راستش انگار هیچ جوری این حکایت “مش حسن” و” گاو”ش قرار نیست نفسی براحت از این خیل “بلوری”ها بکشد. این مش حسن ما “عزت الله خان انتظامی” که از معدود آبرو داران سینمای ماست که عمری با خون دل آبروداری کرده اند، باز هم “خانه خراب” شود. البته “گاو” هم داریم تا “گاو”، هر گاوی که “گاو” “مش حسن” نمی شود، خوب یه گاو ورزو داریم، یه گاو هم داریم که شیری ست. به هر حال گاو، گاو است، اما فقط یه “گاو” هست که “گاو” مش حسن است، و”گاو” مهرجویی. اون زمان که مهرجویی “گاو” معروفش را به “کن” برد، خیلی ها به ساتیاچیت رای گفتند: تو دیگه نیا، مهرجویی با “گاو”ش آمد. و”گاو” مش حسن بالاخره به سلامتی به “کن” رسید تا آبروداری سینمای ایران کند. تا بعدها “روحانیت شیعه و بچه مسجدیها” روسپی خانه اش نخوانند؟ چون آقا (خمینی) دست بر قضا این “گاو” را دید و خوشش آمد، اما از اون روز تا بحال هر چه این “گاو” زایید و در دار دنیا آبرو برای سینمای ما خرید و جوایز مختلف از پس وپیش نصیب سینمای ایران کرد، اما همیشه دلنگران “بلوری”هایی بود که اینبار در خود خانه “مش حسن” جا خوش کرده بودند، و به سیاق “بچه مسجدی” بودن “گاو” به این بزرگی را نمی دیدند و”فاحشه خانه اش” نامیدند؟ و چشم بر “گاو”ی بستند که هم شیرده بود و هم ورزو، که توانست عمری خرمن سینمای ایران را بکوبد، که این مهم از هر” بز” بر نمی آید.
باری عاقبت این “مش حسن” پیر سینمای ماکه همه عمر، دلنگران “گاو” ش بود و یکبار هم در “گاو” با مرگ “گاو”، “خانه خراب”ش کردند، انگار قسمتش این نبود که نفسی به راحت بکشد، و هنوز هم باید دغدغه “گاو” را داشته باشد… و یکبار دیگر “بلوری”ها (بخوانید امثال سلحشور ها، کیهان چی ها، و…) کمر در، نه دزدیدن، بل کشتن “گاو”و “خانه خراب کردن” “مش حسن” ما بر بستند، و این درد کشیده سینما باید هنوز هم غصه “گاو”ها را داشته باشد. به درستی که این سینما و خانه سینما، تابه امروز، مدیون یک “گاو” بود.