انجام رزمایش موشکی ایران در اسفند ماه سال گذشته، موضوع چالش بزرگی چه در داخل و چه در خارج از ایران گشته است. بر اساس گزارشات انتشار یافته در رسانهها، در این رزمایش موشکهای بالستیک با برد ۲۰۰۰ کیلومتری مورد آزمایش قرار گرفتهاند. همانگونه که پیش بینی می شد، پس از توافق هستهای ایران با ۱+۵، نوبت به برنامه موشکی ایران، به مثابه چالش نوبتی ایران با غرب، خواهد رسید. بر اساس گزارش بی بی سی، آمریکا، آلمان، بریتانیا و فرانسه در نامه مشترکی به رئیس دورهای شورای امنیت نسبت به آزمایشهای موشکهای دوربرد توسط جمهوری اسلامی ابراز نگرانی کرده اند و انجام این آزمایشها را مغایر قطعنامه شماره ۲۲۳۱ شورای امنیت اعلام کردهاند. این قطعنامه در ماه ژوئیه سال گذشته و بلافاصله پس از توافق برجام بتصویب این شورا رسید.
امااین چالش در داخل کشور بگونهای دیگر تبلور پیدا کرد؛ آنهم در موضعگیریهای هاشمی رفسنجانی که پنجم فروردین امسال با انتشار پیامی در تویتر نوشته بود «دنیای فردا دنیای گفتمان هاست و نه موشک ها» و خامنهای در برابر مداحان که گفت: «اگر این حرف از روی ناآگاهی گفته شده باشد یک مسئله است اما اگر از روی آگاهی باشد خیانت است.» و افزود :«دشمنان مدام در حال تقویت توان نظامی و موشکی خود هستند در این شرایط چطور می گوییم روزگار موشک گذشته است» و بموازات آن در سخنان یکی از فرماندهان سپاه که اعلام کرد: “از حمله خارجی نمیترسیم، نگرانی ما از داخل است”.
شکی در این نیست که تقویت بنیه دفاعی هر کشوری در برابر تهدیدات خارجی، یکی از الزامات مسئولین نظامی هر کشوری است؛ تقویت بنیه دفاعی هر کشوری نیز، نیازمند به تخصیص بودجه معین برای تامین هزینه های لازم است. میزان بودجه مورد نظر نیز توسط کارشناسان نظامی، برآورد شده و از کانال مسئولین دولتی جهت بررسی و در نهایت تصویب آن، به مجلس ارائه می گردد. هدف از طی کردن تمامی این مراحل، بویژه مرحله اتخاذ تصمیم در مجالس کشورها، شفافیت و اعمال کنترل نمایندگان مردم نه بر جزئیات تولید و یا خرید این و یا آن سلاح، بلکه بر مسیز حرکت بودجه تعیین شده از محل تامین آن تا مرحله نهائی گزارش وضعیت بنیه دفاعی کشور به مجلس است. اما در ایران نیز مانند دیگر کشورهائی که نظامیان خود را موظف به پاسخگوئی در برابر نمایندگان مردم نمی بینند، این روند نه شفاف است و نه تحت کنترل نمایندگان مجلس.
اما در این چالشی که در داخل کشور براه افتاده است، نکتهای وجود دارد که از نظر اهمیت نه تنها کمتر از «شفافیت و اعمال کنترل» نیست، بلکه نشانگر تفاوت ۲ نگاه به نقش “موشک و گفتمان” در سخنان خامنهای و یادداشت رفسنجانی در تویتر است. خامنهای در بیان این تفاوت، صاحب آن نگاه دیگر را مشروط به حد آگاهی، از سر ساده لوحی و یا خیانت، تعبیر کرد. بعد از این سخنان، موج تازهای از حملات که فعلا بیشتر هاشمی رفسنجانی را مد نظر دارند، آغاز گشت و می توان انتظار داشت که با به پایان رسیدن تعطیلات نوروزی، بر شدت آنها افزوده گشته و طیف وسیعتری از نیروهای پیرامون طیف رفسنجانی- روحانی را در بر خواهد گرفت. روشن است که چنین موضعگیری سخت و خشن در قبال رفسنجانی، نشانگر نارضایتی خامنهای از تمامی تحولات و گفتمانی است که از برجام بدینسو در کشور بوقوع پیوسته اند؛ اگر در گذشته تلاش می شد که نتیجه افدامات طیف رفسنجانی – روحانی را به “محدوده” وزارت خارجه جمهوری اسلامی خلاصه کنند، نتایج انتخابات اخیر هر دو مجلس خبرگان و شورا در زمره مواردی بودند که به درستی “زنگ احساس خطر” را در طیف مخالفین «برجام» بصدا در آوردند. روشن است که “صاحبین” هر ۲ نگاه بخوبی با تجربه “ساده لوحی” منتظری آشنائی دارند و هیچیک خواهان وضعیتی که منجر به بروز تشنج در جامعه شود، نیستند. اما روندی که با انتخاب روحانی آغاز و با «برجام» تداوم پیدا کرد، روندی نیست که در محدوده راهروهای حکومتی آغاز شده باشد و بتوان در همان راهروهای حکومتی نیز بدان پایان بخشید؛ در تدوین و تداوم این روند نیروئی شرکت دارد که در بطن جامعه حضور دارد و با نگرانی چشم به دوران «تدبیر و امید» دوخته است.
قطعا هم رفسنجانی و هم روحانی ذره ای هم تردید در این امر ندارند که بنیه دفاعی کشور برای مقابله با هرگونه خطر تجاوز بیگانه باید تقویت شود، اما بنظر می رسد که هر دو اینان، تقویت بنیه نظامی و از جمله موشکی کشور را بدون داشتن قدرت در پیشبرد گفتمان سیاسی چه در داخل و چه در خارج از کشور و اتکاء تنها به “موشک” را، هر چقدر هم که بر پایه انواع سخنان و اقدامات عامهپسند صورت گیرند، سست بنیاد و بدون آینده ارزیابی می کنند. شاهد بزرگ این ادعا، تجربه اتحاد جماهیر شوروی بود که حتی وجود زرادخانه عظیم اتمی که در رقابت با آمریکا ایجاد شده بود نیز نتوانست مانع فروپاشی این کشور گردد. در اتحاد شوروی سابق نیز ترسی از حمله نظامی بیگانه وجود نداشت، اما آنچه که فروپاشی را موجب گشت و وقوع آن را سرعت بخشید، همانا وجود پرده آهنین پیرامون مقامات حکومتی با مردم کشور و نبود گفتمان به معنای واقعی آن در کشور بود که علیرغم رای بالای ۷۵ درصد در رفراندوم «بودن و یا نبودن» شوروی به بودن آن رای داده بودند، اما ۹ ماه پس از آن، براحتی تعهدشان را به رای خود کنار گذاشته و در برابر فروپاشی، سکوت تائیدآمیز اختیار کردند.