ممکن است با عدم تأئید صلاحیت رفسنجانی و مشائی توسط شورای نگبان برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری، چنین به نظر آید که کار هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی برای مهندسی انتخابات به انجام رسیده و دیگر دلیلی برای دست یازیدن به چنین اقدامی، که به هر حال فاقد خطر رسوائی نیست، باقی نمانده است. واقعیت هم البته این است که رفسنجانی اعلام کرده که به رد صلاحیت خویش اعتراض نخواهد کرد و به نظر می رسد که حتی در صورت مداخلۀ خامنه ای با “حکم حکومتی” برای بازگرداندن او به دور رقابتها – صرفاً به عنوان یک امکان ذهنی – او به درستی دیگر پا به میدانی که ابعادش را خامنه ای تعیین کند، نخواهد گذاشت. رحیم مشائی، و به همراه او احمدی نژاد، تاکنون از برجا بودن ستادهای انتخاباتی مشائی می گفته اند و ظاهراً امیدشان از خامنه ای که دست به اقدامی در نفی تصمیم شورای نگهبان بزند، حداقل تا پیش از سخنان دیروز (چهارشنبه، ۸ خرداد) او که از کاندیداهای ردصلاحیت شده به دلیل پایبندی شان به قانون تشکر کرد، سلب نشده بوده است. اما قاعدتاً دیگر احمدی نژاد و مشائی هم باید ملتفت شده باشند که سخنان دیروز خامنه ای، پس از اطمینان [نسبی] از عدم بروز حرکتی اجتماعی در اعتراض به ردصلاحیت رفسنجانی و مشائی، به زبان آمده اند و معنای صریح شان هم این است که “منتظر حکم حکومتی نباشید!”.
از سوی دیگر تغییر و تحولاتی که در “ائتلاف ۲+۱” – متشکل از حداد عادل، قالیباف و ولایتی – جریان دارند، و مشخصاً تصریحات قالیباف و ولایتی دایر بر این که به نفع هیچ کس، از جمله به نفع دیگر طرفهای ائتلاف کنار نخواهند رفت، در درجه نخست به این معنا است که از این ائتلاف کاندیدائی که پیروزی اش در دور نخست انتخابات مسجل باشد، مطلقاً حاصل نخواهد شد.
حال اگر قراین قدرتمندی را بپذیریم که حکایت از مهندسی تاکنونی انتخابات برای نشاندن جلیلی بر تخت ریاست جمهوری اسلامی دارند، و در نظر داشته باشیم که:
۱- در غیاب رفسنجانی و مشائی، جلیلی شانس رسیدن به دور دوم را دارد، و
۲- آنچه در میان “ائتلاف ۲+۱” جریان دارد، به سود جلیلی عمل می کند،
ممکن است بازهم بیشتر مجاب شویم که دیگر چیزی برای مهندسی انتخابات باقی نمانده است.
وضع اما چنین نیست و طرح خامنه ای برای “خلق یک حماسۀ سیاسی” هنوز مهندسی انتخابات را ایجاب می کند. برای روشنی موضوع مناسب است بر مشخصه های “حماسۀ سیاسی” قدری درنگ کنیم. این روشن است که منظور خامنه ای از حماسۀ سیاسی برگزاری “پرشکوه” همین انتخابات پیش رو است و مشخصه های “پرشکوه” بودن انتخابات هم عبارتند از:
۱- حضور درصدی از صاحبان حق رأی در انتخابات، که حداقل با درصد حاضر در انتخابات قبلی ریاست جمهوری برابری کند،
۲- “پیروزی” کاندیدای مورد نظر خامنه ای،
۳- و آن هم در همان دور نخست،
۴- با کسب درصدی بالاتر از درصد آرای اعلام شده برای احمدی نژاد در انتخابات پیشین ریاست جمهوری، توسط کاندیدای مذکور.
به واقع بدون هر یک از این مشخصه ها، برای خامنه ای دشوار خواهد بود که انتخابات انجام شده را یک “حماسۀ سیاسی”، که او سخت به آن نیازمند است، معرفی کند. “حماسۀ سیاسی” ایجاب می کند که خاطرۀ ۲۴ میلیون رأی اعلام شده برای احمدی نژاد در انتخابات پیشین و حضور ۴۰ میلیونی واجدان حق رأی در آن انتخابات، که به یمن مبارزۀ انتخاباتی شریف و همدلانه موسوی و کروبی با مردم حاصل شد، با حداقل ۲۵ میلیون رأی به رئیس جمهور بعدی و مشارکتی بیش از ۴۰ میلیونی از اذهان زدوده شود. کشیدن کار به دور دوم قاعدتاً به کاهش تعداد رأی دهندگان منجر خواهد شد، زیرا حداقل این که در دوم دیگر انتخابات شوراها در میان نیست. گفتنی نیست که این رئیس جمهوری بعدی باید در خط و اطاعت خامنه ای باشد. ضمناً همچنین باید در نظر داشت که الزام مذکور برای “تحقق یک حماسۀ سیاسی”، خاصه با توجه به کشاکش میان احمدی نژاد و خامنه ای، اکیدتر نیز می شود.
اما مشخصه های برشمرده برای “حماسۀ سیاسی” آشکار می کنند که این حماسه، طرحی فاقد چشم اسفندیار و پاشنه آشیل نیست. پیش از هر نکته باید نسبت به سودایِ باطلِ کشاندن بیش از ۴۰ میلیونی مردم به پای صندوقهای رأی تأکید کرد. با توجه به افت بروزیافته در روحیات مردم پس از ردصلاحیت رفسنجانی و مشائی، در کنار دلزدگیهای انبوه آنان از حاکمیت موجود، بسیار بعید می نماید که “مهندسان انتخابات” قادر شوند اکثریت بزرگی از واجدان حق رأی را، ولو به یمن مقارنت انتخابات ریاست جهمودی و انتخابات شوراها، به پای صندوقهای رأی بکشانند. به علاوه در این که آیا کسی در میان کاندیداهای موجود قادر خواهد بود نظر مساعد مردم را به حمایت ده ها میلیونی از برنامه های انتخاباتی اش جلب کند، نیز محل تردید بسیار است.
این دو عامل “مهندسان انتخابات” را اکیداً به سوی خلق حماسۀ سیاسی از طریق “مهندسی صندوق آرا” می رانند. برخلاف برداشتهای رایج، دایر بر این که پس از حذف رفسنجانی و مشائی از میدان رقابتهای انتخاباتی موجبات مهندسی صندوقهای رأی دیگر در میان نیستند، انگیزه و الزام برای این مهندسی تا پایان دور دوم، اگر کار به دور دوم کشد، وجود دارد و باقی خواهد ماند. ترجمان این انگیزه و الزام در درجۀ نخست جلوه گسترده دادن به حضور مردم در انتخابات است و در ثانی حمایت “یکپارچۀ” آنان از یک کاندیدای معین.
اما آیا احمدی نژاد، به عنوان رئیس جمهور، و وزارت کشور زیر مسئولیت او – که علیرغم محدودیتهای آخرین قانون انتخابات در اختیارات آن، هنوز از ابزارهای قدرتمندی برای کشف و حتی پیشگیری از تقلب و رأی سازی برخوردار است، به این مهندسی تمکین خواهند کرد؟ احمدی نژاد، نه فقط از آن رو که کاندیدای برترین اش ردصلاحیت شده است، بلکه نیز از آن رو که مهندسی این انتخابات برای “خلق یک حماسۀ سیاسی” درست باید متوجه زدودن خاطرۀ خود او از پهنۀ سیاست در ایران باشد، می تواند با دعوی حفاظت از قانون، مخل مهندسی صندوقهای رأی گردد. حتی ممکن است تأکید خامنه ای بر قانونیت، هنگام تشکر از ردصلاحیت شده ها، دستاویز محکمتری در اختیار احمدی نژاد قرار داده باشد تا “قانونیت” را رعایت کند.