یکشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۶:۱۸

یکشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۶:۱۸

زنانی در جهانی مردانه
شهناز قراگزلو: در سوی دیگر این طیف، چهره‌هایی مانند کلودیا شینباوم از حزب چپ‌گرای مورنا در مکزیک یا کاترین کانلی، سیاستمدار چپ‌گرای ایرلندی، نماینده‌ی سیاستی اجتماعی‌تر و اخلاقی‌تر هستند. آن‌ها...
۱۰ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
استقبال سازمان حقوق بشر ایران از بیانیه کمیته حقیقت‌یاب
از ابتدای سال جاری میلادی (ژانویه ۲۰۲۵) تا لحظه تنظیم این گزارش بیش از ۱۲۵۰ تن در ایران اعدام شده‌اند. این میزان اعدام در کمتر از یک سال، در سه...
۱۰ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
پیروزی زهران ممدانی دموکرات چپگرا برای شهرداری نیویورک، کابوسی برای ترامپ 
شهر نیویورک در ۴ نوامبر شهردار جدیدی را انتخاب خواهد کرد. زهران ممدانی، دموکرات چپ‌گرا، شانس خوبی برای پیروزی دارد. که  تا حد زیادی به لطف کمپین گسترده‌ی خانه به...
۱۰ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
فیلم یک تصادف ساده؛ اثر جعفر پناهی It was Just an Accident
بیژن میثمی: تماشای فیلم، تجربه‌ای بود عمیق و تکان دهنده؛ فیلمی که نه‌تنها از منظر سینمایی، بلکه از حیث اجتماعی و سیاسی اهمیتی بی‌نظیر دارد. پناهی در این اثر با...
۱۰ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بیژن میثمی
نویسنده: بیژن میثمی
«مادرم بیکار نیست» — داستان نقاشی‌ای که جهان را تکان داد
گاهی یک پرسش کودکانه می‌تواند آیینه‌ای باشد در برابر چشمان جامعه. پرسشی ساده از پسری نوجوان در کرالا، جنوب هند، توانست سکوتی طولانی درباره زنان خانه‌دار را بشکند. آغاز ماجرا؛...
۱۰ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: ناشناس
نویسنده: ناشناس
چه نوع ایرانی می‌خواهیم؟ | گفت‌وگوی فکری میان دو جامعه‌شناس درباره‌ٔ آیندهٔ ایران
چهار نامه، طی هجده ماه، مسیری را ترسیم کردند از پرسش تا پاسخ، از نظریه تا نقشهٔ راه. آصف بیات از بیرون یادآور شد که بدون بدیل مشخص، هر خیزش...
۹ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: خانه خبری چشما
نویسنده: خانه خبری چشما
مسیر پرسنگلاخ نهادهای مدنی حقوق کودک در ایران | پلمب شدن درب دفتر «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» در منطقه نعمت‌آباد تهران
طاهره پژوهش: وقتی سازمان‌های غیردولتی مثل جمعیت امام علی منحل می‌شوند، تعداد زیادی کودک که تحت‌پوشش آن‌ها بودند سرگردان می‌شوند؛ این موضوع در حوزه آسیب‌های اجتماعی تبعات جدی دارد؛ نه...
۹ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان
نویسنده: جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان

در آن خیابان سه دکان بود!

دست آخر خسته به دکان برگشت. کشکولش پر از سکه واسکناس بود. همه را روی میز خالی کرد: "می خواهم سیر عرق بخورم، سیر سیر!" تمام آن شب را خوانده بود با کوزه‌ای در بغل. صبح زود از آن جا رفت. عصر خبر در شهر پیچید: عزیز نقاش، خود را دار زده است. خانه‌اش پر بود از کوزه‌های فیروزه‌ای با دخترانی دست‌افشان با لپ های گل انداخته.

خیابانی بود که نام بزرگترین خان منطقه را برخود داشت. خیابان ذوالفقاری، اما بسیار کم عرض بود و کوتاه. طوری که دو ماشین به سختی از کنار هم رد می شدند.

 هنوز هم بعد گذشت بیش از نیم قرن به همان حالت سابق مانده است؛ با تعدادی دکان و ازدحام بیشتر.

در اواسط خیابان میدان کوچکی بود که اگر درست به خاطرم مانده باشد قنات حاج اعتماد از آن رد می شد. یک کاریز بزرگ که چند پله می خورد. آب آشامیدنی محل را تامین می کرد. بعدها یک حوض سیمانی آبی رنگ بشکل صدف وسط آن گذاشتند. 

 اندکی بالاتر از میدان سه دکان کنار هم قرار داشتند. یک خیاطی، یک نجاری و یک کارگاه نقاشی.

صاحب دکان نقاشی، آقای روغنی مردی بود بلندقامت با صورتی نسبتاً جذاب موهای بلند روغن‌زده. بیشتر وقتش جلوی دکان می گذشت. دکان پاتوق نقاش‌های گوناگون بود. یحیی خان نصیری طبیعت بیجان می کشید،گاه همراه آقای روغنی تاراس بولبا، حسن اسمعیل زاده نقاشی بود که کارش کشیدن تابلوهای قهوه‌خانه‌ای بود. تابلوهای بزرگ از شاهنامه از جنگ رستم وسهراب؛ از کمان‌کشی رستم و به خاک و خون غلطیدن اسفندیار. با دهها پهلوان ایستاده بر کنار آنها، با بازوانی کلفت وبالاتنه‌هائی تنومند. رستم،با آن پوست ببر بیان، ریش دو شاخ  وگرز گاوسردر میانه. هیکلش چند برابر پهلوانان دیگر بود.

می گفت: “اگر رستم را کوچک بکشم دیگر رستم نمی شود! تمام نظم شاهنامه به هم می خورد! تصور مردم از رستم حتی بسیار بزرگتر از این رستمی است که من می کشم. من نقاش تصورات مردم از رستم هستم! اگر این طور نکشم کسی تابلوهای مرا نمی خرد.” گاه با پهلوان‌هایش صحبت می کرد. صبح که وارد می شد سلام بلندبالائی به رستم می داد وچتولی بالا می انداخت.

یک روز پسر جوانی به دکان آمد. صورتی استخوانی  داشت با بینی کشیده و لبهای قیطانی. چشم‌های وحشی و پرخاشگر. نامش عزیز بود با چند لقب: عزیز نقاش، عزیز درویش، عزیز لات.

 نقاشی روی کوزه می کرد، کوزه‌های سفالی را رنگ می زد رنگی فیروزه‌ای مثل فیروزه نیشاپور.

می گفت: “رنگ خیامی است.” بعد شروع به نقاشی می کرد. تصویر مینیاتوری زنان را می کشید، با دقتی عجیب ساعتها و روزها روی یک کوزه کار می کرد. کوزه را بغل خود می گرفت قلم می زد، می چرخاند، گوئی پیکر زنی را می چرخاند! عصرها که دختران دبیرستان آزرم سرازیر خیابان می شدند، به آرامی بساطش را پشت ویترین می کشید و سخت سرگرم کار می شد. طوری که انگار هیچ توجهی به آن همه دختر که مقابل ویترین می ایستادند و کار او را تماشا می کردند ندارد! اما می دانستم تمام توجهش به آنهاست. می گفت: “زنان کوزه من تصویر تمامی این دختران زیباست. هر وقت به اینها نگاه می کنم آنها را می بینم، با لپ‌های گل‌انداخته و شور جوانی.”

برایش از نقاش بوف کور هدایت گفتم، از دختر اثیری، از خنزر پنزری واز نقاشی روی کوزه‌اش. خیره در من نگاه کرد. با دهانی نیمه باز: “آیا به من شبیه است؟” گفتم: “نه، به همه ما  شبیه است!” نفهمید. گفت: “آن کتاب را بیاور!”

چند هفته بعد کتاب را به من برگرداند: “میدانی من چیزی از این کتاب نفهمیدم، به درد شماها می خورد؛ راستش گیج شدم، نکند مرا با آن مرد اسمش چی بود؟ «خنزر پنزری» اشتباه گرفتی؟ من فقط دخترهای خوشگل را نقاشی می کنم؛ اما یک چیزش را فهمیدم: در زندگی آدم‌ها دردها و زخمهائی هست که در خلوت پدرت را در می آورد. من تمام زندگیم از بچگی تا حالا پر است از این زخم‌ها؛  از زخم چاقو گرفته تا زخم زبان تا زخم عاشقی.

صدای زیبا و بلندی داشت! بعضی شبها که خیابان اندکی خلوت می شد پا روی پا می انداخت، یکی از کوزه‌هایش را بر می داشت روی آن ضرب می گرفت وشروع به خواندن می کرد.

 صدایش طوری بلند بود که تا مسافت زیادی شنیده می شد. گاه ترکی، گاه فارسی: “آتش در سماور و قند در استکان انداخته‌ام!/ تمامی کوچه‌های مسیرت را آب پاشیده‌ام/ تا گردی بر عارضت ننشیند/ طوری بیائی وبروی که میانمان سخنی نباشد.”

یک روز او را دیدم که لباس سفید دراویش را پوشیده بود با چارقی نخی. تبرزینی بر دست و کشکولی بر شانه. جلوی ورودی بازار ایستاده بود.مرا که دید خندید. گفت: “امروز هوای درویشی دارم می خواهم سراسر این بازارها را بگردم؛ مقابل دکان این بازاری‌های متعصب بایستم دادبکشم، یا هو بگویم، این شهر خشکیده مرا کشت! می خواهم سر به صحرا بگذارم، راه بیفتم، بروم، بروم، بروم.” – ” پس، کوزه‌های به آن زیبائیت چه می شوند؟” –” هیچ، هیچ. می خواهم آزاد باشم! دادبکشم! خراب کنم! بروم گم شوم؛ این یک قلم را که می توانم!”

تمام آن روز در بازار چرخید، گاه نوحه خواند، گاه آواز: “از نیستان چون مرا ببریده اند / از نفیرم مرد وزن نالیده‌اند   سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق…”

 دست آخر خسته به دکان برگشت. کشکولش پر از سکه واسکناس بود. همه را روی میز خالی کرد: “می خواهم سیر عرق بخورم، سیر سیر!” تمام آن شب را خوانده بود با کوزه‌ای در بغل. صبح زود از آن جا رفت. عصر خبر در شهر پیچید: عزیز نقاش، خود را دار زده است. خانه‌اش پر بود از کوزه‌های فیروزه‌ای با دخترانی دست‌افشان با لپ های گل انداخته.

 

 

تاریخ انتشار : ۲۴ شهریور, ۱۳۹۷ ۱۰:۲۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

فلسطین و وجدان بشریت، فراموش نمی‌کنند؛ صلح را فریاد می‌زنند!

می‌توان و باید در شادمانی مردم فلسطین و صلح‌خواهان واقعی در جهان به خاطر احتمال پایان نسل‌کشی تمام عیار در غزه شریک بود و در عین حال، هر گونه توهم در بارۀ نیات مبتکران طرح جدید را زدود. می‌توان و باید طرح ترامپ را به زانو درآمدن بزرگترین ماشین آدم‌کشی تاریخ بشر در برابر مردم مقاوم غزه دانست.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

آبان ۹۸؛ وقتی پرده‌ها فرو می‌افتند و حقیقت آشکار می‌شود

شهناز قراگزلو: از آبان ۹۸ تا امروز، هزاران روایت گفته و ناگفته مانده‌اند، اما هیچ‌کدام زخم را التیام نداده‌اند، چون صاحبان قدرت هنوز از پذیرش مسئولیت می‌گریزند. همان‌هایی که روزی مردم را «اغتشاشگر» و «فریب‌خورده» نامیده و اعتراضات سراسری را «فتنه‌ای جدید» و «پروژه‌ی دشمنان خارجی» می‌نامیدند، امروز از فاجعه سخن می‌گویند، نه از سر پشیمانی یا دادخواهی، بلکه برای آن‌که دیگری را زمین بزنند.

مطالعه »

هیچ انقلابی از تلویزیون پخش نخواهد شد!

گودرز اقتداری: اکنون رییس جمهور ترامپ با حمایت اخلاقی که کمیته نروژی صلح نوبل به رهبر جدید اپوزیسیون ونزوئلا هدیه کرد، نیروی دریایی ایالات متحده را به دریای کارائیب گسیل داشته و حلقه محاصره نظامی حول تنها کشور نفت‌خیز منطقه را تنگ کرده است. در جهان یک قطبی قاره آمریکا نیروهای نظامی ایالات متحده بدنبال پا پس کشیدن اتحاد جماهیر شوروی از کوبا در ۱۹۶۳ هفت دهه است که رقیبی ندارند.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

زنانی در جهانی مردانه

استقبال سازمان حقوق بشر ایران از بیانیه کمیته حقیقت‌یاب

پیروزی زهران ممدانی دموکرات چپگرا برای شهرداری نیویورک، کابوسی برای ترامپ 

فیلم یک تصادف ساده؛ اثر جعفر پناهی It was Just an Accident

«مادرم بیکار نیست» — داستان نقاشی‌ای که جهان را تکان داد

چه نوع ایرانی می‌خواهیم؟ | گفت‌وگوی فکری میان دو جامعه‌شناس درباره‌ٔ آیندهٔ ایران