۱- “معاشقۀ” نیچه با زرتشت نشانه ئی از بیداری و واقعگرایی فلسفی است. اقدام عملی در تدوینِ ضرورتِ داشتنِ نظر بلند در نگاه به افقهای آرزومندی و تبیینِ منطق عمل گرایی در زندگی روزمره.
۲- “عشق ورزی” و ارتباط حسی گوته با حافظ نیز بیانگر اشتراک نظر در تسلیم بلاشرط در برابرِ والاترین احساسات انساندوستی و عشق به زندگی، همراه با حق شاد بودن و شاد زیستن است.
۳- از دو منظر بالا که به زندگی نگاه می کنیم، “اشتیاقِ” مبارزه با رسم و سیاق برشت، لوکزامبورگ، مالرو، ژید، گاندی، جزنی، جابز، من و تو وجوه اشتراک در نگاه روشنگری میان ما و روشنگرانِ مدرنیته و پسامدرنیسم در جهان متمدن است.
و این سه، “اشتیاق”، “معاشقه” و “عشق ورزی” را که در کنار هم می گذاریم، پروژکتورهای پرنور و گرمابخش اندیشه ورزی و ابزار غلبۀ صدا بر تاریکی شبِ بلندِ تاریخ ایرانی را بر سیاهیهای جهل، کینه و نفرت می توان تابانید و به سبزی و طراوت زندگی آفرین و سپاس گفت.
“تاباندن” نور بر تمامی ابعادِ یک تاریخ و تاریکیهای آن کار ناممکنی اگر باشد، “جذب” نور به مرکز آرزوهای انسانی سهلِ آزموده ای است که بر عهدۀ پرچمها بوده و هست. اگر در روزگاران گذشته پرچمها به عنوان نشانۀ اردوی دوست شناخته می شدند، در هزارۀ سوم میلادی این برنامه ها هستند که صفوف مبارزه را شکل داده، به عنوان آدرس هم اندیشی مورد استفاده قرار می گیرند و هر سلول واحد از جامعۀ مدنی را در مقام رهبری دنیا قرار می دهند.
در جهانِ سایبری شدۀ امروز، در دنیای دوریِ مسافتها و نزدیکی قلبها نقش درفش کاویانی (نمادِ استفاده از نشانه ها در تاریخ ایرانی) را فقط می توان از برنامه ای فراگیر، روشن و گویا انتظار داشت.
برنامه ای که برای کنگرۀ سیزدهم سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) پیشنهاد دارم، یک جملۀ جهانشمول بیشتر نیست.
«آزادی، رفاه و صلح برای همۀ انسانها»
سیزده بدر- فروردین ۱۳۹۲