سامانه اینترنتی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

GOL-768x768-1

۱۰ آذر, ۱۴۰۴ ۲۱:۰۰

دوشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۴ - ۲۱:۰۰

به مناسبت روز جهانی ایدز: چرا میزان ابتلا در آلمان نیز رو به افزایش است؟
کارشناسان نگران یافته‌ای هستند که سال‌هاست ثابت مانده و در مورد سایر کشورهای اروپایی نیز صدق می‌کند: این واقعیت که تشخیص اغلب با تأخیر انجام می‌شود. حدود یک سوم عفونت‌ها...
۱۰ آذر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
فروش جهانی اسلحه در بالاترین سطح رسیده است 
جهان همچنان به مسلح شدن خود ادامه می‌دهد و تولیدکنندگان سلاح تقریباً در هر کشوری سود می‌برند. داده‌های جدید موسسه تحقیقات صلح بین‌المللی استکهلم نشان می‌دهد که فروش ۱۰۰ تولیدکننده...
۱۰ آذر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
«خطرناک‌ترین مکان برای یک زن هنوز خانه‌ی خودش است.»
با توجه به اینکه خطرناک‌ترین مکان برای یک زن هنوز خانه خودش است و اینکه امنیت در روابط (سابق)، درون خانواده و در حلقه اجتماعی نزدیک او وجود ندارد، به...
۱۰ آذر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
پس از جنگ - به‌بهانه‌ی «شانزده روز نارنجی» منع خشونت علیه زنان
زری: جنگ گلوی زندگی را گرفته/ از این خشونت عریان/ شانه‌های تاریخ می‌لرزد/ و بی‌کلامی هق‌هق‌کنان/ در خود گریه می‌کند/ زن در خرابه‌ها هنوز/ به دنبال چیزی می‌گردد.
۱۰ آذر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: زری
نویسنده: زری
نگاه گذرایی به تاریخ «حزب دموکراتیک خلق افغانستان»
اسد کشتمند: «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» گذشته از اینکه برپایه خواست زمان واکنشی بود برای حل معضلات اجتماعی و سیاسی داخل کشور، در عین زمان پدیده ای است که نمی‌توان...
۱۰ آذر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: اسد کشتمند
نویسنده: اسد کشتمند
آلاتی‌تی
آنگاه که مجبور می‌شوی برای نجات جنگل به درون آتش بروی... زمانی که برای تسکین درد بیماری، خود تا انتهای خط می‌روی.. وقتی برای نجات انبوهی انسان، فداکاری را برمی‌گزینی...
۹ آذر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
دنیا را نارنجی کن! | شانزده روز نارنجی و مبارزه با خشونت علیه زنان | مناف عماری
در روزهای کارزار «شانزده روز نارنجی» و در پی روز جهانی محو خشونت علیه زنان (٢۵ نوامبر)، مناف عماری، دانش‌آموخته حقوق و عضو سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، تأکید می‌کند...
۹ آذر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

جنگ و گلهای یاس مادر (۴)

روزی باز صدای آژیر از پادگان، تمام فضای شهر را لبریز می کند. انگار قرار است باز هواپیماها بیایند. و ما شتابان بە زیرزمین بە گلهای یاس پناە می بریم. صدای ترق و تروق ضد هوایی ها آسمان را پر می کند. و ناگهان همان صدای وحشتناک همیشگی دوبارە پیدا می شود. انگار خدا دارد آسمان را پارە می کند. هواپیماها چنان هوا را می درند کە انگار از اینکە نمی توانند بیشتر از این سرعت بگیرند، می نالند. و جائی صدای انفجارهای مهیب دنیا را بشدت می لرزاند. خانە ما هم می لرزد. گلدانهای یاس جابجا می شوند. و پدر گوشهایش را می گیرد. چهرەاش چنان در هم رفتە است کە انگار کسی با چوب محکم بر سرش کوبیدەاست. و من این درد را می شناسم. از دوران دبستان، هنگامیکە ناظم سر بی نظمی در سر صف، ناگهان، بدون اینکە خودم هم متوجە باشم از عقب با چوب دراز خود بر سرم کوبید

 من چقدر اشتباە می کردم! جنگ واقعی تر از آنی بود کە بشود با خیال و با رویا بە مصاف آن رفت

روزهای جنگ را در حیاط بزرگمان می گذرانم. باغچە را با شلنگی کهنە کە رنگی بە رویش نماندە آب می دهم، علفهای هرز را می کنم، بە درختان سیب کە امسال اغلب سیبهایشان کرم زدە است می رسم، و غروب کە می شود بە اتاق کفترها رفتە و در میانشان می نشینم. طبیعت بهترین پناە بە گاە جنگ است. آنجا همە چیز مثل سابق است. نە نگاە کبوتران تغییری کردە و نە ساقە گیاهان و تنە درختان از ترس تصور مرگی ناگهانی و خونین، مثل تن آدمها دچار لرزشهای ناخواستە می شود. و قلبی نیز موجود نیست تا ضربانش تا حد اعلا سینە را با تپش خود لبریز کند. آنجا همە چیز مثل همیشە آرام است. و من تا می توانم بە آنها خیرە می شوم. و لعنت می فرستم بە روزی کە انسان انسان شد، و از طبیعت خود را جدا کرد. و ‘آنجا’ چقدر دوردست و غریب بە نظر می رسد. گلها، درختان و کبوتران نمی دانند آنجا در بیرون چە خبر است. و فکر می کنم کە بی خبری شاید بهترین راە گذشتن از دوران جنگ باشد. و بە رادیوی پدر می اندیشم. و اگر آن کوچولوی نازنین سیەپوش با آنتن سفید براقش در کنج اتاق نبود، دنیای ما این روزها جور دیگری می شد. شاید با وجود جنگ، مادر گلهای یاس را دوبارە بە اتاق بالا بر می گرداند. و می دانم کە اشتباە می کنم. جنگ، فراتر از رادیوی پدر بود. جنگ در هوا بود، در کوە و دشت بود، در آسمان جولان می داد و از بالای بام هر لحظە بە درون خانە سرک می کشید. جنگ در درون ما بود، در خلوت شهر و در سنگینی فضائی بود کە سینەها را می انباشت و فشار می داد.

 نە، من چقدر اشتباە می کردم! جنگ واقعی تر از آنی بود کە بشود با خیال و با رویا بە مصاف آن رفت. جنگ را باید مثل خودش پذیرفت، و با آن زندگی کرد. و جنگ هیولائی بود کە متولد می شد، رشد می کرد و پیر… نە پیر نمی شد، بلکە یکدفعە جائی گم می شد. و مادر می گفت آنجا در بیرون در میان کوهها و در آغوش طبیعت آنقدر جاهای اسرارآمیز و ناشناختە هست کە تنها خدا از آنها خبر دارد، و جنگ جایی در میان آنها گم می شود. او معتقد بود کە جنگ خستە از وجود خودش نیاز بە خوابهای طولانی دارد. و سالها می خوابد و بعد ناگهان بیدار می شود و مثل هر موجود زندە دیگری به دنبال آب و غذا می گردد تا بدن نحیف و لاغرشدە خود را دوبارە جان تازەی ببخشد. و من به خودم گفتم کە اگر زمانی آنقدر قوی شدم کە بتوانم بە تنهائی کولەپشتی ای پر از لوازم ضروری بر کولم بگذارم، بی گمان بە میان دشت و صحرا خواهم رفت و جنگ را یافتە و خواهم کشت. و چاقوی آشپزخانە را در دستانم می چرخانم. نوک و لبە تیز آن، امید را در درونم صد چندان می کند. بە خودم می گویم باید این چاقو را روزی بدور از چشم مادر پنهان کنم.

و با مورچەها هم بازی می کنم. درست در حیاط پشتی، آنجائی کە خلوت تر از هر مکان دیگری در خانە ماست. پوشیدە با گیاهان هرزە و محصور با دیوار بلندی کە ما را از خانە همسایە جدا می کند. و آنجا پر مورچە است. از قدیم هم این جوری بودە است. و من می فهمم کە مورچەها هم بە جاهای خلوت علاقەمنداند. و البتە با مورچە نمی شود بازی کرد. آنها بشدت سرشان بە کار خودشان گرم است. و بازی یکطرفە می شود. من راە آنان را با کندن چالەای، در قد و قوارە دنیای خودشان، قطع می کنم،… و یا با انداختن کلوخی منحرف می کنم. یا با آب رد پا ها را از میان می برم. وصف دور و دراز مورچگان سراسیمە می شود. کل منطق کارشان بهم می خورد. مورچەها برای پیدا کردن راە در هم می لولند، بر می گردند، سر بە بیابانهای اطرافشان می گذارند. و هستند کە از چالە و کلوخ و آب می گذرند، اما بدون باری کە بر روی دوششان حمل می کردند. و بازی یکطرفە چنین است. منطقی ندارد و همە چیز را بە هم می زند. و جنگ یک بازی یکطرفە است. مادر از پنجرە فریاد می زند کە اینقدر بە زمین زل نزنم کە گردنم درد می گیرد. و بعد پیش خودش می گوید پس شهر، کی دوبارە پر مردم می شود تا این طفلک از تنهائی بدرآید!

و روزی باز صدای آژیر از پادگان، تمام فضای شهر را لبریز می کند. انگار قرار است باز هواپیماها بیایند. و ما شتابان بە زیرزمین بە گلهای یاس پناە می بریم. صدای ترق و تروق ضد هوایی ها آسمان را پر می کند. و ناگهان همان صدای وحشتناک همیشگی دوبارە پیدا می شود. انگار خدا دارد آسمان را پارە می کند. هواپیماها چنان هوا را می درند کە انگار از اینکە نمی توانند بیشتر از این سرعت بگیرند، می نالند. و جائی صدای انفجارهای مهیب دنیا را بشدت می لرزاند. خانە ما هم می لرزد. گلدانهای یاس جابجا می شوند. و پدر گوشهایش را می گیرد. چهرەاش چنان در هم رفتە است کە انگار کسی با چوب محکم بر سرش کوبیدەاست. و من این درد را می شناسم. از دوران دبستان، هنگامیکە ناظم سر بی نظمی در سر صف، ناگهان، بدون اینکە خودم هم متوجە باشم از عقب با چوب دراز خود بر سرم کوبید. مادر در گوشەای نشستە و با چشمانی مضطرب بە جائی نامعلوم نگاە می کند. بیرون غوغائیست. انگار دوران آهن است. همە چیز چقدر سخت و سنگین است. و آن روز هم می گذرد. همە در نهان خوشحالیم. پدر شب در کنار رادیویش می گوید کە لااقل تا چند هفتە دیگر بر نمی گردند. می گوید تنها کە ما نیستیم، مملکت پهناور است و باید بە جاهای دیگر هم سر بکشند. و پدر راست می گوید. و آن شب انگار شب قبل از روز جشن است. پس ما لااقل تا چند هفتە دیگر بدون هیچ گونە شک و تردیدی زندە می مانیم. و پدر دو نخ سیگار دود می کند.

همان شب خوابهای خوب خوب می بینم. یکی از آنها: در خواب، همان دختربچەای بە خوابم می آید کە چند سال پیش عاشقش شدە بودم. دختری کە از شهر دیگری بود و پدرش انتقالی گرفتە بود و بە شهر دیگری کوچیدە بودند. در خواب، در حیاط در میان گلها بە من لبخند می زد و می گفت کە گلی برایش بچینم. اما من از او می خواستم کە برویم پشت حیاط و با مورچەها بازی کنیم. گفتم دو نفری راست راستکی می شود مورچە بازی. اما او نگاهش تنها بە گلها بود. او از گلها گفت و من از مورچەها،… او هی از گلها گفت و من هی از مورچەها. عاقبت گفت بسیار خوب تو برای من گلی بکن، و من هم با تو مورچە بازی می کنم!

و مورچەبازی ما شد خردە نانهائی کە برکنار راە مورچەها و بر لبە سوراخهایشان قرار می دادیم تا آنها اینقدر دنبال غذا خستە و سرگردان ندوند. هرچند تا متوجە خردە نانهای ما می شدند، انگاری زمانی طولانی باید می گذشت. و مورچەها با آن کلەهای کوچکشان چە احمق بودند!

در خواب بە خودم گفتم جنگ کە تمام شد آن دختر رویاهایم را هر کجا کە باشد، پیدا خواهم کرد. آری پیدا خواهم کرد.

ادامە دارد…

 

تاریخ انتشار : ۹ فروردین, ۱۴۰۱ ۲:۱۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

احضار و بازداشت کنشگران و کارشناسان مترقی، آزادی‌خواه، عدالت‌جو و میهن‌دوست کشورمان را به شدت محکوم می‌کنیم

احضار و بازداشت این روشنفکران هراس از گسترش و تعمیق نظرات عدالت‌خواهانۀ چپ و نیرویی میهن‌دوست، آزادی‌خواه و عدالت‌جو را نشان می‌دهد که به عنوان بخشی از جامعۀ مدنی ایران، روز به روز از مقبولیت بیشتری برخوردار می‌شوند.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

جامعهٔ مدنی ایران و دفاع از حقوق دگراندیشان

جامعۀ مدنی امروز ایران آگاه‌تر و هوشیارتر از آن است که در برابر چنین یورش‌هایی سکوت اختیار کند. موج بازداشت اندیشمندان چپ‌گرا طیف وسیعی از آزاداندیشان و میهن‌دوستان ایران با افکار و اندیشه‌های متفاوت را به واکنش واداشته است

مطالعه »

انقلاب آمریکایی: پیروزی دموکرات‌های سوسیالیست از نیویورک تا سیاتل…

گودرز اقتداری: با توجه به اینکه خانم ویلسون، شهردار سابق را ابزاری در دست تشکیلات حاکم بر حزب معرفی می‌کرد، به نظر می‌رسد کمک‌های مالی از طرف مولتی میلیونرهای سرمایه‌داری دیجیتالی در شهر که عمده ترین آنها آمازون، گوگل و مایکروسافت هستند و فهرست طولانی حمایت‌های سنتی حزبی در دید توده کارگران و کارکنانی‌که مجبور به زندگی در شهری هستند که عمیقا با مشکل مسکن و گرانی اجاره ها روبرو است، به ضرر او عمل کرده است.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

به مناسبت روز جهانی ایدز: چرا میزان ابتلا در آلمان نیز رو به افزایش است؟

فروش جهانی اسلحه در بالاترین سطح رسیده است 

«خطرناک‌ترین مکان برای یک زن هنوز خانه‌ی خودش است.»

پس از جنگ – به‌بهانه‌ی «شانزده روز نارنجی» منع خشونت علیه زنان

نگاه گذرایی به تاریخ «حزب دموکراتیک خلق افغانستان»

آلاتی‌تی