۵ سال از شکل گیری جنبش سبز می گذرد. شما امروز وضعیت جنبش سبز را چگونه ارزیابی می کنید؟
اگر منظورتان یک حرکت مشخص باشد که زمانی فضای سیاسی را پر میکرده و در صدر خبرها بوده، آن حرکت به پایان رسیده است. ولی حرکتها قابلیت اتصال دارند، یعنی ما میتوانیم حرکت دیگری را به آنها متصل کنیم و یا اینکه در آن پدیده اصلی این قابلیت اتصال وجود ندارد.
پس سؤال این است که آیا این جنبش به تاریخ پیوسته و یا اینکه عوامل زاینده و حیات بخش ان هم چنان زنده و پابرجا هستند؟
این جنبش به تاریخ پیوسته، در عین حال قدرت اتصال دارد و این به آن برمیگردد که به قول شما عوامل زاینده آن همچنان زنده و پابرجا هستند.
در جامعه انسانی عوامل محرک در سطوح مختلفی از نظر عمق و نحوه تأثیرگذاری مشخص بیمیانجی قرار دارند. به نظر من جامعه ما همچنان متأثر از عواملی است که جنبش سبز را برانگیختند. جنبش سبز جنبشی بود که دفاع از حق رأی آن را برانگیخت و این دفاع از حق رأی دفاع از حق انتخاب بود. منظور من از حق انتخاب حقی است که برخورداری از آن وقتی میسر میشود که راههای انتخاب برای تأمین زندگی و انتخاب سبک زندگی فردی گشوده باشد. جامعه هم در بعد تأمینی و هم در بعد آزادی در انتخاب سبک زندگی دچار بلای دوگانه درهمپیچیده محرومیت و ممنوعیت است.
به اعتبار این که جنبش سبز جنبش دفاع از حق انتخاب بود، قابلیت اتصال دارد. ما هر زمان که از حق انتخاب دفاع کنیم به این جنبش متصل میشویم و آن را از گذشته به امروز وصل میکنیم.
شاخصه تداوم حیات این جنبش در چیست؟ چه ارزیابی از نیروی اجتماعی و سیاسی این جنبش دارید؟
آن صورتبندی سیاسی و اقتصادی و فرهنگیای که آفریده و مشخصه جمهوری اسلامی است، دچار انسداد است. تلاش آن برای چابک کردن دستگاه زنگخورده خود و رجوع مجدد به پایههای تودهایاش، تلاشی که در جریان احمدینژاد مجسم میشد، شکست خورده است. بیکاری و فلاکت گسترشیابنده است و دست کم این است که به شکل مؤثری مهارشدنی نیست. عرصه بر مردم هم به لحاظ تأمین زندگی و هم نحوه گذران زندگی تنگ است. رژیم در هر کار مردم دخالت میکند و میخواهد در همه عرصهها اعمال ولایت کند. جامعه هم در مقابل، مقاومت میکند.
شاخصه تداوم جنبش سبز به عنوان جنبش دفاع از حق انتخاب، تداوم حرکتهای ولایتگریزانه و ولایتستیزانه است. هر حرکتی از اعتصاب در کارخانه گرفته تا زندان، از مقاومت مستقیم دربرابر گزمهها گرفته تا دهنکجی به آنها به صورت سرپیچی از حجاب تحمیلی، همه ولایتستیزانه هستند و از این نظر به جنبش سبز متصلاند.
نیروهای اجتماعی و سیاسی ولایتستیز متنوعاند. حتا بخشی از نیروهای رژیم، مدام بیشتر در برابر ولایت سرپیچی میکنند و قضیه وقتی جدی میشود که بر سر شخص ولی فقیه دعوا بالا گیرد.
نکته مهم اتفاقی است که در عمق جامعه دارد میافتد و آن فروپاشی ساختارهای ولایتی است، فروپاشی ساختارهای پدرسالاری است. فردیت مدرن رشد میکند و ایدئولوژی ولایت هر چه بیشتر بیپایه میشود.
در جنبش سبز دو نیرو به هم پیوستند. طیفی که از ابتدا در زیر چتر ولایت نبودند و طیفی که در زیر چتر ولایت پرورش یافته بودند، اما آماده شده بودند که به آن پشت کنند. اهمیت جنبش سبز در این است. آنچه با آن نمود یافت، ادامه پیدا خواهد کرد.
چرا گردانندگان حکومت و به ویژه آقای خامنه ای از یکسو مدعی زوال “فتنه” (جنبش سبز) هستند و از سوی دیگر از برآمد آن وحشت دارند؟
قضیه روشن است: ولایتستیزی مضمون مشخص عدالتخواهی و آزادیخواهی در ایران است. وقتی میگویند “فتنه” زوال یافته است، دارند به خودشان امید میدهند که همه چیز را زیر کنترل دارند. اما یاوه میگویند. حتا یک مجله متکی به پول ولایت و سپاه را که ورق بزنید، در آن جلوههای ولایتگریزی میبینید. رژیم قوی نیست، ما ضعیف هستیم که نمیتوانیم ستیز به ولایت را به صورتی منسجم و هماهنگ و با اقتدار پیش ببریم.