرکه روش تحقیر آمیزتر باشد، همانقدردرارعاب و ایجاد وحشت در همسرانشان موفق تر خواهند بود.
و به درستی نیز، درمیان زنان، آنانی که از شوهرانشان می ترسند، قربانیان خشونت روانی ۵ برابر بیش از زنانی هستند که مورد خشونت روانی قرار نمی گیرند.
خشونت اقتصادی-
خشونت اقتصادی عبارت است از: قطع منا بع اقتصادی، ممنوعیت اشتغال، اعمال کنترل برهزینه های خانه، پرداخت خرجی تنها و در حد بخور و نمیر، ایجاد محدودیت، ممانعت از دادن پول، تقسیم ناعادلانه دارائی، برقراری مراسم اجباری پاسخگویی در قبال پولهای خرج شده، پنهان نمودن منابع درآمد، برداشتن پول همسر بدون اطلاع وی.
بر اساس پاسخ های داده شده به پرسشهای ما، تقریباَ ۳۰ درصد از زنان مجبور هستند که همیشه از شوهرانشان درخواست پول نمایند؛ و ازهر ۷ نفر زن، ۱ نفر ( ۱۴ درصد) موظف است که در برابر شوهرش در قبال بخشی و یا همه پول های خرج شده، پاسخگو باشد.
به جز اینها، زنان با موارد زیر نیز برخورد دارند:
– مردها می گویند که کار زنان به درد کسی نمی خورد، و اصلاَ کار آنها عاری از هرگونه فایده ای است؛ زن فقط میرود سر کار تا درآنجا به نوشیدن چای و وقت گذرانی بپردازد. ( این را ۱۴ درصد زنانی که مورد پرسش قرار گرفتند، از شوهرا نشان می شنوند.)
– شوهران به دلیل ” بد اخلاقی” همسرانشا ن به آنها یا پول نمی دهند و یا آنها را تهدید به ندادن پول می کنند. (۱۱ درصد)
– شوهران به همسرانشان اجازه تحصیل، اشتغا ل، و یا ترقی در شغل نمی دهند. (۱۰ درصد)
– شوهران همسرانشان را از خانه بیرون می کنند. ( ۱۰ درصد)
– شوهران همسرانشان را به اخراج از خانه و ندادن “حتی یک شاهی” ودر صورت طلاق سرباز
زدن از پرداخت نفقه، تهدید می کنند. (۱۰ درصد)
از هر ۴ نفر زن شوهردار، حدا قل ۱ نفر با یکی از این موارد برخورد داشته است. بویژه آن شوهرانی که همسران خود را ا ز کار، تحصیل و ترقی در شغل منع می کنند، بیشترین تمایل به اعمال خشونت اقتصادی را از خود بروز می دهند؛ و می توان چنین نتیجه گرفت که شوهران ” متجاوز افتصادی” هر آنچه را که می توانند انجام می دهند تا همسرشان را در دام وابستگی اقتصادی بیاندازند و پس از آن شروع می کنند به استفاده از قدرتی که به برکت این وابستگی، عایدشان شده است.
در عمل، ضرورت درخواست مرتب پول از شوهر توسط همسر و حساب پس دهی در ارتباط با هزینه های انجام شده، رابطه ای با وضعیت مالی خانواده ندارد. درخواست پول از شوهر را می توان در همه نوع از خانواده مشاهده نمود. فقط در خانواده های بسیار فقیر ( با درآمدی کمتر از ۱۰۰۰ روبل در ماه برای هر نفر) است که زنان کمتر مجبور به حساب پس دهی دربرابر شوهر به خاطر ” پول های خرج شده” ، هستند. ولیکن خطر اینکه زنان مورد تهدید اقتصادی و یا تحقیر قرار بگیرند، بگونه ای مستقیم به سطح تامین بودن آنها از نظر مالی، بستگی دارد. این خطر در برابر زنان برخاسته از خانواده های فقیر بمراتب بیشتر است و مردان دائماَ آنان را ” وبال گردن ” خطاب کرده و تهدید به ندادن پول می کنند. جالب اینجاست که منع زن از اشتغال را هم در خانواده های بسیار مرفه و هم خانواده های بسیار فقیر، به یکسان می توان مشاهده نمود. این بدان معناست که برای برخی از مردان اصلاَ مهم نیست که از نظر مالی ، خانواده و فرزندان چگونه بایستی گذران زندگی کنند؛ مهم ” حرف گوش کن” بودن زن است.
اما به هر حال، امکان این که زن مورد اعمال خشونت اقتصادی قرار بگیرد، بیشتر نه به وضعیت مالی خانواده، بلکه به تفاوت میزان درآمد زن و شوهر، بستگی دارد. در مقایسه با شوهر هرچقدر در آمد همسر کمتر باشد، خطر اعمال خشونت اقتصادی بیشتر می شود. دشوار ترین وضعیت را زنانی دارند که از هیچ امکان درآمدی برخوردارنیستند. در میان این دسته، نیمی مجبور هستند که دائماَ در خواست پول نمایند، و تقریباَ یک چهارم شان نیز مجبور به حساب پس دادن در برابر شوهرانشان هستند. بهترین موقعیت را هم زنانی دارند که درآمدشان یا برابر شوهرشان و یا کمی بیشتر از شوهرشان است. در چنین مواردی، خشونت اقتصادی علیه زن پدیده ای است نادر. واضح است که در چنین وضعیتی، ضرورتی ندارد که شوهر، همسردارای درآمد خیلی خوب را ” بر سر جایش بنشاند ” ، و مردان امکان سواستفاده از وابستگی مادی همسرانشان را ندارند.
در خانواده هایی که خشونت اقتصادی از جانب شوهر علیه همسر اعمال می گردد، اختلاف فاحشی بین سهم زن ( بویژه هنگامی که زن هیچ منبع درآمدی ندارد) ، و سهم مرد ازبودجه خانواده، وجود دارد. اگر این مبلغ را بطور میانگین ۳ درصد از بودجه خانواده ارزیابی کنیم، در خانواده هایی که درآنها شوهر نوعی از خشونت اقتصادی برعلیه همسرش بکار می گیرد، این رقم افزایش قابل توجهی پیدا کرده و ۱۶ تا ۱۹ درصد از بودجه خانواده را شامل می شود. بدین ترتیب روشن است که یکی از برگ های برنده ای که مردان در نتیجه اعمال خشونت اقتصادی بدست می آورند، همانا تقسیم نابرابر بودجه خانواده به سود خویش است.
خشونت فیزیکی-
خشونت فیزیکی عبارت است ا ز: کتک زدن، ضربه وارد نمودن، دست بلند کردن، شکنجه، ایجاد درد، به زیر پا نهادن حق مصونیت، هل دادن، سیلی زدن، با مشت ضربه وارد کردن، تهاجم، ایجاد جرح، ایجاد سوختگی، منزوی کردن، نرساندن کمک درمانی، آسیب رساندن به ارگان های داخلی از طریق ضربه زدن، با ژست ایجاد وحشت نمودن، از بین بردن هر آنچه که جهت کمک درمانی می تواند مفید واقع شود، بکار بردن اسلحه.
تحقیقات انجام شده نشان می دهند که بسیاری از زنان و مردان ، اصلاَ به فکرشان نمی رسد که مرد اجازه زدن همسرش را ندارد. از میان زنانی که توسط شوهرانشان مورد ضرب و جرح قرار گرفته بودند، بین ۳۲ تا ۴۷ درصد در پاسخ به پرسش های گوناگون در حول این مسئله، حتی حاضر بودند که عمل شوهرانشان را توجیح هم بکنند. بویژه یک سوم پرسش شوندگان بر این نظر بودند که مرد می تواند با هدف تنبیه، همسرش را به هر دلیلی کتک بزند؛ و این عمل را در تنبیه مثلاَ خیانت به شوهر و یا مصرف بیش از اندازه مشروبات الکلی، کاملاَ عادی می دانند. بویژه مواردی از این قبیل، ” گناهانی ” هستند که جامعه کمتر حاضر است ارتکاب آن را بر زن ببخشد. ضمن اینکه در رابطه با این گناهان ” معیاری” دوگانه و دو چهره بکار گرفته می شود. برای نمونه، بسیاری از مردانی که زن را به دلیل خیانت لایق تنبیه فیزیکی می دانند، به اعتراف خودشان، چندان هم ” پاک” نبوده اند، و خودشان نیز با زنان دیگر، همبستر شده بودند؛ همینطور مردانی که زنان خود را به خاطر زیاده روی در مصرف مشروبات الکلی شایسته کتک می دانند، یک سوم از پرسش شوندگان مرد، خودشان در طول ماه یک بار و شایدهم بیشتر، مست هستند.
نیمی از زنانی که توسط ما مورد پرسش قرار گرفتند، حداقل یکبار مورد خشونت فیزیکی از جانب شوهرانشان قرار گرفته بودند؛ خشونت هایی ما نند زدن و هل دادن، تکان شدید دادن، کتک نزدن ولی با روش های دیگر ایجاد درد نمودن، بطور مثا ل پیچاندن دست و غیره. این دسته از زنان را گروه “خشونت عمومی” نام می دهیم. از کل تعداد زنان شوهردار که مورد پرسش قرار گرفتند، ، ۴۱ درصد شان زنانی بودند که شوهرانشان حداقل یکبار آنها را زده است. ۳ درصد ا ز زنان نیزماهی یکبار، و چه بسا بیشترنیز، از شوهرانشان کتک می خورند.
تعداد زنانی که یکبار از شوهرانشان کتک خورده اند، ۲ بار کمتر ا ز تعداد زنانی هستند که چندین بارتوسط شوهرانشان مورد ضرب قرار گرفته اند؛ این بدان معناست که اگر شوهری یکباربروی همسرش دست بلند کند، به احتمال قریب به یقین دیر یا زود، دوباره از این شیوه در جهت حل مسائل استفاده خواهد نمود.
۵۲ درصد از زنانی که در دسته بندی ” خشونت عمومی ” قرارمی گیرند (۲۶ درصد از پرسش شوندگان) زمانی مورد تهاجم قرار گرفته اند که یا در دوران حاملگی، و یا درد وران شیر دادن به کودک، و یا دارای فرزند خردسال بوده اند؛ و یا اینکه تحت شدیدترین فشارهای فیزیکی و یا روانی و در وضعیت ناتوانی کامل، قرار داشته اند. بویژه زمانی که خانواده دارای فرزند خردسال است، این خطر افزایش می یابد. از هر ۵ زنی که فرزند در سن قبل از مدرسه داشته اند، یک نفر مورد خشونت فیزیکی قرار گرفته است.
معمولاَ خشونت فیزیکی با کنترل بر شدت اعمال آن، بکار گرفته می شود، و دربیشتر موارد به زنان آسیب های جدی فیزیکی وارد نمی شوند؛ در میان زنان دسته بندی ” خشونت عمومی” ، به حدود ۴۰ درصدشان هیچ گونه آسیب جدی فیزیکی وارد نیامده بود، به نیمی از آنان (۲۳ درصد پرسش شوندگان) آسیب های سبک در حد کبودی، ویا ورم ، وارد شده بود. ” تنها” 10 درصد از قربانیان تهاجم فیزیکی (۳ درصد از کل پرسش شوندگان) در نتیجه ضربات وارده احتیاج به کمک های پزشکی داشته اند.
بدین ترتیب در اکثر موارد، شوهران تهاجمگر را به هیچ عنوان نمی توان در دسته بیمار روانی، که مستعد به اعمال شدیدترین خشونت هاست، قرار داد. معمولاَ شوهرانی که همسرانشان را کتک می زنند، آدم هایی هستند کاملاَ معمولی، و احتمالاَ همین مسئله موجب آن می شود که هم مرد ان و هم زنان، به اعمال خشونت فیزیکی، همچون پدیده ای که از چارچوب زندگی “عادی” خارج نمی شود، می نگرند؛ یعنی این هنوز اعمال خشونت نیست، بلکه امری است خصوصی.
بسیاری از مردان معتقد هستند که زدن همسرانشان نه تنها موجب هیچ گونه تغییر در جهت منفی در رفتارشان نسبت به آنها، نمی گردد، بلکه از این طریق رابطه شان بهتر نیز می شود. بنظر می رسد که شوهران با زدن همسرانشان ، براستی هم روابط درون خانواده را برای خودشان بهتر ومناسبتر می سازند؛ زیرا که اکثریت زنان ترجیح می دهند که دیگر ” بهانه ای” به دست شوهرانشان ندهند. ۴۳ درصد از زنانی که مورد ضرب وجرح قرار گرفته بودند اظهار داشتند که پس از همان «یکبار و تنها بار»، دیگر هر از گاهی از شوهرانشان ترس دارند. شوهران تمایل دارند که با کمک مشت رابطه شان را با همسرانشان ” تنظیم ” نمایند، واینکه از این بابت چه احساسی به همسرانشان دست می دهد، مشکل آنها نیست.
خشونت در سکس-
خشونت در سکس عبارت است از: سکس بدون تمایل و توا فق متقابل، و با کار برد زور و تهدید و ارعاب، انجام خشن عمل سکس، سکس پس از کتک زدن، استفاده از سکس به منظور تحقیر و توهین.
هم زنان و هم مردان برا ین نظرند که نیازهای سکسی شوهران ” مهم تر” از نیاز های سکسی همسرانشان، هستند. اکثریت بالایی ا ز زنان (۷۵ درصد) در درجات مختلف، حتی اگر خودشان هم در آ ن لحظه تمایلی ندا شته باشند، در برابر خواسته شوهر برای سکس حاضر به عقب نشینی هستند. فقط ۱۳ درصد اعلام نمودند که در صورت عدم تمایل، به هیچ عنوان با شوهرشان سکس نخواهند داشت. ضمن اینکه شوهران ۲ بار بیشتر از همسرا نشان، آنها را به خاطر سکس ” ناکافی” و یا ” بد”، مورد طعنه قرار می دهند. براساس پاسخ های داده شده چه از جانب مردان و چه از جانب زنان، می توان چنین نتیجه گرفت: تعداد خانواده هایی که در آنها مرد قادر است هرزمان که اراده کند با همسرش سکس داشته باشد، ۴ برابر خانواده هایی هستند که در این عرصه تصمیم گیری با زن است.
در مجموع به گواه زنان:
– شوهران ۷ درصد از زنان، هرزما ن که اراده می کنند، با آنها سکس دارند و آمادگی جسمی و یا تمایل همسرانشان مطلقاَ درنظر گرفته نمی شود؛
– 14 درصداززنان حداقل یکبارعلی رغم تمایلشان، با شوهرشان سکس داشته اند، زیرا در غیراینصورت شوهر دعوا و جنجال براه می انداخت و یا قهر می کرد و پول نمی داد و غیره. (سکس اجباری)
– 6 درصد از زنان از جانب شوهرانشان مورد تجاوز قرار گرفته اند( زنان یا آماده نبوده ا ند و یا خواهان سکس نبوده ا ند و این را آشکارا به شوهرانشان اعلام نیز کرده اند)؛
– 6 در صد از زنان پس از کتک خوردن از شوهرانشان مجبور شده اند که با آنها سکس داشته باشند؛
خشونت در سکس به شکل مستقیم در رابطه است با ترس و وحشتی که زن ا ز شوهر دارد. بطور میانگین ۱۴ درصد زنان گفتند که از شوهرانشان می ترسند، و همچنین ۱۶ درصد از مردان نیز اعلام نمودند که زنانشان از آنها ترس دارند. در خانواده هایی که زن دست کم یکبار مجبور شده است که بر خلاف میل باطنی اش با شوهرش سکس داشته باشد، ۳۷ درصد علت را در ترس از دعوا و جنجال شوهر بیان کردند. ( پاسخ مردان نیز همین رقم را نشان داد.)
در آنجا که صحبت از تجاوز است، پاسخ زنان ۴۸ درصد و پاسخ مردان ۴۷ درصد بود؛ و سکس بعد از کتک زدن همراه با ترس و ارعاب ۴۹ درصد پاسخ زنان و ۴۳ درصد پاسخ مردان را شامل گشت. خشونت در سکس و اعمال خشونت فیزیکی رابطه بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند: هرچقدر که خشونت در سکس بیشتراست، این رابطه قوی تر می شود. در میان زنانی که به دلیل نارضایتی شوهر و اقدامات تلافی جویانه، مجبور به سکس با شوهرانشان شدند، ۷۹ درصد را قربانیان حمله فیزیکی و ۸۸ درصد را قربانیان تجاوز،شامل می شوند.
در وضعیتی که زن بدون هر اما و اگری، و در هر شرایطی ازداشتن سکس باشوهرش ممانعت نمی کند را در چارچوب معنای لغتی آ ن، نمی توا ن همچون شکلی از خشونت ارزیابی نمود؛ زیرا که زن داوطلبانه دست به این کار می زند. ضمن آنکه اگر این زنان را با زنان خانواده هایی که در آنها اگر زن نمی خواهد، حتماَ سکس نخواهد بود، مقایسه کنیم، شکل قضیه اینطور می شود که گویا عدم ممانعت در سکس از جانب زنان نشانه ای است بر:
– عشق، (۶۹ درصد اززنانی که ” ممانعت ” نمی کنند، در برابر ۴۲ درصد از زنانی که خودشان تصمیم می گیرند سکس باشد یا نه، این احساس را دارند.)
– احترام، ( ۴۰ در صد در برابر ۳۰ درصد)
– تمایل به سکس. ( ۴۰ درصد دربرابر ۱۹ درصد)
ولیکن از نگاه مردها وضعیت کمی متفاوت است. مردانی که گفتند: ” هرزمان اراده کنند سکس خواهند داشت “، در مقایسه با مردانی که گفتند: ” اگر همسرم تمایل نداشته باشد، پس حتماَ سکس نخواهد بود ” ، بندرت اعلام می کنند که احساس شان نسبت به همسرانشان:
– قدردانانه به خاطر کمک و درک وضعیت ( ۲۳درصد در مقابل ۴۳ درصد)
– احساس دوستی (۱۱ درصد درمقابل ۲۹ درصد)
– تمایل به سکس ( ۳۸ درصد در مقابل ۴۵ درصد)
نتیجه اینکه، در همان زمان که زن پایبندی خود به شوهرش را از طریق عدم ممانعت از سکس ابراز
می دارد، مردها که ممانعت نمی کنند ( و اصلاَ معنای ممانعت را هم نمی دانند)، در اکثر موارد برخوردشان با همسرشان بگونه ایست که در برابرشان ابزاری جهت سکس قرار دارد و نه چیزی دیگر. به گواه پاسخ های مردان از جمله نشانه های برخورد خوب با زن این است که ” اگر زن سکس نمی خواهد، از جانب مرد اصراری ورزیده نشود. “
نتایج بررسی های انجام یافته نشان می دهند که بطور متوسط از هر ۱۰۰ نفر زن شوهردار، تعداد ۷۹ زن حداقل با یکی از اشکال خشونت روانی آشنایی دارند؛ ۵۴ نفر از زنان مورد یکی از اشکال خشونت اقتصادی قرار گرفته اند؛ و بر علیه ۵۰ نفر از زنان، خشونت فیزیکی از جانب شوهرانشان اعمال گشته است؛ و ۲۳ نفر از آنان نیز یکی از انواع خشونت در سکس را متحمل گشته اند.
_________________________________.
این مطلب کمی خلاصه شده است- مترجم.
*– ایرینا گارشکووا، نامزد علوم فلسفه، و کارمند ارشد مرکز علمی تحقیقات اجتماعی دانشگاه دولتی مسکو بنام لومونسف ، و جانشین صدر شورای زنان این دانشگاه است. فعا لیت های ایشان عرصه بررسی افکار عمومی، ارزیابی سیاسی و اجتماعی، تحقیقا ت مربوط به جنس ( GENDER )، و متدولوژی کیفیتی را در بر می گیرند.
– ایرینا شورگینا، کارمند ارشد انستیتو جامعه شناسی آکادمی علوم روسیه است. علاقه مندی های علمی ایشان نیز شامل هستند بر: لایه بندی های اجتماعی، جامعه شناسی، وتحقیقا ت مربوط به جنس GENDER)) .