در ایران زبانها و فرهنگهای مختلفی در ادوار تاریخ زندگی کرده اند. این مردمان از نظر رنگ، رفتار، لباس، مذهب و زبان با هم تفاوتهای بسیاری دارند. همه مردم ایران همدیگر را نمی توانند در یک آن واحد درک کنند. پهلویها با سرکوب قیامهای منطقه ای می خواستند براین واقعیت پرده اندازند که در ایران تنها یک زبان و فرهنگ حاکم باشد و همانا زبان قدرتمندان حاکم. مدارس و ادرات تنها می توانستند به فارسی تکلم کنند و بس.
در ایران بواسطه جنگها و تقسیمات تاریخی مرزها گاها از میان ملتهایی می گذرد که هم زبانانشان و بستگانشان در آنسوی مرز قرار گرفته اند. این مردمان یک ملت را تشکیل می دهند. ملت واژه های سیاسی است که به مردمانی گفته می شود که از ک زبان و فرهنگ مشترک (براساس تعریف فرهنگنامه) و اقتصاد (ممرزندگی) برخوردار باشند. ملت یک جزء واحد است که نمی توان آنها را ازهم سوا کرد، چون ازیک منفعت اتنیکی برخوردارهستند.
در ایران بنا به تعریف بالا ملتهای مختلفی زندگی می کنند. این ملتها خود جزیی ازیک ملت بزرگتر هستند. بعنوان مثال ملت عرب، ملت بزرگی است که در خاورمیانه زندگی می کنند. این ملت درمیان خود می تواند به شیوه های مختلفی گویش داشته باشند و زندگی کنند. کردان ملتی هستند با تاریخچه کهن و خود درمیان خود از گویشهای بیشماری بر خودارند که زبان هم را گاها متوجه نمی شوند. لهجه های کردی می توانند بابان، مکری، فیلی، گورانی، جزیری، بادینانی، لکی، اردلانی، زنگینه، بایزیدی، سورانی، بختیاری، سنه ای، حکاری، هورامی، بوتانی، گیلکی و لری باشند. براساس داده های تاریخ کردها ۷۰۰۰ سال پیش ازمیلاد مسیح در این منطقه امروزی زندگی را شروع کرده اند. ملت کرد را تقریبا بیش از۳۰ میلیون نفر برآورد
کرده اند.
مرزهای کشورها براساس جنگها و اختلافات جابجا شده اند، اما مردم و زبان مردم آن مناطق و آثارباستانی حک شده بردل سنگها برجای مانده است. کم و زیاد شدن خاکها و کشیدن خطهای مرزی تنها مردمان را ازهم جداکرده است ولی آنها و روابطشان را نتوانسته ازهم بگسلد.
در کشوری مانند ایران براساس سیاستهای حکومتی شاهان پهلوی، همگی ملت باید بازبان فارسی درس و کارهای اداری را پیش می بردند. این درحالی بود که بیشتر مردم و بویژه روستاییان بیسواد بودند. ملت فارس مجبور نبودند زبان دیگر ملتها را یاد بگیرند، اما ملتهای دیگر می بایست زبان فارسی را یادمی گرفتند و اگر یک انسان بیسواد کرد یا عرب و یا آذری فارسی بلد نبود می بایست در یک اداره سکوت اختیار می کرد و کارش لنگ می ماند و لو در دادگاه هم که می بود. این خودبخود ستم به آن فرد حساب می شود، کسی که قادر نبود بخاطر بیسوادی ازحق خود هم دفاع کند. در بعد گسترده تر فرهنگ و زبان هرملتی با تمرین و حک کردن حفظ و شکوفا می شود. در ایران زبانها و فرهنگهای دیگر در بوته فراموشی در پای یک زبان خشک می شد. بهترین مترجمها و نویسندگان نظیر محمد قاضی( که کرد مهاباد بود) و ابراهیم یونسی و احمد محمود و شهریار و صمد بهرنگی و… بیشتر به زبان فارسی کارمی کردند. زبانها و فرهنگهای دیگر امکان شکوفایی نمی یافتند واین را نمی توان غیراز ستم ملی، نام دیگری نهاد. در سازمانهای سراسری بیشترین کادرها و اعضا ازمیان ملتهای ساکن ایران بوده اند وبه این امید که مشترکا حقوق همه ملتهای ساکن ایران را حل کنند. آنها اگر بنا بود که زبانها و فرهنگشان را فداکنند، هرگزبه این سازمان و احزاب قدم نمی نهادند. پس تلاش و کار و فداکاری آنها برای همه مردم درایران بوده است و سرنوشت برابرداشتن.
در همه نقاط جهان این اصل که مردمی در جایی زندگی می کنند مهمتر بوده است تا مکانهایی که بشریت برآن حیطه نداشته باشد. این مصداق آن است که زمانی خاکی اهمیت پیدا می کند که مردمی درآنجا زندگی کنند. مناطق خالی از سکنه مرده و ویرانه می باشند. پس کشور یا منطقه ای ازنظر فرهنگی، سیاسی و اقتصادی با اهمیت است که مردم یا درآن زندگی کنند و یا از آن به نحوی استفاده کنند. برای نیروهای چپ ایران شناختن ملتها از اهم اوامراست. صفوف آنها را نیروهای مردمان با زبانهای مختلف تشکیل داده است. آنها نمی توانند بمانند نیرویی فکر کنند که به حقوق ملتها باوری ندارد. اگر نیروی چپ برشناختن ملتها تکیه نداشته باشد تیشه به ریشه های خود می زند. نمونه این در تاریخ زیاد است، ازجمله در بالکان و خاوردور و بالتیک شاهد بودیم که چگونه ملتها حق خود را بازستاندند و لو به قیمت جانشان.
چهارشنبه ۲۰.۴.۲۰۰۵