ناتالی ساراوته (۱۹۹۹-۱۹۰۰.م)، نویسنده فرانسوی،یهودی روسی تبار، از پیشگامان نظریه ژانر “رمان نو” بود. این مکتب ادبی عکس العملی بود در مقابل مکتب اگزستنسیالیسم فرانسوی و ادعای آزادی شخصی، چون به نظر ساراوته، در جهان مدرن جایی برای فردیت نیست. از جمله مشخصات این مکتب ادبی، ادعای غیراجتماعی، غیررئالیستی، غیر ایدئولوژیک بودن، بدون مسئولیت، بدون قانون علیت، و مخالف فرم روایتی سنتی، طرفدار تکنیک های پیچیده روان شناسانه و درونگرایانه بود. “رمان نو”، نوعی رمان اکسپریمنتل است که در فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم بوجود آمد. آنرا رمان شیئی و “آنتی رمان” نیز نامیده اند. در رمان نو به فضا و زمان و بیوگرافی قهرمان و وقایع نگاری داستان پرداخته نمیشود و نویسنده قصد ندارد معلومات عمومی خود را به خواننده منتقل کند و کوشش میشود زبان و آگاهی را از حالات کلیشه ای و شابلونی آزاد کند. در این گونه رمان از خواننده دعوت برای معمازدایی داستان و تفکر و پاسخ میشود و اشیاء داستان، مستقل، و حوادث داستان طبق منطق و قوانین علیت پیش نمیروند.
ناتالی ساراوته سبک خود را زیر تاثیر آثار جویس، پروست، ویرجینیا ولف، داستایوسکی، و کافکا میدانست. نمایندگان مهم این ژانر ادبی در نیمه دوم قرن بیست، آلن روبه- گریلت، بوتور، سیمون، و از جمله نویسندگان این مکتب، پونگه، بلانچوت، و پینگت هستند. رمان “پلانتاریوم” ساراوته در سال ۱۹۵۹، و رمان” شالوزیر یا حسادت” روبه گریلت در سال ۱۹۵۷ از جمله نخستین آثار این ژانربودند. در آلمان از سال ۱۹۶۰ نویسندگانی مانند یورک بکر، ولزهف، و هندکه، آثاری از این نوع منتشر کردند.
ناتالی ساراوته سبک رمان سنتی رئالیستی پیشین از نوع بالزاک را کلیشه ای و عروسکی می نامید و ضعیف تر از سبک کارآگاهی روانشناسانه خود. در ژانر رمان نو، نویسنده بحرانهای طبقاتی و بیرونی در اجتماع و کل را بشکل بحرانهای درونی روانی فردی و ارتباطی میان انسانها نشان می دهد که در واقعیات گوناگونی زندگی می کنند. افراد داستان دارای شخصیت ثابتی نیستند بلکه در برخورد با همدیگر تغییر می کنند. در اینگونه رمان موضوعات حتی گاهی با هم ربطی ندارند و شخصیت ها ناشناس می مانند و نویسنده در پشت رفتار ظاهری افراد داستان، جویای تحریکات ضمیر ناخودآگاه است، افراد داستان همیشه در وضعیت شک و تردبد و سوء ظن بهمدیگر و بدون اعتماد به نفس خود، با مخلوطی از ترس و عصبانیت و خشونت و وضعیت تدافعی ظاهر می شوند. اساس داستان در رمان نو اعلب با کمک دیالوگ و منولوگ های درونی و خاطرات سخنان شنیده شده پیشین است. ساراوته می گفت نه جنگ و نه رنج، بلکه تحریکات ضمیر ناخودآگاه است که رفتار و کردار و گفتار انسان را تعیین می کند. بجای واقعیات اجتماعی، ضمیر ناخودآگاه است که داستان را پیش می برد. واژهها هستند که می توانند طرف مقابل را نابود کنند. ساراوته می گفت هر انسانی برای خود یک جهان نامتناهی است، گرچه در جامعه یک نقشی را بازی میکند، باید در حوض ضمیر ناخودآگاه اغلب زیرآبی زد و در جستجوی واژه و نامی برای احساسی یافت که هنوز به زبان نیامده. کنسرت توصیف افراد داستان متکی است به وضعیت ترس و الهام و تداعی معانی و وضعیت غیرمنتظره و صداهای مهاجم حاکی بر فضای داستان.
نام پیشین ناتالی ساراوته در روسیه،” ناتاشا چرنیاک “بود که در سال ۱۹۰۰ میلادی در خانواده ای نیمه یهودی در روسیه بدنیا آمده بود. پدرش یک شیمیدان بود که همراه خانوده وطن را ترک نموده بود. ناتالی در از سن ۸ سالگی در فرانسه و آلمان و امریکا زیست. بعدها بدلیل خطر فاشیسم با نام مستعار در جاهای مختلف زیست. حوادث ناگواری در زندگی ساراوته افتاد که بی تاثیر روی خلاقیت ادبی او نبود، از جمله زیستن در ۳ کشور ، جدایی والدین، زندگی با برادران و خواهران و پدر ناتنی. جامعه شناسان ادبی سبک نئورمان او را بدلیل بیوگرافی فرار و مهاجرت و پاشیدگی خانودگی و نیمه یهودی بودنش می دانند. اعتراف او به سوء ظن و بدگمانی و ناتوانی زبان برای بیان منظور و مشکل ارتباطی میان انسانها، را ناشی از اینگونه آواره گی ها می دانند. ساراوته را از جمله نویسندگان زمان حال فرانسه می دانند. او از سال ۱۹۷۰ یکی از نمایندگان ادبیات بعد از جنگ در اروپا نیز بشمار می آید. وی با سارتر و سیمون دوبوار و هانا آرنت رابطه دوستی داشت. او تا زمان مشهوریت در نویسندگی در سن ۳۹ سالگی، بیش از ۱۲ سال وکیل دادگستری بود. زندگی با برادران و خواهران ناتنی و ناپدری جدید موجب شد که در مشاجرات خانودگی سالهای کودکی، بقول خودش دست به دروغ و تظاهر و سکوت و حاشیه پراکنی و بد گمانی و سوء ظن بزند. اینگونه تجربیات تلخ را بعدها او ارد ژانر رمان نو نمود. وی در میانه سالی مورد توجه ادبیات آوانگارد قرار گرفت و آثارش به ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شدند.
برای ناتالی ساراوته ،انتشار مجدد رمان “تروپیسم” در سال ۱۹۵۷ موجب عنوان “نئو رمان” برای وی گردید. در دهه ۷۰ میلادی خلاف میل اش او را یک فمنیست معرفی نمودند. ژانر رمان نو اغلب به بی عدالتی، بحران، تضاد و نا آرامی در جامعه خرد و میکروسکپی میپردازد و نه به نارسایی های جامعه طبقاتی کل و ماکرو. سارتر در مقدمه کتاب دوم ساراوته “تصویر یک ناشناس”، آنرا یک آنتی رمان نامید که وداعی بود با سبک رمان رئالیستی سنتی پیشین. ساراوته را”مادر تئوری رمان نو” نیز نامیده اند. وی میگفت نوشتن نوع بهتر زیستن است، گرچه رمانهای رئالیستی پیشین، تپه ای از گرد و خاک و بازی عروسک ها هستند. در مجموعه مقالات یا رمان “عصر سوء ظن، پایان رمان تجزیه و تحلیلی اعلان شد، چون دیگر رفتار قهرمان داستان ارزشی ندارد، و پروست نتوانست داستان رمان را با کمک دیالوگ عرضه کند. انسان مدرن در عصر بدگمانی، شک و سوء ظن زندگی میکند.
اگر ویرجینیا ولف، ضمیر خودآگاه را منبع رفتار قهرمان داستان قرار داد، ساراوته ضمیر ناخودآگاه و نفوذ به آن حوزه توسط واژه را، اساس روایت نمود. ساراوته در پایان عمر علاقه ای به بحث های تئوریک ادبی نداشت، علاقه او به یافتن کلمات برای بیان احساست بود، که اغلب از نامیدن و معرفی، فرار می کنند. وی می گفت هر بار فکر میکنم وظیفه ام این شده که با یک احساس جدید روبرو شده ام که تاکنون کسی برای آن واژه و نامی نیافته. وظیفه نویسنده در خلق رمان نو، شناخت احساسات جدید و یافتن اسم و عنوانی برای آنان است.
از جمله آثار مهم وی ۵ رمان، پلانتاریوم، عصر بدگانی و سوء ظن، دوران کودکی، میوههای طلایی، و رمان اینجا، هستند. دیگر آثار او عبارتند از، معرفی یک ناشناس(با مقدمه ای از سارتر)، تروپیسم، سکوت یا دروغ، میان مرگ و زندگی، آیا میشنوید؟، نظر احمق ها، و رمان پایانی او،یعنی افتتاح، خود را دوست نداری، خانم مارتراو، استفاده از واژهها. تئاترها و نمایشنامه های رادیویی او با موفقیت روبرو نشدند چون موجب اعتراض و هیجان و تحریک بینندگان و شنوندگان گردیدند. نقدهای ادبی او ولی میان قشر روشنفکر ادبی خیلی مورد توجه قرار گرفت. ساراوته مدعی بود که کلمات گاهی منضور و قصد گوینده را تخریب می کنند. ویتگنتشاین پیش از او گفته بود، اگر نتوان موضوعی را روشن و قابل فهم بیان کرد، بهتر است که گوینده سکوت کند. کتاب “دوران کودکی” به خواننده اجازه میدهد که به احساسات، اشیاء، عینیات، و دوران کودکی نویسنده نزدیک شود. در رمان “تروپیسم” مکانیسم های اجتماعی تبدیل به مکانیسم های روانی می شوند.
در کنار ناتالی ساراوته ،بعنوان مادر رمان نو، از نویسندگانی مانند میشل بوتور، کلاود سیمون، دوراین، و آلن گریلت، بعنوان پدر رمان نو نام میبرند. برای ساراوته مهم است که در کنار ویرجینیا ولف، و اینگه باخمن، از دیالکتیک زبان و واقعیت و آگاهی، در مقابل تصور مرسوم از زن، استفاده نماید. مجله فیگارو در زمان اعطای جایزه پریکس به او به خاطر رمان “میوههای طلایی”، وی را “راهبه روایت” سبک غیرقابل ارتباط و تماس نامید. ساراتوه در برنامه بوطیقایی و تئوریک ادبی اش تا آخر عمر پایدار ماند. او میگفت رفتار دو انسان با هم نه طبق قوانین اخلاقی بلکه طبق اصول جذب و دفع و عشق و تنفر به همدیگر است. در رابطه با رمان “تروپیسم” گفته بود، نویسنده باید تحریکات احساسی و علایق شخصی خود را در رمان نشان ندهد. زبان، رسانه واسطه گی میان انسان هاست. هنر زنان در سه رمان او اینست که از ضعف های خود بشکل مثبت و مفیدی در برابر رفتار مردها استفاده میکنند.