مقدمه:
دهه های گذشته سرشار از تشکیل پیمان های امنیتی منطقه ای از طرف قدرتهای استعمارگر سابق و امپریالیستی فعلی با اهداف غارتگرانه، سلطه جویانه، تجاوزکارانه، تهدید، محاصره اقتصادی امنیتی در جوسازی های تبلیغاتی اهریمن سازی از حکومت ها و کشورهای غیر خودی، تجاوزات جنگ افروزانه و تهاجمی، پروژه های “رژیم چینج” بوده است. این پروژه ها از طریق تسخیر افکار عمومی تحت پوشش دفاع از حقوق بشر و ارزشهای جهان دموکراتیک و تهاجم خشونت ورزانه به کشورهای مستعمره و یا غیر خودی سابق می باشد که طی دهه های گذشته به قربانی شدن میلیون ها انسان و بی خانمان و در بدر شدن دهها، بلکه صدها میلیون نفر منجر شده است.
لازم به یادآوری می باشد که این وضعیت به دنبال خاتمه جنگ های جهانی امپریالیستی و استعماری اول و دوم به وقوع می پیوندند، که خود این دو جنگ جهانی استعماری امپریالیستی به نابودی بیش از صد میلیون نفر انجامید. (اغلب در آمار جنگ های جهانی اول و دوم، میزان کشته شدگان چین و کره توسط ارتش متهاجم ژاپن و دیگر کشورهای امپریالیستی از قلم ها انداخته می شوند).
آغاز سخن:
نئوکانها چه کسانی هستند؟ آنها چه می گویند؟ آیا نظرات آنها طی دهه های اخیر تغییر کرده است؟ تاثیرات سیاستهای آنها را بر سرنوشت کشورهای مستعمره سابق، از جمله ایران چگونه می توان شاهد بود؟ آیا آنها هنوز در این عرصه ها نقش آفرینی می نمایند؟ آیا نئوکان ها فقط در سیاست ورزی های آمریکا نقش آفرینی می نمایند، یا اینکه دامنه خویش را به دیگر کشورهای استعمارگر هم توسعه داده اند؟ آیا مزدوران سیاست ورزی های آنها در کشورهای مستعمره سابق، از جمله ایران هم موجود بوده و نقش آفرینی می نمایند؟ اینها از جمله سوالهای اولیه ای می باشد، که در این نوشتار تلاش می شود بر آنها پرتو افکنی شود.
پیش زمینه:
دهه سی قرن بیستم، اوج جنبش های کارگری، سوسیالیستی و کمونیستی در آمریکا بود. به دنبال بحران های مالی سالهای ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۱، و تجربه انقلاب سوسیالیستی در روسیه و شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، خطر اینکه انقلاب مشابهی در آمریکا صورت بگیرد، کاملا جدی بود. به منظور ممانعت از وقوع چنین انقلابی در آمریکا، سیاستمداران حاکمه با ریاست جمهوری فرانکلین روزولت، به این نتیجه رسیدند، تا با اتخاذ سیاستهای اقتصادی مشهور به اقتصاد مدل “جان مینارد کینز”، دولت وارد عمل شده و با اتخاذ مالیات های کلان از سرمایه داران و چاپ و تزریق پول، به سیاستهای تامین رفاه اجتماعی، درمانی وسیعی دست بزند. دولت این کار را به موازات آغاز پروژه های تاسیساتی وسیع کشوری و ایجاد اشتغال دولتی پیاده نمود، تا اینکه هم بر بحران اقتصادی حاکمه غلبه نماید، هم مانع از انقلاب اجتماعی گردد. در پیاده کردن این پروژه، دولت با اتحادیه های کارگری، احزاب سوسیالیستی و کمونیستی به توافق رسید، تا در مقابل پیاده کردن پروژه های وسیع ایجاد اشتغال، تامین رفاه اجتماعی و درمان عمومی و غیره، آنها نیز دست به اقدامات انقلابی نزنند. در واقع، سوسیالیستها و کمونیستهای آمریکایی دهه سی قرن بیستم، سیاستی کاملا متضاد با سیاستی که بلشویک ها در مقابل دولت کرنسکی اتخاذ کرده بودند، را برگزیدند.
دهه سی، از طرف دیگر همزمان بود با آغاز رشد اندیشه های سوسیالیستی به تفسیر تروتسکی، یعنی تداوم انقلابات متوالی، در آمریکا بود. این اندیشه ها در جوامع روشنفکری سوسیالیستی و جنبش کارگری برای خودش جا باز میکرد. گرچه این جریان هیچموقع نتوانست به جنبش قدرتمندی تبدیل گردد، ولی هنوز بخصوص در جوامع روشنفکری سوسیالیستی مطرح بود. از این جمله میتوان به گروه منسوب به بعدها سناتور هنری سکوپ جکسون اشاره نمود.
آنچه در آمریکا بطور غالب اتفاق افتاد این بود، که بعد از سپری شدن دوران بحران اقتصادی، دهه های چهل و پنجاه رسید. حالا که پادزهر های سیاستهای اقتصادی مدل “کینز” توانسته بود مانه از بروز یک انقلاب سوسیالیستی در آمریکا گشته و دوران انقلابی را به پایان برساند، دوران منحل کردن احزاب سوسیالیستی کمونیستی، متلاشی کردن اتحادیه های کارگری، غیر قانونی کردن تبلیغ و ترویج کمونیستی و قلع و قمع کردن آنها که به دوران “مکارتیسم” مشهور می باشد می باشیم. باز هم تاریخ تکرار شد. خوش باوری نیروهای سوسیالیستی کمونیستی به وعده های سیاست ورزان کلان سرمایه داری، موجب شد تا آنها چنان سرکوب و متلاشی گردند، که پس از نزدیک به گذشت یک قرن، هنوز هم قادر نشده اند توان دهه سی قرن بیستم را به دست بیاورند.
نئوکان ها چه کسانی می باشند؟
بخش قابل توجهی از روشنفکران آکادمیک سوسیالیستی دهه های سی و چهل، یا در حزب دموکرات آمریکا جذب شدند، یا به کارهای آکادمیک پرداختند، و یا اینکه برای انکه از تیغ گیوتین مکارتیزم در امان بمانند، سرشان را پایین انداخته و به انفعال سیاسی پناه برده به زندگی خویش پرداختند. جالب است که اینجا اشاره شود که اولین گروه “نئوکانسرواتیو ها” ها، یا “محافظه کاران جدید”، بریدگان از تروتسکیتهایی بودند، که مطرح می کردند، دولت آمریکا در سیاستهای رفاه و تامین اجتماعی و درمانی و پیش برد سیاستهای اقتصادی توسعه تاسیساتی زیاده روی نموده است، و باید نقش دولت در اقتصاد و سیاست محدود تر و کمتر گشته و بیشتر متمرکز به سیاست خارجی و مبارزات ضد کمونیستی – استالینیستی متمرکز گردد.
این گروه در عین حالیکه خواهان کاهش نقش دولت در سیاست و اقتصادی بودند، خواهان آن بودند، که در سیاست خارجی خویش، دولت آمریکا باید سیاست شدید ضد کمونیستی، ضد استالینستی، و ضد اتحاد جماهیر شوری را اتخاذ نماید. شاخصه سیاست ورزی ضد کمونیستی جهانی، یکی از ویژگیهای اصلی و اساسی “نئوکان”ها، در تمام طول تاریخ نود ساله گذشته فعالیت های آنها بوده است.
دسته دوم “محافظه کاران نوین” را میتوان در دوران پس از روی کار آمدن خروشچف، اتخاذ سیاستهای ضد استالینیستی از طرف وی، و قدرت گیری دولت نوپای سوسیالیستی جمهوری خلق چین شاهد بود. دوران رودررویی اتمی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در ماجرای کوبا، شکل گیری پیمان های نظامی “ناتو” و “ورشو” در اروپا شاهد می باشیم. طی این دوران نیز یکی از ارکان اصلی سیاست مداری صاحبان قدرت در آمریکا، متلاشی کردن کامل نیروهای سوسیالیستی – کمونیستی در داخل آمریکا، در کشورهای مستعمره سابق از یک طرف، و مقابله با دولت های سوسیالیستی زمان، بخصوص اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری حلق چین از طرف دیگر بود. “نئوکان ها” یا محافظه کاران نوین، در انسجام این سیاست ورزی و تدوام آن نقش کلیدی ایفا می نمودند.
“نئوکان” های دهه های شصت و هفتاد، مخالف نزدیکی نیکسون به جمهوری خلق چین، و مذاکرات کاهش موشک های میان برد و دور برد با توان حمل سلاح های هسته ای با اتحاد جماهیر شوروی بودند. دوران حاکمیت نیکسون – فورد، را که گرماگرم جنگ ویتنام؛ اتحاد سوسیالیستی برای آزادی مردم ویتنام هم بود. در این دوران اتخاذ سیاست “دٍ تانت” یا کاهش تشنج در مناسبات با کشورهای سوسیالیستی از طرف آمریکا مورد موافقت نئوکان ها نبود. طی این سالها نئوکان ها هنوز در حزب دموکرات آمریکا قدرت تعیین کننده ای نداشتند.
نئوکان های دهه های هفتاد و هشتاد را تا حدود قابل توجهی نسل های دوم مهاجرین اروپای شرقی به آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تشکیل می دادند، که کینه های ضد کمونیستی و ضدیت با اتحاد جماهیر شوروی در آنها به عنوان استراتژی سیاسی محوری، کلان و تعیین کننده عمل می کرد. آنها در عین حال که از اقدامات رفاهی درمانی دولتی در مقیاس داخلی بصورت محدود حمایت می نمودند، و از زیاده روی های دولت در این عرصه ها انتقاد می نمودند، توجه خویش را بصورت غالب و تعیین کننده ای بر قورمولبندی سیاست خارجی و نقش جهانی ایالات متحده آمریکا متمرکز می نمودند.
طی این دوران، نئوکان ها سیاست جهانی “صدور دموکراسی آمریکایی” و “حمایت از حقوق بشر” را با استراتژی جهانی ضد کمونیستی، ضدیت با اتحاد جماهیر شوروی و دیگر قدرت های کمونیستی جهانی پیوند می زدند. آنها سازمان دهی کودتاهای نظامی، سرکوب، کشتار و نابودی نیروهای پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی را تحت پوشش “دفاع از نظام آزاد و دموکراتیک مدل آمریکایی” تشویق، ترغیب و مستقیما هدایت می کردند. اگر در این مسیر گاهی هم یکی از قدرتمدارهای قهار دست نشانده آمریکایی در کشورهای مستعمره سابق با این برآورد که تاریخ مصرفشان به پایان رسیده است، از طریق پروژه “رژیم چینج” از سر کار بر میداشتند، اسم آن را توسعه دموکراسی آمریکایی می نامیدند.
اگر دسته اول نئوکان ها را بخش هایی از تروتسکیستهای کوچ کرده به حزب دموکرات آمریکا تشکیل می دادند، دسته دوم مخلوطی از کسانی بودند که در هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات حضور داشتند. با یک چنین دوران گذاری می باشد که ما به دوران پایان ریاست جمهوری جیمی کارتر می رسیم.
در این سالها ما از یک طرف شاهد نقش آفرینی نئوکان هایی مانند “زبیگنیو برژینسکی”، “سایرس ونس” در کنار سناتور “هنری سکوپ جکسون” در حکومت جیمی کارتر می باشیم، که به شدت در حال مسلح کردن و بسیج مجاهدین افغان از تمام کشورهای عربی و پاکستان می باشند، تا بر علیه کفار کمونیست بجنگند، و از طرف دیگر شاهد پیش برد سیاست استراتژیک منطقه ای کمربند سبز اسلامی بر نوار جنوبی مرزهای اتحاد جماهیر شوروی، از افغانستان و پاکستان گرفته تا مرزهای دریای مدیترانه می باشیم. در خود ایران ما شاهد بودیم که این پروژه چگونه بواسطه تصمیمات کنفرانس گوادلوپ، از طریق سوار شدن بر امواج انقلابی جنبش مردمی به سالهای پنجاه و شش و پنجاه هفت در ایران به اجرا در آمده و پیاده شد.
نئوکان ها پس از متلاشی شدن اتحاد جماهیر شوروی
آغاز روی کار آمدن رونالد ریگان در آمریکا، مارگارت تاچر در انگلیس و میخائیل گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی فصل نوینی را در کتاب تاریخ معاصر سیاسی نئوکان ها می گشاید. دوران به جان هم انداختن دو کشور ایران و عراق و جنگ هشت ساله بین دو کشور همراه بود با توطئه هایی مانند ” ایران کنترا” از طرف نئوکان ها که در این دوران، وابستگی نئوکان های جدید را به جناح های نفتی نظامی در قدرتمداری حاکمه بر آمریکا نشان می داد. این ماجرا به دنبال روی کار آورده شدن طالبان در افغانستان، چند شقه کردن جنبش فلسطین از طریق اسلامی کردن آن بواسطه شکل گیری و تفرقه ما بین حزب الله و حمس، اوردن حکومتی مانند جمهوری اسلامی ایران بر سر کار، جهت قلع و قمع و نابودی جنبش پیروان سوسیالیسم همراه بود.
ویژگی اصلی دوران پسا اتحاد جماهیر شوروی برای نئوکانسرواتیوها شرایط نوینی جهت بسط و تکمیل استراتژی سیاسی و فورمولبندی نوینی برای دوران جدید گردید. این فورمولبندی را “جاستین ویسی”(۱) محقق فرانسوی که برای انستیتوی بروکینگ(۲) در آمریکا کار می کند، چنین ترسیم می کند. ایشان ویژگیهای کلان استراتژی نوین نئوکان ها را در پنج قسمت ردیف می کند. قبل از پرداختن به پنج مورد، بهتر است اسم چند نفر از تئوریسین و سیاستمداران موجود نئوکان در قدرتمداری سیاسی آمریکا این دوران را در اینجا بیاوریم. از آن جمله میتوان ریچارد پرل، جان بولتون، دونالد رامزفلد، پول وولفوولتس، برژینسکی، ویکتوریا نولاند، ژاکوب “جیک” سالاوان را نام برد.
یک – جهان نگری “انترناسیونالیسم” در استراتژی سیاسی آمریکا
این سیاست بر این محور می باشد که چون دیگر اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق از هم پاشیده است، آمریکا بعنوان تنها قدرت اقتصادی و امنیتی نظامی بلامنازع جهان، جایگاه ویژه و منحصر به فردی در شکل دادن و هدایت مناسبات و ساختاربندی های ژئوپولیتیک جهانی می باشد. این موقعیت منحصر به فرد، وظایف مشخصی را برای آمریکا تعیین می کند. آمریکا باید بر اساس همین موقعیت ویژه و وظلیف مشخص، در عرصه جهانی با قدرت تمام نقش آفرینی نماید.
دو – هژمونی، یا سلطه گرایی آمریکا در سیاست خارجی
نقش و موقعیت ویژه آمریکا از نظر اقتصادی و سیاسی و امنیتی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شرایطی را فراهم آورده است تا جهت دفاع از از جهان آزاد، باید برنامه ها، سیاست ها، طرح ها و پروژه ها سیاسی امنیتی مشخص خویش را در دفاع از آنچه که آنها ” ارزش های جهان آزاد” می نامند، که مفهومش بطور کلی هژمونی سلطه گرانه امپریالیستی می باشد، به صورت تک محوری و یک جانبه اعمال نموده و پیاده بکند.
در این محور آنچه که آنها “نظام دستوری قواعدی” می نامند، باید از طرف همگان رعایت گردد. این قواعد دستوری آنها ماورای قوانین و توافقات بین المللی بوده و بر پایه های نظام ارزشی امپریالیستی می باشد.
Rules Based Order
سه – آمریکا محوری در استراتژی خارجی
چون در پیش برد سیاستهای، برنامه ها و پروژه های جهانی یگانه و ویژه آمریکا، توافق نامه های بین المللی و قوانین سازمان های متصل به سازمان ملل متحد و اتحادیه های منطقه ای و غیره دست و پاگیر عملیات ویژه قدرتمداری آمریکا می گردند، لذا دولت آمریکا بخاطر موقعیت ویژه و استثنائی خویش، میتواند این قوانین را کنار گذاشته، دور زده و بصورت یک قطبی، به تنهایی تصمیم گرفته و با حمایت قدرتمداری های همراه جهانی خویش، پروژه های ژئوپولیتیکی و منطقه ای خویش را به اجرا در بیاورد. نمونه این اقدامات را در حمله به عراق، حمله با لیبی و حمله به سوریه و غیره شاهد بودیم.
چهار – گسترش نظامیگری آمریکا در جهان
آمریکا برای پیاده کردن سلطه جهانی خود و دلار آمریکا احتیاج به قدرت نظامی منحصر به فرد دارد. آمار پایگاه های نظامی آمریکا در جهان نزدیک به هزار تا می باشد. این پایگاه ها از جزایر گوام در اقیانوس ارام، تا جزایر مارشال در اقیانوس هند گرفته تا استرالیا، فیلیپین، ژاپن، کره جنوبی، کشورهای متعدد اروپایی، خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین را شامل می گردد. بودجه نظامی آمریکا به تنهایی نزدیک به یک تریلیون دلار در سال می باشد، که به تنهایی برابر با مجموعه بودجه های نظامی هفت کشور بعدی می گردد.
با توجه به گسترش فلسفه سیاستورزی استعمارگرانه نئوکانیسم به اروپا که شاخص بارز آن را در وجود افرادی مانند “یان استالتنبرگ”، “جوزف بورل” و “ارسلا وان در لاین” و “بوریس جانسون” ها، می توان یافت، کلیت نیروهای نظامی عضو پیمان آتلانتیک شمالی “ناتو” ، به زائده ای از ارتش و قدرتمداری نظامی آمریکا تبدیل گردیده اند.
اگر در قرون نوزده و بیست، این استعمار انگلیس بود که خورشید در مرزهای آن غروب نمی کرد، امروزه قدرتمداری حاکمه نظامی آمریکا یک چنین موقعیت و نقشی را برای خویش قائل می باشد. این قدرت نظامی برای سر جای خود نشاندن هر نیرویی به کار برده میشود، که سر تعظیم در مقابل آنها پایین نیاورده و غلام حلقه به گوش آنها نشوند. جوهر کلان آنها در عرصه های امنیتی نظامی این میباشد، که اگر با ما نیستی، پس دشمن ما محسوب می گردی.
پنج – صدور دموکراسی غربی به کشورهای با نظام های دیکتاتوری
آقای “جاستین ویسی”، شاخصه پنجم ویژگی سیاسی نئوکان ها را در آنچه که ایشان صدور دموکراسی غربی به کشورهای با نظام های دیکتاتوری می باشد، تعریف می کنند. اینکه آیا آمریکا از طریق پیشبرد سیاستها و پروژه های نئوکان ها، دموکراسی هالیوودی را صادر می نماید، یا اینکه با گسترش سلطه دلار آمریکا همراه با به اسارت در آوردن کشورهای مستعمره سابق به واسطه سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی، نوع نوینی از برده داری کلان سرمایه داری را بر جهان حاکم نمایند. اینکه نقش پیروان مکتب فرانکفورت، یا کسانی مانند هنا آرنت، هابر ماس و سوسیال دموکرات های اروپایی در فورمولبندی این فلسفه سیاسی تا چه اندازه بوده است، از حوصله این بحث خارج می باشد.
چندین نکته پایانی
یک – آیا نئوکانیسم در کشورهای غیر آمریکا نیز موجود می باشد؟
البته که موجود می باشد. هر کس و یا نیرو و سازمانی که در کشوری مانند ایران از هژمونی و سلطه امپریالیستی بر ایران و هر کشور دیگر حمایت بکند، در ردیف حامیان و یا وابستگان به سلطه گری نئوکانیسم می باشد. در زمان های نظام های برده داری و فئودالیسم هم بخش هایی از همین بردگان و دهقان ها در خدمت صاحبان برده و یا اربابان در آمده و بصورت خادمان و مزدوران آنها به مجریان فرمان ها و پیاده کنندگان پروژه های آنها تبدیل می شدند. رهبران پروژه های “رژیم چینج” امپریالیستی را در هر کشور مستقل را میتوان در ردیف این افراد قرار داد. در مورد نئوکان ها در اروپا در پاراگراف های قبلی به آن پرداخته شد.
دو – در مورد مناسبات نئوکانسرواتیم “نئوکان ها” و نئولیبرالیسم
استراتژی جهانی نئوکان ها، به سلطه سیاسی امنیتی آمریکا بر کشورهای جهان سوم سابق خلاصه نمی شود. این سلطه بر بستر خودش سلطه گری دلار آمریکا از طریق بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و دیگر ابزار مشابه خویش ، غرق کردن این کشورها در بدهی های کلان ، به دست آوردن مالکیت ثروت های طبیعی و رشته های پیشرفته و سودآودر این کشورها از طریق همان سلطه دلار آمریکا می باشد. در شرایطی که خود آمریکا از طریق منحل کردن توافق نامه “برتن وودز” در زمان نیکسون، پشتوانه طلا برای دلار آمریکا را حذف نموده و بعدها زخایر نفتی عربستان سعودی و غیره را تحت عنوان “پترو دلار” به جای آن گذاشت، وبا اتکا به نظام مبادلات ارزی آمریکایی “سویت”، و براه انداختن جنگ های مکرر و پایان ناپذیر، سلطه جهانی دلار را حفظ نمود.
برای نائل شدن به همین هدف ها، لازم است تا آنها تا آنها از طریق پیاده کردن پروژه های مکرر کودتایی “رژیم چینج” دسته های مافیایی غالبا دست نشانه وابسته با نئولیبرالیسم و نئوکانیسم آمریکایی – امپریالیستی را در کشورهای دیگر پیاده نمایند.
سه – محافظه کاری غیر نئوکان ها
لازم به یادآوری می باشد که قدرتمداری محافظه کاری در آمریکا فقط به نئوکان ها خلاصه نمی شود. گرچه نئوکان ها هم در داخل دولت های متعلق به حزب دموکرات، و هم حزب جمهوریخواه حضور داشته و فعالیت داشته و دارند، ولی بصورت غالب، سیاستهای آنها، خصوصا در عرصه های سیاست خارجی، به حزب جمهوریخواه و محافظه کارها نزدیک تر می باشد. گرچه نئوکان ها، با توجه به ریشه بنیانگذاران اولیه خویش که از تروتسکیستها بودند، هنوز هم در سیاست داخلی تا حدودی از تامین رفاه و درمان عمومی تا حدودی دفاع می نمایند. این میزان دفاع آنها در مقایسه با وسعت و عمق بحران بیکاری، تورم و بدهکاری ها در آمریکا و دیگر کشورهای امپریالیستی، جرعه آبی برای سیراب کردن میلیون ها بیکار زحمتکشانی که زیر فقر زندگی می کنند، می ماند.
شکل گیری جریان محافظه کارانی مانند دونالد ترامپ که به موازات جریان نئوکان ها در حال شکل گیری می باشند، دهها میلیون نفر از زحمتکشان و مردم عادی به آن می پیوندند، بر محور پلاتفورم های ملی گرایی و بازسازی صنایع ملی استوار می باشند. به همین دلیل می باشد که در انتخابات قبلی آمریکا در کنار رای قابل توجه چریانات سبز، نیروی حمایت کننده از سناتور برنی سندرز با اندیشه های شبه سوسیالیستی، شاهد شکل گیری جریان قدرتمند محافظه کار ملی – ناسیونالیستی آمریکایی تحت لوای افرادی مانند دونالد ترامپ می باشیم.
انقلاب های مکرر تروتسکیستی، به شعار کودتاهای مکرر و پروژه های “رژیم چینج” مکرر، از ژاپن، کره جنوبی، هنگ کنگ، تایلند، ایران، گرجستان، اکرایین گرفته تا قاره آفریقا و آمریکای لاتین را شاهد می باشیم.
زیر نویس:
۱. Justine Vaisse
۲. Brookings Institution
ضمیمه:
Neoconservatism: The Biography of a Movement – YouTube