شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۷

كار، ارگان سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)

شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۲ - ۰۱:۴۷

جنگ و گلهای یاس مادر (۳۰)

گاهی وقتها از ترس بچەگانە خودمان خندەمان می گرفت، و پدر بە شوخی کلی بە ما طعنە می زد. و تمام آن بهار تن و جان ما بە تندر عادت نکرد کە نکرد، و همچنان با هر جرقەای در آسمان بر خود می لرزیدیم. پدر گفت کە سال پر برکتی است و تاکید کرد کە مدتهاست چنین بهاری را تجربە نکردە است. و انگار باران می خواست با حضور سیل آسای خود، تن شهر را چنان از گردوغبار و خون خشک شدە حوادث ماههائی کە گذشتند پاک کند کە گوئی هیچ جنگی درنگرفتە بود.

 

هفتەها گذشت و شهر تغییر چندانی نکرد. نە کسی از اهالی، تا جائی کە من می دانم، بە خانە و کاشانەاش برگشت و نە شهر آنچنان امن و امان شد کە نتوان گاهی اوقات آژیر خطر پادگان، صدای ترسناک هواپیماهای جنگی و یا انفجارهای خفە دوردست را نشنید! بنابراین خیلی سریع امید پدر بە یاس تبدیل شد. و این یاس چنان بود کە مدتی ذوق گوش دادن بە رادیو را از دست داد و بیشتر مشغول امورات خانە شد. با آوردن شیشەهای سالم از خانەهائی کە در و دیوارشان بنوعی جان سالم بدر بردە بودند، پنجرەها را مثل سابق کرد و در حیاط نیز مشغول باغچە شد. پدر استفادە از شیشەهای سالم مردم را دزدی بە حساب نمی آورد و کاملا با وجدانی آسودە آن را انجام می داد. معتقد بود کە خانەهای خراب باید در فکر ماندگاری خانەهائی باشند کە هنوز بوی زندگی از آنها بر می خواست. تازە هیچ اطمینانی هم وجود نداشت کە بخشهای سالم باقیماندە همان بلائی کە بر سر ویرانەها آمدەبود، بر سرشان نائل نیاید.

و درمورد باغچە باید گفت کە خوشبختانە از سال قبل مقداری بذر سبزیجات در صندوق کوچکی کە در زیرزمین قرارداشت، ماندە بود. پدر بعد از کندن باغچە با بیلی قدیمی، آنها را با دقت خاصی کە ویژە خودش بود، کاشت. او استعداد خاصی در این مورد داشت. ما هر سال بە گاە تابستان بهترین سبزیجات محلە را داشتیم. البتە مادر هم در این مورد نقش اساسی داشت. این او بود کە بعنوان دستیار شوهرش مسئولیت اصلی حفظ و نگهداری باغچە را بر عهدە داشت. و آن بهار، فصل پر بارانی بود. بیشتر روزها باران می  بارید و آسمان از صدای هولناک و غران رعد و برق در خود می پیچید. و تنها تن آسمان نبود کە می لرزید. تندر ما را بە یاد صدای ترسناک هواپیماها می انداخت و هر بار کە شتابان بر شهر فرو می آمد، بی اختیار از جا می پریدم و اضطرابی سخت چند ثانیەای ما را در بر می گرفت.

گاهی وقتها از ترس بچەگانە خودمان خندەمان می گرفت، و پدر بە شوخی کلی بە ما طعنە می زد. و تمام آن بهار تن و جان ما بە تندر عادت نکرد کە نکرد، و همچنان با هر جرقەای در آسمان بر خود می لرزیدیم. پدر گفت کە سال پر برکتی است و تاکید کرد کە مدتهاست چنین بهاری را تجربە نکردە است. و انگار باران می خواست با حضور سیل آسای خود، تن شهر را چنان از گردوغبار و خون خشک شدە حوادث ماههائی کە گذشتند پاک کند کە گوئی هیچ جنگی درنگرفتە بود. و من آن بهار گاهی اوقات زیر باران می رفتم و خود را بە دانەهای خیس بیشمار آن می سپردم. و آن بهار بود کە برای اولین بار حس یگانگی با باران در من بە وجود آمد، و دانستم کە انسان در حقیقت زیاد از طبیعت دور نیست، بشرطی کە آن را بە یاد داشتە باشد. و صدای شر شر ناودانها در فضای شهری کە ماهها بود بە سکوت و تنهائی خود خو گرفتە بود، آوازی بود کە در جان می ریخت.

در یکی از همین روزها تصمیم گرفتم کە سری بە محلەهای جنوب بزنم. و من با اینکە اهل این شهر بودم، اما هیچوقت بە این محلات پا نگذاشتە بودم. محلاتی کە اهالی آن عمدتا از مردم کوچیدە بە شهر از دهات اطراف بودند با خانەهای گلی با فواصل معین و گاە زیاد با هم، کە انگار سقف آنها کوتاهتر از خانەهای داخل شهربودند. محلەای کە در میان تپەهای ماهور دامنە کوهی کە در پشت آن قرار داشت جاری می شد. و رودخانە کە از بخشی از آن می گذشت، با درختان بید کوچک و بزرگ و نیزاری کە تابستانها چنان لبریز از پشە و مگس می شدند کە زندگی را بر اهالی دشوار می کردند.

و من آنجا را دیدم. از فواصل میان خانەها کە زیاد بە کوچە نمی ماندند، گذر کردم. قدمهای مرددم را مهمان خیابانهای آسفالت نکردەاش کردەام، و بە همە چیز بە دقت نگریستم. آرە، درست بود، اینجا هنوز مردمان زیادی زندگی می کردند. با مرغ و خروس و گاوهایشان،… با الاغهائی با توبرە و با گاری. با مردانی کە روزها بە دهات اطراف شهر می رفتند، و غروب بر می گشتند. آدمهائی کە آذوقە دولتی می گرفتند و انگار آمادە نبودند تحت هیچ شرایطی خانە و کاشانەاشان را ول کنند. زنانی کە شلوار کردی روی لباس زنانەاشان می پوشیدند و مرتب مشغول کار و رسیدگی بە خانە و بچەهایشان بودند.

و بچەهائی کە با لباسهای ژندە در کوچەها بازی می کردند. و عجیب اینکە این بخش شهر مثل قسمتهای دیگر ویران نبود. و شاید علت آن همان فاصلە خانەها از همدیگر بود. فواصل از شدت تخریب خانەها توسط بمبها می کاست. و ناگهان حس عجیبی بە من دست داد. احساس تعلق بە این مردم منزوی از شهر مرا در خود گرفت. و براستی هم چنین بود. و یادم آمد کە پدر من هم از همان تبار بود، تنها اینکە او در بخش دیگری از شهر زندگی می کرد و سرنوشت این فرصت را بە او دادەبود کە بعنوان سرایدار مدرسەای شروع بە کار بکند کە زندگی او را گونەای دیگر کردەبود. و اگر بە غیر از این بود، حتما من هم حالا جزئی از این محلە و مردمان آن بودم. بە خودم گفتم کە پدر این را می داند و برای اینکە سرانجام بە چنین جائی کوچ نکند شهر را ترک نکردەاست!

و پدر همیشە امید داشت کە روزی دوبارە بە سر کارش بر می گردد، کاری کە حائل میان او و کوچ بە این محلە بود. لبخند تلخی انگار بر لبانم ظاهرشد. و سعی کردم پدر را درک کنم. و ناگهان چنان احساس تعلقی بە این محلە مرا در خود گرفت کە انگار سالهاست با کوچە پس کوچەهای خیالی آن آشنا هستم. و مردها و خانمها بە من خیرە شدند. مثل اینکە مدتها بود غریبەای را در میان خود ندیدە بودند. و من بر سرعت قدمهایم افزودم، و سعی کردم هر چە سریعتر از آنجا خارج شوم. انگار بیشتر از هواپیماها باعث اضطرابشان می شدم. در درونم خودم از آنها معذرت خواهی کردم.

ابرها در آسمان دوبارە گرد هم می آمدند و انگار باز در فکر غوغائی دیگر بودند. و در این اثنا من بە انتهای خیابانی خاکی رسیدم کە با گذر از آن، محلە را پشت سر می گذاشتم. و درست آنجا، ناگهان چیزی توجهم را بخود جلب کرد. نوشتە سیاە رنگ درشت و بزرگی بود کە روی ستون میان دو مغازە خودنمائی می کرد “نابود باد جنگ!” نوشتەای با خطوط کج و معوج کە انگار نویسندە آن زیاد فرصت نکردە بود روی نوشتن آن وقت کافی بگذارد.

و پیش خودم تکرار کردم “نابود باد جنگ!” واقعیت آن بود کە شهر پر از شعارهائی در دفاع از جنگ دفاعی و محکوم کردن دشمن بود، شعارهائی کە با اینکە نوید شکست دشمن را می دادند، اما انگار با مقدس کردن آن، همزمان آن را همچون هدیەای الهی هم می دانستند! دوبارە بە شعار اندیشیدم. و راستی چرا تا حالا راجع بە چنین موضوعی نیاندیشیدە بودم! و دانستم کە من در تمامی این ماهها بە جنگ همچون پدیدەای عادی، مانند همە پدیدەهای دیگر نگریستە بودم. و با اینکە همچون پدر خواهان پایان آن بودم، اما بە نابودی آن فکر نکردە بودم! و در این نوشتە، جنگی بود درست مانند خود جنگ. شعار ندا سر می داد کە برای پایان جنگ باید کاری کرد، واللا پایانی ندارد. پس میان پایان و نابودی، از زمین تا آسمان تفاوت وجود داشت.

در حالیکە شعار کاملا مرا در خود فرو بردە بود، چند قدمی نگذشتە کە دیدم هیکلی آشنا از روبرو می آید. ابتدا زیاد بە آن توجە نکردم، اما نگاهم مرا با خود برد. و همدیگر را بازشناختیم. یک آشنای قدیمی سال اول دبیرستان کە مدتها بود ندیدە بودمش. و چقدر تغییر کردە بود! یکی دو سال از من بزرگتر، با سبیلی پرپشت و سینەای پر مو کە از چاک پیراهنش کاملا پیدا بود. قدمهایمان را آهستە کردیم و با هم ابتدا با کمی تردد سلام علیک کردیم. و چقدر سریع همان حال و هوای قدیمی بازگشت. و او در همین محلە زندگی می کرد. از چهرەاش، درست مانند ما، می شد تحمل روزهای جنگ را خواند. اما چیز دیگری را هم با خود داشت کە انگار زیاد میل بە خودنمائی نداشت. من از خودم گفتم و او هم از خودش. و بلافاصلە فصل مشترک ما کە خود را در ماندگاری درون شهر می دید، چنان برجستە شد کە انگار سالهاست با هم رفیق بودیم. تعارف کرد کە همراهش بە خانەاشان بروم. و من قول دادم کە دفعە بعد حتما بە او سری بزنم.خیابان خاکی نسبتا طولانی بود، و تا سر کوچەای از نگاە من گم شد چند باری برگشتم و نگاهش کردم. بە خودم گفتم جنگ همە را مثل هم می کند. انگار از یک مادر زائیدە شدە بودیم!

تاریخ انتشار : ۶ مهر, ۱۴۰۱ ۵:۴۸ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سخن روز

چگونه رسانه های بریتانیا و ایالات متحده فلسطینیان را انسان زدایی می کنند؟

رسانه‌های بریتانیایی-آمریکایی مرگ فلسطینی‌ها را منفعلانه گزارش می‌کنند، گویی از طریق سوانح طبیعی مرده اند، اغلب مرگ‌ها را به زبانی بیان می‌کنند که نشان می‌دهد آنها عمدتاً حماس یا در مجاورت حماس هستند، یا حداقل به‌طور نامناسبی در مقابل موشک‌ها قرار گرفته اند.

مطالعه »
یادداشت

گسترش دامنه جنگ ویرانگر بین اسراییل و فلسطین خطر بزرگی‌ست براى منطقه و جهان!

ریشهٔ این جنگ، نتیجه دو دهه سیاست تهاجمی اسراییل در قبال فلسطین و حمایت قدرت‌های غربی از آن است. امیدواریم جامعهٔ جهانی قادر باشد با درک این موضوع، برای برقراری آتش بس و بازگشت به دیپلماسی صلح از راه‌های مسالمت‌آمیز و متکی بر توافق اسلو برای حل مسئلهٔ فلسطین و جلوگیری از گسترش یک جنگ ویرانگر دیگر اقدام کند.

مطالعه »
آخرین مطالب

اعدام یک زندانی سیاسی دهه شصت؛ شمار اعدام‌های امسال از مرز ۷۰۰ نفر گذشت

طی ماه‌های اخیر اعدام زندانیان در ایران شدت گرفته و از ابتدای شروع جنگ در غزه در تاریخ ۷ اکتبر، ۱۷۶ نفر در ایران اعدام شده‌اند. همچنین شمار اعدام‌ها از ابتدای سال جاری میلادی به ۷۰۷ تن رسیده است…..

گزارشی از تظاهرات ضدجنگ در برلین

از ساعت ١٣ دسته دسته به حاضرین در مقابل دروازۀ تاریخی براندنبورگ در نزدیکی پارلمان  آلمان افزوده می‌شد. این تجمع با  اجرای چند سرود اعتراضی علیه جنگ آغاز گردید. از همان آغاز برنامه، حضور چندده‌هزار نفرۀ تظاهرکنندگان به چشم می‌خورد.

ثابتی در پی چیست؟

ثابتی با کارنامه‌ی فوق سیاهی که دارد اگر خود را فقط تیپ سیاسی ستادی معرفی نکند، چه باید بگوید؟ این را که مغز متفکر کشتار ۹ زندانی پشت تپه‌های اوین کسی غیر از او نبود چگونه به انکار برآید؟ چطور ننگ جنایت رسوای خود نسبت به محفل گلسرخی – دانشیان را بزداید که زندانیان سیاسی در همان زمان فهمیدند این خود ثابتی بوده که با به‌کارگیری خودفروخته‌ای به خدمت ساواک، چند محفل پراکنده هنری – سیاسی را شکل «گروه چریکی خطرناک» داد و آن را با باد کردن و دمیدن در بوق و کرنا وسیله‌ی قربانی کردن ده‌ها تن قرار داد و به شاه فروخت تا در دل اعلیحضرت بیشتر بنشیند!

یادداشت

گسترش دامنه جنگ ویرانگر بین اسراییل و فلسطین خطر بزرگی‌ست براى منطقه و جهان!

ریشهٔ این جنگ، نتیجه دو دهه سیاست تهاجمی اسراییل در قبال فلسطین و حمایت قدرت‌های غربی از آن است. امیدواریم جامعهٔ جهانی قادر باشد با درک این موضوع، برای برقراری آتش بس و بازگشت به دیپلماسی صلح از راه‌های مسالمت‌آمیز و متکی بر توافق اسلو برای حل مسئلهٔ فلسطین و جلوگیری از گسترش یک جنگ ویرانگر دیگر اقدام کند.

مطالعه »
بیانیه ها

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران به مناسبت ۲۵ نوامبر، ‌روز جهانی منع خشونت بر زنان

جنبش مقاومت و آزادی‌خواهی زنان که بی‌درنگ پس از استقرار حاکمیت اسلامی نخستین گام علنی خود را با اعتراض به «حجاب اجباری» در هفدهم اسفندماه ۵۷ برداشته بود، از آن پس بارها به‌ شکل‌های گوناگون قد علم کرد تا سرانجام در پی قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی شعله‌ور شد و در اندک‌زمانی به شکل جنبشی عمومی درآمد…..

مطالعه »
پيام ها

پیام نرگس محمدی در مورد اعدام میلاد زهره وند، هشتمین معترض جنبش زن زندگی آزادی

حکومت دینی استبدادی، فریبکارانه و حیله‌گرانه قواعد کشتار بی‌رحمانه را به جای میدان جنگ در دالانهای دادگاه انقلاب و به جای فرماندهان، با قضات دست‌نشانده نهادهای امنیتی_نظامی پیش می‌برد. صحنه جنایت قتل و کشتار حکومتی هم با تشریفات مبتذل، “سکوی اجرای قانون” نامیده می‌شود.

مطالعه »
بیانیه ها

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران به مناسبت ۲۵ نوامبر، ‌روز جهانی منع خشونت بر زنان

جنبش مقاومت و آزادی‌خواهی زنان که بی‌درنگ پس از استقرار حاکمیت اسلامی نخستین گام علنی خود را با اعتراض به «حجاب اجباری» در هفدهم اسفندماه ۵۷ برداشته بود، از آن پس بارها به‌ شکل‌های گوناگون قد علم کرد تا سرانجام در پی قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی شعله‌ور شد و در اندک‌زمانی به شکل جنبشی عمومی درآمد…..

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

اعدام کامران رضایی، از معترضان آبان ۹۸ در شیراز

رویکردی نوین به فمینیسم سوسیالیستی

اعدام یک زندانی سیاسی دهه شصت؛ شمار اعدام‌های امسال از مرز ۷۰۰ نفر گذشت

گزارشی از تظاهرات ضدجنگ در برلین

ثابتی در پی چیست؟

اعدام ایوب کریمی پس از ۱۴ سال در زندان قزل‌حصار کرج