هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
حافظ
بیش از ۱۴ سال از قتل داریوش و پروانه فروهر میگذرد.
پروانه اسکندری و داریوش فروهر، اولین قربانیان قتلهای زنجیرهای بودند. گروهی از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، پائیز ١٣٧٧، نیمه شب وارد خانه این دو فعال سیاسی سرشناس شدند و آنها را بهطرزی فجیع کشتند.
داریوش فروهر دبیر کل حزب ملت ایران و از رهبران جبهه ملی ایران بود. وی در دوران نخست وزیری دکتر مصدق، رهبری حزب ملت ایران را در دست داشت. حزب ملت ایران به همراه حزب زحمتکشان ملت ایران، حزب ایران و حزب مردم ایران جبهه ملی ایران را تشکیل می دادند. داریوش فروهر در سال ۱۳۰۷ در اصفهان متولد شد. او از ۱۵ سالگی و پس از آشنایی با راه دکتر مصدق، زندگی سیاسی خود را آغاز کرد.
داریوش فروهر در آذرماه ۱۳۲۷، در سن ۲۰ سالگی به عضویت در گروه مکتب درآمد که هسته مرکزی یک گروه سیاسی ملی و مبارز بود. گروه مکتب سه سال بعد در یکم آبان ماه ۱۳۳۰ تبدیل به حزب ملت ایران شد، و داریوش فروهر نیز به عضویت کمیته موقت رهبری این حزب انتخاب شد. او در هفدهم دی ماه همان سال و در سن ۲۳ سالگی دبیرحزب ملت ایران شد.
پس از کودتای ٢٨ مرداد، داریوش فروهر برای اجرای قانون اساسی مشروطه و برقراری مردمسالاری به مبارزات خود ادامه داد. و در دوران فعالیت سیاسی خود، پیش از انقلاب۵۷ بیش از ده بار بازداشت و زندانی شد.
تجربه ۱۵ سال زندگی در زندان، او را سمبلی از مبارزه ساخت تا آنجا که برخی دوستان وی، زندان را خانه دوم او نامیدند. در سال ۱۳۳۸ هنگامی که در زندان به سر میبرد، ارتشبد هدایت که گویی حامل پیامی از سوی محمد رضا شاه بود، به او توصیه کرد تا برای همیشه از ایران برود. فروهر اما در پاسخ به او گفت: «زندان را به آزادی دور از وطن ترجیح میدهم».
در سال ۱۳۳۹ و با تشکیل جبهه ملی دوم، داریوش فروهر، گرچه در زندان بود اما به عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی انتخاب شد. در خرداد ۱۳۵۶ سه تن از سران جبهه ملی یعنی دکتر کریم سنجابی، داریوش فروهر و دکتر شاپور بختیار نامهای به شاه نوشته و از او خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان داده، به اصول مشروطیت تمکین کند.
در نامه سه امضایی ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ به شاه از جمله آمده بود:
… بنابراین تنها راه باز گشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاصی از تنگناها و دشواریهائی که آینده ایران را تهدید میکند ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیاء حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی براکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند…
با آغاز انقلاب ١٣۵٧، داریوش فروهر به مبارزات مردم پیوست. وی در دولت مهندس مهدی بازرگان وزیر کارو سپس وزیر مشاور شد.
او از آغاز سال ١٣۵٩ به صف منتقدین نظام جمهوری اسلامی پیوست. در سال ١٣۶٠ چند تن از اعضای حزب وی اعدام شدند و داریوش فروهر همزمان درپاییز سال ۶۰ به زندان افتاد و پنج ماه زندان را نیز در کارنامه سیاسی پس از انقلاب خود به جای گذاشت.
بنا به گفته دوستان و همراهان فروهر، این بازداشت پنج ماهه با کاهش ١۵ کیلویی وزن وی همراه بود.
پروانه و داریوش فروهرقربانیان راه مردمسالاری، آزادی و استقلال بودند. داریوش فروهر گفته است:
“اگر مرا بکشند باز هم ستیز و پیکار مردم دم به دم اوج میگیرد، پس چه باک زندگی من فدای سربلندی ملت ایران باشد”
آنان مخالف نابسامانی و خشونت در جامعه بودند. آنان با باورها و سنتهای ملی، همراه و همگام مردم بودند.
به راستی فروهر ها چه راه و رسمی داشتند و چه میگفتند؟
آیا هواداری از تمامیت ارضی ایران مبارزه با فساد و دفاع از آزادی و استقلال، در خور چنین مجازاتی بود؟
پرستو فروهر در ۱۴ سال گذشته، هرسال در سالروز قتل پدر و مادر خود به ایران رفته و کوشیده است با برگذاری مراسم یادبود آن دو، مانع فراموشی این جنایت بزرگ شود. اما در سالهای گذشته، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی همواره مانع برگذاری این مراسم شدهاند. در چند مورد از این سفرها، حتی برای پرستو فروهر مزاحمتهایی فراهم کردهاند و چند بار نیز از جمله سفر اخیر، گذرنامه وی را ضبط کردند. امسال نیز در پى اعلام ممنوعیت برگذارى مراسم بزرگداشت چهاردهمین سالگرد قتل فجیع داریوش و پروانه فروهر توسط وزارت اطلاعات، نماینده این وزارتخانه که رسما مسئولیت این قتلهاى فجیع را بر عهده گرفته است، در دیدارى با پرستو فروهر به تهدید وى پرداخت.
وزارت اطلاعات جمهورى اسلامى به وی هشدار داده است که در صورت تلاش براى برگذارى مراسم سالگرد فروهرها، نیروهاى امنیتى و انتظامى با حضور سنگین خود به برخورد شدید با شرکت کنندگان خواهند پرداخت.
پرستو فروهر در پاسخ به این تهدیدات وزارت اطلاعات گفته است که فعالیت حقوق بشرى و تلاش براى برابرى حقوقى زن و مرد بخشى از حقوق ابتدایى و جهانشمول همه انسان ها است. و او در به فعالیت هاى حقوق بشرى، سیاسى و هنرى خود بدون اهمیت دادن به این تهدیدات ادامه خواهد داد. خانم فروهر گفت که امید به دادخواهی برای من و بسیاری کسانی که عزیزان خود را زیربار خشونت های سیاسی از دست داده اند، یک التیام است. این زخمی که بر سرنوشت ما خورده است تنها در صورت دادرسی صحیح در خصوص چنین جنایت هایی است که می تواند التیام پیدا کند. امیدوارم از راه های مختلف این مسئله یادآوری شود و زنده بماند تا شرایط برای دادرسی صحیح فراهم شود.
پروانه اسکندری، مادر پرستو، در سال ۱۳۱۷ در تهران چشم به جهان گشود. پدرش مردی آزادیخواه بود که طعم زندان را در مخالفت با رضاشاه چشیده و مادرش زن روشنفکری که همواره در گوش جان فرزندانش شعر آزادی می سرود.
پروانه از همان دوران کودکی به واسطه فضای خانوادگی با مسائل سیاسی آشنا گردید. و در تاثیر پذیری از آن پس زمینه ها، در دوران دانش آموزی، به طرفداری از جنبش ملی شدن صنعت نفت پرداخت.
او برای نحستین بار به همراه هما دارابی در اولین کنگره جبهه ملی ایران در تهران شرکت کرد. پروانه فروهر عضو شورای تحریریه نشریات حزب ملت ایران و خبرنامه جبهه ملی بود و به واسطه برخورداری از توانایی تحلیل گری، نوشتاری و سازمان دهی. نگارش بسیاری از اعلامیه ها و نامه های سرگشاده این مقطع از تاریخ جبهه ملی را به او نسبت داده اند.
فروهرها بر اساس باورهای دیرین خود به وجب وجب خاک ایران عشق میورزیدند و تاکید میکردند، آزادی اعطایی بیگانگان پیشیزی ارزش ندارد. و آزادی بدون استقلال بیمعناست و استقلال بدون صراحت دست یافتنی نیست.
سالگرد مرگ این دو نازنین بهانه ای شد برایِ نشر مرثیهً شاعر گرانقدر، فریدون مشیری در خصوص قتل داریوش و پروانه فروهر که براستی دل آزادگان را می آزارد.
یلی بود آن سرور ارجمند / نماد حماسه،ستون سهند
به بالا همانند سهراب گرد / ز پیکار می گفت و پا می فشرد
که باید برانداخت بیخ بدی / سراپا همه فرهء ایزدی
دلیری همه عمر، ایران پرست / درفش گران قدر ایران ، به دست
چو کوهی گران بود در سنگرش / که در راه ایران چه ارزد سرش
دریغا دریغا دریغا دریغ / که اهریمنان بر کشیدند تیغ
به ماوای آن یل شبیخون زدند / به نامردمی دشنه در خون زدند
سحر در گشودند از آن قتلگاه / به خون غرقه دیدند خورشید وماه
مشبک تن از خنجر کین شده / تن همسرش دشنه آجین شده
کجا می توان برد این درد را / ستمکاری ناجوانمرد را
بگیر ای جوان جای سرو سهی / که سنگر نباید بماند تهی
درفش سرافراز را برفراز / که تا جاودان باد در اهتزاز
پروانه یکبار گفته بود: “بیایید گِلههایمان را برای زمان دیگر بگذاریم، ایرانمان روز های سختی را می گذراند”.
روسیاهی قاتلان داریوش و پروانه فروهر در تاریخ باقی خواهد ماند.