اگر به دینامیسم حرکت، نوگرایی و تحول معتقد باشیم، گفتن این حرفها برای یک کسی که خود یک عمر در اندرون “پردایم” اندیشه های سوسیال دموکراسی زیسته و منزل یافته است گفتار سختی نیست. ما بخاطر راه سختی که با هم پیموده ایم و رنجهایی که با هم کشیده ایم، صمیمانه با هم گرم می گیریم، در حالیکه فرسنگها از همدیگر فاصله داریم. افکار این دوستان ما که امروز از ترور سیاسی سازمانهای سیاسی دموکراتیک و مردمی دست بر نمی دارند، با مرزبندیهای کذایی و داستانبافیهای خیالی دنبال دشمن تراشی هستند، از کجا نشات میگیرد؟ ریشه های افکار مشترکی که بازتاب اندیشه های “پال پات”ها، “فاکهای” کلمبیا، “مائویستهایی” که در هندوستان قطار مسافربری را منفجر می کنند و دهها نمونه دیگر آن را هنوز در گوشه و کنار جهان شاهد هستیم که با ترور و کشتار شهروندان ساده به خیال خود آزادی و برابری و عدالت اجتماعی را نمایندگی می کنند، در درون جنبش دموکراتیک و مردمی از ترور سیاسی شخصیّتها و سازمانهای سیاسی ملّی دموکراتیک دست بر نمی دارند.
اینها از تراژدیهای واقعی پس مانده های اندیشه های سکتاریستی به اصطلاح کمونیستی قرون هیجده، نوزده می باشد که هنوز به حیات خود ادامه می دهد. این اندیشه ها بخاطر سیاست ترورها و سرکوبهای قهار و شدید جبهه استعمار جهانی علیه عاشقان آرمان عدالت و برابری که در قالب سوسیالیسم فعّالیت می کردند، موجب عکس العمل متقابل مشابه از جانب بخشی از جنبش سوسیالیستی می گردید که به مقابله به مثل مشابه و عاطفی با استعمارگران جّبار می پرداختند. بخشی از مبارزه به مثل این دوستان همیشه متوجّه بخشهایی از جنبش مردمی بوده است که به خیال این دوستان، به اندازه آنها از خلوص کامل پرولتری برخوردار نبودند.
جوهره اندیشه های آنها بر این اساس است که از یک طرف دنبال خالص ترین تئوری پرولتری هستند که نقش “کیمیای سعادت” را دارد و نقش آن اکثیر معجون را ایفا می کند که تنها آرمان خالصی است که در جامعه قادر است معجزه کرده و “سوسیالیسم” را برقرار بکند. از طرف دیگر صاحبان این اندیشه ها در خیال خود از آن “مدینه فاضله افلاطونی” ساخته و پرداخته ذهن خود یک گام هم پایین نمی آیند و سوسیالیسم تمام و کمال را همین امروز می خواهند. دقیقاُ مثل بچه تخص خانواده ای که دو پایش را در یک کفش کرده باشد که حتماُ شیر مرغ می خواهد، آنهم همین الان. لذا آنها چون هیچموقع قادر به کشف افراد و سازمانهای سیاسی کاملاُ بی عیب و نقص مسلّح با آرمان پرولتری تئوری “کیمیای سعادت” نبوده اند، لذا با غیر خودی به صورت کینه ورزانه “مرزبندی” کرده آنها را “خائن” و “دشمن” نامیده و با شدّت تمام مانع از شکل گیری هر گونه وحدت و اتحاد ملّی می گردند.
فلسفه اندیشه های آنها در عمل بر مبنای دشمن تراشی و مرزبندی با دشمنان (پرولتاریا) می چرخد، نه بر مبنای تشخیص دوستان مردم و رهروان راه آزادی و برابری و یافتن موارد برنامه ای اتّحاد عمل با آنها. این دوستان مثلاُ چپ ما نمی دانم در مدینه فاضله خود که در آینده می خواهند بسازند، با این سازمانهای سیاسی دموکرات با به برچسبهایی از قبیل “خائن”، “دشمن” و برچسبهای دیگر مزین می کنند، چه گونه رفتار خواهند کرد؟ آیا این سازمانهای سیاسی “خائن” و “دشمن” نامیده شده آنها، از آزادی اندیشه، قلم، تشکیل اجتماعات، شرکت در انتخابات و دیگر حقوق جهانشمول طبیعی بشری برخوردار خواهند بود؟ اگر جواب منفی باشد، در آن صورت چه فرقی هست بین استبداد و خفقان آنها با استبداد و سرکوب حکومت ولایی حاکم. اگر جواب آنها مثبت باشد که آری همه آنها از آزادی اندیشه، قلم، بیان، تشکیل اجتماعات، اعتصاب، تشکیل احزاب سیاسی و شرکت در انتخابات، حقوق طبیعی بینالمللی بشری تلّقی می شود بر خوردار خواهند بود، این دشمن تراشی برای چیست؟ چرا دونکیشوت وار برای خود دشمنان مجازی می سازید و به جنگ آسیابهای بادی می روید؟
آنها با ارزش انباشته شده اقتصادی دشمن هستند و خود نمی دانند در مدینه فاضله ساخته و پرداخته آنها، این انباشت ارزش “سرمایه” چگونه به بازتولید کالاها، خدمات تبدیل شده و در خدمت تامین رفاه اجتماعی بکار گرفته خواهد شد. انباشت ارزش افزوده که به صورت “ثروت” تبدیل به سرمایه شده و به باز تولید اقتصادی خواهد پرداخت، چگونه بدور از رشوه خواریهای نظامهای عریض و طویل بوروکراتیک و حزبی آنها خواهد بود. آیا آنها این انباشت ارزش را از طریق اقتصاد دولتی که حزب آنها در راس امور باشد بکار خواهند انداخت؟ کارورزی و کوشایی و قابلّیتهای فردی افراد چگونه به بهروه وری رسیده و پاداش داده خواهد شد؟ آنهایی که در رویاهای خود از هم پاشیدگی اقتصاد جهانی را در بحرانهای مالی سه سال اخیر می دیدند، نه در راستای عبور از این بحران با کمترین درد و رنج برای میلیاردها مردم دنیا، بلکه به خیال خود به آخر خط رسیدن دنیای سرمایه داری را می دیند، چه ساختار نهادین پراگماتیک و عملی را به جای آن می نشاندند؟
شاخصه دیگر آنها این است که فعّالین سازمانهای سیاسی مردمی و دموکراتیک را که امروز در عرصه چالشهای مبارزات دموکراتیک جانفشانی می کنند، هنوز بخاطر اتهاماّت بسته شده مربوط به سی و یا پنجاه سال گذشته بصورت کینه ورزانه ای مورد سمپاشیهای ناجوانمردانه خود قرار می دهند. آنهایی که “کمونیسم” را تبدیل به یک “دین” کرده اند و مثل خشکه مذهبی ها به جان خلق الله افتاده اند، با “خشکه مذهبی هایی” که زیر سایه دینورزی با پخش صدقه هایی از بیت المال جهت خواباندن فشار اجتماعی فقرا و زحمتکشان پرچم عدل علی را به سینه می زنند، دست در دست همدیگر از یک طرف سر پرنده سفید صلح و آزادی را خون آلود وار می برند، و از طرف دیگر رسالت اصلی خود را ممانعت از هر نوع وحدت دموکراتیک سازمانهای سکولار، مدرن و آزادیخواه قرار داده اند.
البّته این دوستان ما شعار “وحدت مردمی” از دهانشان نمی افتد، امّا از یک طرف در دنیای وحدت سیاسی آنها، جایی برای سازمانهایی مثل “مجاهدین خلق”، “حزب توده ایران”، “سازمان فدائیان اکثریت”، ” جبهه ملی ایران”، “مشروطه خواهان” و اصلاحگرانی که از حکومت فعلی کنده می شوند، وجود ندارد. به قول مثل مشهور، علی می ماند و حوضش. کار به اینجا ختم نمیشود که این دوستان، سازمانهای نامبرده، یا بعضی دیگر سازمانهای مشابه را قبول نداشته باشند، بلکه آنها استبداد ولایی نظامی ایران را از زیر ضربه خارج کرده، بر اساس دین مقدّس استالینیستی خود، این سازمانهای مردمی را که هنوز فعّالین آنها بخاطر آرمانهای انسانی و بشردوستانه شان در زندانهای استبداد شکنجه می بینند، دشمنان خود، و مردم قلمداد می کنند. عملکرد سیاسی این دوستان در ضربه زدن به جبهه وحدت و دموکراسی، با فالانژهای حزب الله در کجا فرق می کند؟
“طالبانهای ایرانی”هم سازمانهای سیاسی دموکراتیک باسابقه و مردمی را با همان برچسبها به “ضد انقلاب” بودن متّهم می کنند، همین دوستان ما هم همین تهمتها را می زنند. فالانژهای “طالبان” صفت هم این سازمانهای دموکراتیک و مردمی را “دشمنان مردم” می نامند، “فالانژ استالینیستها” هم همینکار را می کنند. “اتحاد مردمی” که این دوستان ما در ذهن و خیال خود می پرورانند، فقط در دنیای مجازی ذهن آنها وجود دارد. این دوستان عزیز وسیعترین و با سابقه ترین سازمانهای سیاسی مردمی و دموکراتیک را با سمپاشیها و برچسبهای خود بطور بلا انقطاع دقیقاُ به شیوه فالانژهای خشکه مقدّس زیر ضربه قرار می دهند. آنها فورمولهای ذهنی خود از اندیشه چپ را به یک دین افراطی تبدیل کرده اند. آنها در دنیای مجازی خود، دون کیشوت وار در چندین جبهه با چندین دشمن خیالی می جنگند. تنها کاری که این عزیزان می کنند، ترور سیاسی سازمانهای مردمی به شیوه لباس شخصی های حکومت استبداد قرون وسطایی ولایی ، جلوگیری از اتحاّد سازمانهای سیاسی دموکراتیک مردمی به شیوه امنیتی های حکومتی می باشد. در یک کلام، برای آتشی که استبداد ولایی نظامی بر پا کرده است، هیزم جمع می کنند.
این دوستان ما با مرزبندیهای مجازی خود در دنیای خود دشمنی به صورت اژدهای چند سر درست کرده اند، که شمشیر بدست قهرمانانه و خود به تنهایی سرهای این اژدهای چند سر را با شمشیر میخواهند قطع بکنند. این اندیشه های افراطیگرانه چه فرقی با اندیشه هایی که انسان را به دو بخش “مسلمان” و “کافر” تقسیم می کند، دارد؟ پایه های “دین مقدّس” این دوستان ما در قرن هیجدهم گذاشته شده، زمان انقلاب کوبا دچار تحوّلات اندکی شده است، ولی هیچ موقع از آن فراتر رشد نیافته است. این دوستان اوّل برای خود دشمنهای خیالی میسازند، سپس مثل پهلوان پنبه ها به جنگ این دشمنان خیالی می روند.
در عصر مدرن گلوبالایزیشن، مفهوم کلماتی مثل انسان، جامعه، حقوق فردی و اجتماعی، آزدی، برابری، و عدالت اجتماعی هر روز غنی تر شده و مفهوم عمیقتر و بسیط تری به خود می گیرد. نقش “انسان” آزاد در جامعه ای که بتواند از حقوق آزادی فردی و اجتماعی جامعه امروزی برخوردار باشد در ساختن آینده خود، هر روز بیشتر و موّثرتر می گردد. شکل گیری نهادهای مردمی در شکلهای مختلف نهادهای صنفی، سیاسی، هنری، ملّی، جنسی، ورزشی، علمی، تفریحی و غیره، نقش خودگردانی بیشتری به جامعه آینده میبخشد. اگر نقش آینده سازی انسان را از طریق آزادی اندیشه، عمل، و تحوّلگرایی علمی و اخلاقی ارج بگذاریم و سیستم قانونی جامعه و نظام سیاسی اجتماعی جامعه را در خدمت چنین راستایی بکار گیریم، پایه و اساس فلسفه فکری ما در خدمت ارزشیابی مثبت انسان و رقابت سالم در چنین راستایی خواهد بود.
ما نخواهیم توانست اندیشه های منفی را بصورت قطعی در جامعه از بین ببریم. اندیشه های افراطی ساختارشکنانه بصورت ویروسهای بیماریهای اجتماعی فقط قابل مهار کردن، ایزوله کردن بوده و در محیطی کنترل شده باید مورد مداوای تاریخی اجتماعی قرار گیرند. نباید این اندیشه ها و ساختارشکنیهای سیاسی مشکلاتی در راه شکل گیری “منشور آزادی و برابری” ایجاد کرده و اشکالی در شکل گیری “کنگره ملی دموکراتیک” ایجاد بکند. پیشگامان راه آزادی، عدالت، مدرنیته، برابری نباید تحت تاثیر عوامل منفی، سست کننده و ساختارشکنانه، بنیان و اساس حرکت خود را بر مبنای احتمال تحول یابی یا تحول نیابی نیروهای نیمه دموکرات و نیمه سکولار بنیان گذاری کنند. آنهایی که یک پای در حکومت، یک چشم در انتخابات بعدی دارند، هیچگاه نخواهند توانست پیشگامی تحولّگرایانه و بنیادین این حرکت تاریخی مرحله ای را بدست بگیرند و آنرا به مقصد مرحله ای آن برسانند.