چندی پیش از سوی “موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی” که نهادی وابسته به جمهوری اسلامی است، کتابی تحت عنوان “چریکهای فدایی خلق” انتشار یافته و در آن از جنبش فداییان خلق ایران در فاصله زمانی شکلگیری این جنبش تا بهمن ماه ۱۳۵۷، یک تصویر تاریخی ارائه شده است. اگرچه نویسنده این کتاب شخصی با نام آقای محمود نادری معرفی شده است، اما سابقه “موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی” و اتکای اثر منتشره به اسنادی که در مالکیت انحصاری وزارت اطلاعات قرار دارند، نشانهای است بر این گمان که کتاب مهر حکومت برخود دارد.
ما به نام دو سازمان از تبار چریکهای فدایی خلق ایران، بخاطر مسئولیتی که در قبال گذشته خویش و پاسداشت حیثیت فداییان جانباخته داریم؛ بنا به وظیفهایی که برای خود در جلوگیری از تحریف و تخریب تاریخ چپ و جنبش فدائی قایلیم؛ و در عمل به مسئولیتمان در قبال امر دموکراسی امروز ایران که شفافیت در تاریخ نویسی و تاریخ گویی دیروز از الزامات آن است؛ تاکید و تصریح پارهای موارد پیرامون نفس انتشار کتاب “چریکهای فدایی خلق” و نیز اشاراتی چند به مفاد این اثر را ضرور میدانیم:
*راه آینده از تجربه دیروز می گذرد و این خود، محتاج پرتو افکنی بر راه طی شده و نقد آن است. ما پشتیبان نقد جریانهای سیاسی هستیم و بر آنیم که نهضت کنکاش در عملکرد گذشته همه جریانهای سیاسی سازنده تاریخ معاصر ایران، پاسخی است به ضرورت سیاسی، فکری و فرهنگی روز که میباید هرچه بیشتر گسترش یابد. ما هر بازخوانی تاریخ را به پیشواز میرویم، حتی اگر کژخوانی تاریخش بیابیم و ولو آنکه آنرا در خدمت خصومتورزیهای سیساله حکومتی بدانیم. پس، نخستین سخن ما در رابطه با این کتاب، کتابی که مصداق تاریخنگاری به شیوه گزینش دادههای تاریخی و وقایع اتفاقیه، نور پردازیهای حسابشده روی گوشههایی نا روشن از تاریخ، و خوانش جهتگیرانه تاریخ به سود قدرت است، همانا اعلام استقبالمان از انتشار آن است! ما تابیده شدن نور – ولو کج- بر تاریکیهای تاریخ را بارها بهتر از مدفون ماندن اسناد تاریخی در بایگانیهای وزارت اطلاعات میدانیم و شل شدن قفلهای آویزان بر در اسناد تاریخی، حتی در همین حد را روزنهایی به سوی حقیقتیابی و روشنگری ارزیابی میکنیم. مسئولیت تصحیح و تدقیق این تاریخنگاری اما به عهده آنانی است که یا خود بطور مستقیم در شکل گبری این تاریخ سهم داشته یا آن را از آن خود می دانند.
*ما اذعان داریم که تاریخ نگاری کشور ما، در زمینه تاریخ جنبش فداییان خلق، با خلاء بزرگی روبرو است و نسل جوان کشور در رابطه با این جنبش، با تاریخ نا نوشته و یا دستکم، تاریخی کمتر مدون مواجه است. مسئولیت این کمبود بزرگ هم بر عهده همه بازماندگان آن جنبشی است که متاسفانه بخش اصلی و بیشتر رهبران و کادرهای آن جان بر سر رویش و مانایی آن گذاشتند و اکنون دیگر در میان ما نیستند. اما این معدود بازماندگانی هم که خود را در برابر واگویی روزگار سپری شده مسئول میدانند، سخت از کمبود مدارک و اسناد تاریخی جنبش خویش در رنج اند. زیرا که بخشی از این اسناد از بین رفتهاند، یک بخش که در اختیار ساواک بود اکنون در اختیار وزارت اطلاعات است که جز محارم کسی را امکان دسترسی به آنها نیست، یک بخش هنوز هم متاسفانه فقط ثبت سینههاست و تنها یک بخش است که به شکل خاطره نویسی پراکنده انتشار یافته است. در چنین شرایطی است که “موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی” با داشتن مالکیت انحصاری بر میراث ساواک، برای این جنبش تاریخ نشر میدهد. اسنادی که، قسمت عمده آنها ورقههای بازجویی فداییان خلق هستند که زیر تازش تازیانهها نوشته و امضاء شدهاند و از اینرو هم، نه اعتبار تاریخی و نه اعتبار حقوقی دارند. نویسنده کتاب در مقدمه، در زیر تیتر “اسناد چه نسبتی با حقیقت دارد” اعتماد کامل خود را به اوراق بازجوئی اعلام کرده و تا جائی پیش رفته است که آنها را حقیقت محض پنداشته است. در حالیکه ورقههای بازجوئی نه دربرگیرنده تمام حقایق است و نه ساواک از تمام حقایق اطلاع داشته است. “موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی” با انتشار این کتاب، بدعت تازهای را در تاریخ نویسی بنا نهاده است. بدعت تاریخ نویسی بر پایه اوراق بازجوئی و پروندههای ساواک. در حالیکه تاریخ نویسی بر اساس بازجوئیها، با ابتداییترین ملزومات تاریخ نویسی هم مغایر است. نویسنده کتاب در عین حال در جاهائی، بر اساس اوراق بازجوئیها و پروندههای ساواک به تحلیل و قضاوت نشسته است که به غایت ناعادلانه، غیرواقعی و غرضورزانه است. بدین سان است که نیاز مطلوب آگاهی به تاریخ و کار پژوهشگرانه در مورد جریانهای سیاسی، در این کتاب پاسخی ناپسند مییابد!
*ما متعرض حق تاریخ نویسی هیچکس نیستیم؛ حتی آنکه قصد تعرض به تاریخ ما را دارد! ما، نیروی نقد و مدافع نقدیم و خود، با سلاح نقد علیه هر نوع اختناق، سانسور و جعل و تحریف عمل میکنیم، به جد مدافع فرهنگ نقد در جامعه هستیم و تلاش میورزیم تا که روش و رفتار نقدِ نقد در جامعه سیاسی ما نهادینه شود. ولی ما، نابرابری در میدان نقد را همانند هیچ نابرابری دیگر، بر نمیتابیم. ما، علیه انحصار اطلاعاتی از جمله مالکیت انحصاری بر دادهها و اسناد تاریخی هستیم و عیار سنجش اعتبار هر نقد تاریخی را از جمله و پیش از همه در آن میدانیم که مستندات مورد نقد آن در دسترس همگان باشد. و کتاب “چریکهای فدایی خلق”، درست یکی از مصادیق انحصار اطلاعاتی است. وزارت اطلاعات این حکومت حتی سی سال پس از سقوط رژیم شاه نیز حاضر نیست اسنادی را که در آنها رفتار ساواک علیه فداییان خلق و دیگر مبارزان آن دوره منعکس و ثبت است، در اختیار همگان بگذارد. این حکومت که در سرکوب خونین فداییان خلق در دهه خون و جنایت شصت به تجربه سرکوبگری ساواک متکی بود، اینک دست اندر کار سوء استفاده از مالکیت انحصاری اسنادی است که از ساواک به ارث برده است. ماموریت دادن به گروه یا فردی برای دستچین کردن دادههای تاریخی از میان این میراث – و عمدتا در بر گیرنده اوراق بازجوئیها زیر شکنجههای سبعانه – جهت ارائه تفسیری دلبخواه و یکسویه از برآمد و کارکرد یک جنبش، نه تاریخنگاری، که میباید مظهر تعویض تاریخ تلقی شود؛ این، تاریخ گوئی منصفانه نیست، تنها رفتن به سراغ قاضی تاریخ است تا که بدین طریق، هدف سیاسی تاریخ نگار حکومتی برآورده گردد.
*ما اعلام می داریم که هم تاریخ نگاری و هم نقد تاریخهای نوشته شده، وظیفه و کار مورخان و محققان است تاریخ نویسی از سوی دولتها و احزاب سیاسی، قطعا با شائبه برخورد گزینشی آنها با فاکتهای تاریخی همراه میشود و مسلما – باواسطه یا بیواسطه- زیر تاثیر مصالح سیاسی روز آنها قرار میگیرد؛ و روشن است که چیدمان خود خواسته دادههای تاریخی و گره خوردگی ناگزیر تعبیر تاریخ با منافع سیاسی، متباین با فهم حقیقت دیروز و مانع از درک جوهر تاریخ است. کتاب “چریکهای فدایی خلق” منتشره از سوی “موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی” نمونهایی برجسته از امتزاج و اختلاط تاریخ و سیاست و نشانه دیگری از محبوس کردن تاریخ در حصار سیاست است. بر پایه چنین باوری است که خود نیز حاضر نیستیم به مثابه سازمان سیاسی، به نقد این “اثر تاریخی” بنشینیم. ما یقین داریم که فعالین جنبش فدائی همت خواهند کرد تا با هدف جدا سازی سره از ناسره و پالودن حقایق تاریخی از دعاوی دروغین، در جهت نقد این کتاب و گذراندن آن از صافی اطلاعات صحیح برآیند و با روشنگریهایشان، مانع از شلتاقها در تخریب گذشته جنبش فداییان خلق شوند.
*اجتناب اصولی ما در پرهیز از رویکرد حزبی به تاریخ نگاری و یا نقد تاریخ نگاشته شده، اما نه تنها مانع از آن نیست که نسبت به اتهامات مطرح شده در کتاب “چریکهای فدایی خلق ” – و اینجا دستکم در باره پارهایی دعاوی واهی و دور از هرگونه انصاف – ساکت نباشیم، بلکه خود را موظف میدانیم تا در حد تکذیب جعلیات هم که باشد، اشارهوار بگوئیم که:
– سازمان ما به هیچ کشور وابسته نبوده است. القاء وابستگی چریکهای فدایی خلق به خارج، اتهام بیپایهای است که این کتاب با استفاده از ترفندهای نوشتاری، به آنان وارد کرده است. همگان، از هواخواه تا بدخواه جنبش چریکهای فدایی خلق، هرگز در خودبودگی این جنبش شک نکردهاند و مستقل بودن چریک فدایی خلق را همواره اصیلترین و اصلیترین خصلت آن دانستهاند.
– نویسنده آگاهانه و عامدانه از جنبش فدائی چهره “گانگستریسم” ساخته است. ارایه چهره “گانگستریسم” از جنبش فدایی خلق در این کتاب، نشان از عدم پایبندی نویسنده به وجدان تاریخی دارد. جنبش فدائی برآمده از کار سیاسی و فرهنگی گروههای مختلفی است که این جنبش را پی ریختند. هفت سال پیکار چریکی، نمونههای پرشماری در خود ثبت کرده است که جملگی نشان میدهند که در لحظه آزمون شرف، چریک فدایی دست به انتخاب مرگ میزد تا مبادا که بر همراه شناس یا رهگذر ناشناس، گزندی وارد آید.
ـ القاء دیگر کتاب اینکه، هر چه از عمرحرکت چریکی میگذشت، گویا نظامیگری در آن تشدید میشده است. این ادعا هیچ سنخیتی با واقعیت ندارد و کاملا خلاف مسیر طی شده توسط جنبش چریکی است. بررسی منصفانه روندها نشان میدهد که این جنبش رادیکال، مدام در سمت تاکید بر کار سیاسی و درآمیزی با مبارزه مردم تکامل یافت و در مسیر مقابله قهر آمیز خویش با قهر رژیم شاه، از تقدیس سلاح به مثابه استراتژی تا نگاه به آن همچون وسیله دفاع از خود، طی طریق کرد.
– این کتاب، نسبت به برخی از جانباختگان فدایی، بویژه رفقای کارساز و دارای نقش کلیدی در جنبش ما و مخصوصا زندهیاد رفیق حمید اشرف، خصومت خاصی ورزیده است و در مورد این دیرپاترین رهبر در طول هفت سال مبارزه چریکی، متوسل به انواع اتهامات شده بی آنکه آنها را مستند کند. این کتاب در مورد حمید اشرف اسطوره شکنی نمیکند- که برای توصیف واقعی تاریخ، بسیار هم به اسطوره زدائی نیاز است!- بلکه او را میکوبد تا که این جنبش را بزند. حمید اشرف نه اسطوره که سمبل فدایی خلق بود و مانند خود این جنبش، چون در کار اقدام بود مرتکب خطا هم میشد.
-در این کتاب، به شیوه رندانه و با استفاده از تبحرهای امنیتی، پردازش به نقش و جایگاه کادرهای این جنبش بدان گونه آرایش یافته است که الزامات این پروژه تاریخ نگاری ایجاب میکردهاند! سیاه نمایی برخی از چهرهها، گذشتن سرسری از کارکرد بعضی کادرهای نامآور، سکوت پیرامون مقاومتهای حماسی فداییان در شکنجهگاهها که حتی “تهرانی” – از سر بازجویان جلاد آن زمان- در جریان محاکمات پس از انقلاب ناگزیر از اشاره به موارد معدودی از آنها شد. در برابر اما، بزرگنمایی این یا آن ضعف انسانی در طول هفت سال نبرد نابرابر و سخت طاقت فرسا و این یا آن ناخالصی استثنایی در این پدیده زمینی و سرانجام، تحریر تاریخ چریک فدایی خلق در قالب سناریوی سخیف “لو دادنها”، از مشخصههای این کتاب هستند.
– اینها و مواردی دیگر از این دست، نشان میدهند که ناشرین، تاریخ نشر دادهاند تا تاریخ خوانان این نسل، تاریخ نسلهای پیشین را آنگونه بخوانند که حکومت میخواهد. برخورد این چنینی کتاب، حتی باعث میشود که خواننده کمتر بتواند در برخورد نقادانه با گذشته چریکهای فدایی خلق بر یک رشته انحرافات و اشتباهات آنها که در این کتاب هم مطرح شدهاند، درنگ ورزد و تامل کند.
*پیش از این گفتیم و باز تکرار میکنیم که اسناد بایگانی شده در هر کشور، جزء تاریخ مردم آن کشور است، به عموم ملت تعلق دارد و میراثی است ملی، که همگان – بی هیچ استثناء – حق رویتشان را دارند و محق تفحص در این اسنادند. در کشورهای مبتنی بر دموکراسی، این حق حتی صورت قانونی بر خود میگیرد و در شکل قانون و آئین، تعریف و تصریح میشود. در دموکراسیها، از طریق وضع مقررات معین، دسترسی آزادانه همه مردم به اسناد ملی تا آنجا تضمین میگردد که برای محرمانه ماندن اسناد دولتی سقف زمانی تعیین میشود و دولتها وظیفه مییابند تا در موعد معین، دست به انتشار آنها بزنند. اما حکومت جمهوری اسلامی، شهروندان ایران را مانند بسیاری دیگر از موارد
حقوق بشر، از این حق دسترسی به اطلاعات هم محروم کرده است که بتوانند به تاریخ خود مراجعه کنند و در کنکاش تاریخ خویش آزاد باشند. سی سال از فوت سلطنت در ایران میگذرد، ولی اسناد آرشیو شده در بایگانیهای امنیتی آن رژیم، همچنان در سردخانههای جمهوری اسلامی منجمد ماندهاند. تنها محل و مورد استفاده آنها در این مدت نیز، صرفا بهره گیری دیروزین ماموران اطلاعات حکومت جمهوری اسلامی از تجربه پلیس شاه در سرکوب مخالفان بوده و بهره برداری امروزین تاریخ نویسان وابسته به همین حکومت، در تحریف تاریخ مبارزان آنزمان و تاریخ سازی به نفع آنهایی که سوار بر مرکب قدرت اند.
ما اعلام می کنیم که این حق همه ایرانیان است که امکان دسترسی به همه اسناد پیش از انقلاب و دوره پهلوی ها را داشته باشند و این وظیفه بی درنگ مسئولان جمهوری اسلامی است که دست از عناد سی ساله شان بردارند و بر این تاخیر مطلقا غیر قابل توجیه، پایان دهند. ما یکبار دیگر و همینجا، همصدا با همه آنان که خواهان باز شدن تمامی پرونده های آن دوره به روی علاقمندان به مطالعه تاریخ و آگاهی از گذشته هستند و با تاکید بر حقانیت تعلق همه اسناد کشور به عموم مردم – همچون میراثی ملی – خواستار انتشار آنها از سوی جمهوری اسلامی هستیم.
* و در این سخن مشترک، لازم است که بگوییم:
ـ ما خود کنشگر و حامی نقد عمیق و منصفانه جنبش مسلحانه هستیم. همانگونه که خود در گذر از راهی طولانی و پر پیچ و خم، با پای بندی به آرمانهای بنیانگذاران جنبش فدائی، یعنی آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم، از سازمانی سیاسی- نظامی به سازمانهای سیاسی طی طریق نموده ایم.
ـ کتاب منتشره علیرغم کوششهای بسیار ظریف و حساب شده ناشران آن در توصیف تحریف آلود روندهای حیات ما در دوره پیش از انقلاب و به رغم نگاه منفی کتاب به تاریخ چریکهای فدایی خلق، باز آئینه ایی شده است- ولو کدر- که در آن تلاشهای تحسین برانگیز جوانان آرمانخواه، پرشور و از جان گذشته نسل آنزمان بازتاب یافته است. جوانانی که، همه هستی خود را نثار راه یابی برای رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی مردم خویش کردند. نسلی فروتن، که از بلند همتی اش سخن نمی گوید، اما پذیرنده همه مسئولیتها، ناکامیها و خطاهای خویش می شود. در جابجای این کتاب، در میان صفحات، سطور و حتی در ورای ابهام گوییهای کلامی آن، به روشنی می توان دید که در تاریخ معاصر ایران، در موضوع وحدت گفتار و کردار، صداقت در رفتار و مایه گذاری برای آرمان، کمتر نمونه ایی به شفافیت و زلالی فدایی خلق سراغ می توان یافت. هم از اینروست که جمهوری اسلامی همان اندازه می تواند در خیال خود مبنی بر نابودی فیزیکی و سیاسی جنبش فداییان خلق – در پی آنهمه کشتار و زندان – سیر کند و خشت خام زند که گمان بدارد با استناد گزینشی به اسناد انحصاری اش، خواهد توانست تاریخ ما را جعل کند، آنرا وارونه جلوه دهد و به تباهی اش برخیزد.
* در پایان اما پاسخ به این سوال را ضرور می دانیم که چرا حکومت با دست چینی از اسنادی که سی سال مخفی نگهداشته شده بود، در صدد تاریخنگاری برای جنبش فدائی برآمده است:
واقعیت این است که هدف و سیاست رژیم نابودی چپ و حذف آن از صحنه سیاسی کشور است. حکومت سالها تلاش کرد نام فدائی و اندیشه های سوسیالیستی آنان در جامعه مطرح نشود. حکومت نگران آن بود که بینش و مبارزات فدائیان الگوی جوانان برای شکستن خفقان مذهبی حاکم بر جامعه قرار گیرد. این سیاست شکست خورده و امروز با وجود تمام بگیر و ببندهای حکومت، چپ سوسیالیست به عنوان نیروئی مستقل برآمد کرده و نفوذ خود را در جنبشهای اجتماعی و بخصوص دانشجویان، گسترش داده است. دانشگاه دوباره به سنگر چپ تبدیل شده ولی مبارزات چپ امروز، نه چریکی- سیاسی، که مبارزه ای سیاسی و همگام با نیروهای اجتماعی است. این چپ اما در پی شناخت ریشه و تاریخ خود است. در پی آن است تا آنچه را شفاهی و از حافطه جامعه به او رسیده، مستند و مستدل دریابد، فراز و فرودهایش را بشناسد، محک بزند، به تجزیه و تحلیل اش نشیند و از دانش و تجربه نسل پیش از خود- نسلی که جمهوری اسلامی رابطه اش را با آن بریده- بهره گیرد، تا به کج راه و بی راه نرود. پس در این شرایط که با تمام تمهیدات رژیم، چپ دوباره در جامعه برآمد کرده، حکومت را چاره دیگری نیست جز آنکه منابع و اطلاعات را سانسور کند و تاریخ را به سیاق حود بنویسد تا به زعم خود، آگاهی را محصور و محدود کند. در این شرایط است که کتاب “چریکهای فدایی خلق” از سوی “موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی” که نهادی وابسته به جمهوری اسلامی است نشر می یابد. با انتشار این کتاب، حکومت بر آن است تا اگر نتواند نسل جدید چپ در ایران را از راه باز دارد، ذهنیت منفی نسبت به گذشته چپ را در ذهنیت آنان شکل دهد. اما نایاب شدن سریع چاپ اول این کتاب، خود نمود گستردگی طیفی است که در پی آگاهی از جنبش فدائی و تاریخ آنند و نشان می دهد که نسل جدید چپ در ایران پا بر زمین سفت کرده و از میان همین تاریخ تحریف شده، با تمیز سره از ناسره، توشه لازم را برخواهد گرفت.
هیئت سیاسی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فداییان خلق ایران
چهارشنبه ۲۴ مهر ۱٣٨۷ ـ ۱۵ اکتبر ۲۰۰٨