رویدادهای چند هفته اخیر در ۳ کشور مطرح در معادلات منطقه ای و جهانی، یعنی ترکیه، ایران و مصر، چند نشان مهم به همراه دارند، که در تعیین مسیرروندی که جامعه مدنی این ۳ کشور در مسیر آن گام بر می دارد، می توانند برای هر ۳ کشور، بگونه ای سرنوشت ساز عمل نمایند. به دیگر سخن آنچه که در گذشته نه چندان دور “بهار عربی” نامیده می شد، و چه بسا تحلیلگرانی ادامه آن تحولات را در ترکیه و ایران نیز پیش بینی می کردند، به شکلی کاملاً متفاوت از “بهار عربی” به وقوع پیوست.
نخست ترکیه: اعتراضات
ترکیه به دنبال مواجهه با شکست سنگین اش در تلاش تبدیل شدن به یک عضو تمام و کمال جامعه اروپا، تمامی تحرکات سیاسی خود را متوجه کشورهای مسلمان منطقه و گاهی هم فراتر از منطقه و تا شمال آفریقا، و نیز کشورهای ترک نژاد جمهوریهای بازمانده از اتحاد شوروی سابق، متمرکز کرد. هرچند این سیاست تا اندازه ای نیزموفق جلوه نمود و در پی تحرکاتی مانند تلاش به ابراز همدردی عملی با نوارغزه و یا تشکیل نشستهای ۳ گانه با حضور افغانستان و پاکستان، جهت حل اختلافات میان این دوکشور، و نیز ایفای نقش میزبان در مذاکرات پیرامون برنامه هسته ای ایران، و … این تصور درافکار عمومی جهان و به ویژه منطقه به وجود آمد که ترکیه درحال تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای است و قادر به تعیین سمت و سو در مناسبات سیاسی در منطقه است. اما ترک خوردگی این تصور از همان پروژه ناموفق “پشتیبانی از نوار غزه” آغاز شد و با عدم پذیرش میانجیگری ترکیه در وقایع لیبی، از جانب قدرتهای بزرگ درگیر در مناقشات لیبی، تداوم یافت و با شکستش در حل معضلی که مستقیم در همسایگی اش در جریان داشت و اکنون نیز ادامه دارد، هرچه بیشتر نمایان گشت؛ منظور همانا عدم کسب نتایج مطلوب از پروژه حمایت مالی و نظامی از نیروهای مخالف رژیم بشار اسد در سوریه است.
وقایع میدان تقسیم و دیگر شهرهای ترکیه، هرچند با بهانه دفاع از “ادامه حیات یک پارک” آغاز شدند، اما بر بستر نارضایتیها از سیاستهای اردوغان که هر چه بیشتر رنگ و روی اسلامی به خود می گرفتند، خیلی سریع به جنبشی اعتراضی فرا روئیدند که یک «نه» بزرگ بود به هر آنچه که کشور را از اروپا دور نموده و به کشورها و جنبشهای اسلامی نزدیکتر کرده است؛ روندی که همچنان ادامه دارد. سیاست مقابله دیپلماتیک با اسرائیل، پشتیبانی همه جانبه از مخالفین اسد، که با رنگ ولعاب آشتی با کردها همراه بود، همگی حکایت از سودای خطرناک اردوغان در تبدیل ترکیه به کشوری مسلمان که با اروپا و اسرائیل خط کشی های معین سیاسی دارد، و تلاش در کسب موقعیتی همطراز با عربستان و قطر در میان کشورهای اسلامی، تصویب برخی فوانین در رابطه با زنان و … مواردی بودند که نمی توانستند از چشمهای بخش مدرن و غیرمذهبی جامعه ترکیه پنهان بمانند. هزاران تظاهرکننده در خیابانهای ترکیه با درسهای تلخی که از ۲ سال “بهار عربی” و خشونتهائی که در ادامه، در کشورهای عربی بر بستر منازعات قومی و نیز مذهبی صورت گرفته اند، خواهان «تغییر» در سیاستهائی شدند که می توانند در آینده کشور را به همان مسیری بکشانند که اکنون مصر، پاکستان، عربستان سعودی و ایران نیز با آن دست بگریبانند. اعتراضات اخیر نشانگر این امر بودند که جامعه مدنی در ترکیه بیدار است و در جهت دستیابی به خواسته هایش پا به « خیابان» نیز می گذارد. «سرکوب خشن» و «بسیج نیروهای خودی از سراسر کشور» مورد استفاده اردوغان، ۲ حربه شناخته شده در معادلات سیاسی اند که از جانب همه سیاستمدارانی که در برابر منطق اپوزیسیون، پاسخی ندارند، بکار گرفته می شوند و هرچند در لحظه بتوانند صورت مسئله را “پاک” نمایند، اما در هر دو عرصه سیاست داخلی و خارجی ترکیه، بی اعتمادی ها را عمیقتر کردند. وخیمتر شدن روابط ترکیه با اتحادیه اروپا و به ویژه آلمان، فاصله ترکیه از اروپا را هرچه بیشتر نمود؛ و این چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت به زیان منافع اقتصادی – سیاسی ترکیه که در جهت تبدیل شدن به قدرت منطقه ای گام برمی داشت، خواهد بود.
سپس ایران: صندوقهای رای
در ایران نیز «نه» مردم به آنچه که در این ۸ سال متحمل شدند، در شکل «آری به تغییر» در انتخابات اخیر خود را نمایاند. «یک نه بزرگ» به سیاستهای ویرانگری که کشور را در بحران عمیق اقتصادی – اجتماعی و سیاسی و فرهنگی فرو بردند و در هر دو عرصه سیاست داخلی و خارجی، کشور را به مرز فاجعه ای بزرگ رساندند تا مردم خطر جنگ، فقر فراگیر و ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از این سیاست کشور بر باد ده را با تمام وجودشان لمس کنند. تحلیلهای گوناگونی از مواجه مردم با انتخابات اخیر ارائه می شوند. جدای از درستی و یا نادرستی همه این تحلیلها، آنچه که اکثریت قریب به اتفاق تحلیلها در آن مشترکند: نیاز جامعه به تغییر و عزم مردم در تحقق این تغییر است. این، آن نکته کلیدی است که پیوندی ایجاد می کند میان یک خواسته مشترک، در میان مردم ایران و شرکت کنندگان در تظاهرات اعتراضی میدان تقسیم. سیاست انتخاب صندوق رای به عنوان ابزاری جهت ایجاد تغییر که مردم ایران بدان روی آوردند، مهمترین نکته تمایز ایران در معادلات منطقه پرآشوب و نزدیک به انفجار خاورمیانه است. این سیاست می تواند و باید الگوی کشورهائی باشد که هنوز در مرحله انتخاب شکل “اقدام” در جهت تغییر اند.
اکنون نیز مصر: رای ما را پس بده
یکسال پیش در چنین روزهائی محمد مرسی، سرمست از رای بالائی که آورده بود، با تکیه بر نفوذ مردمی «اخوان المسلمین»، با اراده ای نیرومند معترضین میدان تحریررا وادار نمود که به اعتراضات خود پایان دهند و اجازه دهند که کشور در مسیری که رای بالائی از مردم را به عنوان پشتوانه به یدک می کشد، حرکت کند. اما آنچه که این روزها در سالگرد انتخابات سال گذشته شاهدش هستیم، یک «نه» دیگری است به همه آنچه که در این یکسال تحت رهبری محمد مرسی و اسلامی های طرفدار وی به پیش برده شدند. محمد البرادعی در تحلیل علت یابی آنچه که اکنون در مصر در جریان است چنین می گوید: “ما به کسی گواهی رانندگی دادیم که اصلا پشت فرمان نشستن را بلد نیست”. به دیگر سخن اعتراض مردم مصر همان “رای ما را پس بده” است که با حضور میلیونها شهروند مصری درخیابانها، پیامی است روشن که به گوش محمد مرسی رسانده می شود. وخامت اوضاع اقتصادی، عدم امنیت جانی برای دگراندیشان که ویدئوهای وحشتناک تصفیه حسابهای فیزیکی با آنان و پیروان دیگر مذاهب، که “با افتخار” توسط مرتکبین جنایات در اینترنت به معرض نمایش عمومی گذاشته می شدند و سکوت مرسی در قبال این جنایات که با چاشنی فشار بر بخش مدرن جامعه همراه بود، موجب گشت که دهها هزار نفر در شهرهای مختلف مصر چون قاهره، اسکندریه، سوئز و پورت سعید خواستار کناره گیری محمد مرسی، رئیس جمهوری مصر شدند. مرسی تاکنون بارها تکرار کرده است که با چنین روشهایی استعفا نخواهد کرد. در عین حال با آگاهی به وزن قابل توجه مخالفین چه در داخل و چه در خارج از مصر، مرسی روز یکشنبه (۳۰ ژوئن / ۹ تیر) اعلام کرد که او خواستار مذاکره با مخالفان برای برطرف کردن مشکلات موجود در کشور است و سخنگوی او گفت: “مذاکره تنها راه برای حل مشکلات و رسیدن به تفاهم است. رئیس جمهور آماده مذاکرهای جدی برای حل مسائل ملی کشور است.”
3 حرکت بزرگ در ۳ کشور مهم و تعیین کننده در سیاستهای منطقه ای و جهان اسلام صورت گرفتند. نخستین حرکت، با وعده های نه چندان محکم اردوغان، همچون آتشی به زیر خاکستر رفت؛ دومین حرکت، با امید به تغییر و بهتر کردن شرایط در انتظار دریافت پاسخ به اعتمادی است که از طریق صندوقهای رای ابراز شدند؛ و سومین حرکت هنوز درگیر تقابل میان نیروی سنتی – مذهبی در قدرت، و نیروی غالباً مدرن خارج از قدرت سیاسی است. نیروی اول هرچند توانست با تکیه بر تحزب و ۳۰ سال سازماندهی مخفی، پیروز انتخابات و نبرد که بر که در خلاء قدرت شرایط پس از مبارک باشد، اما به دلیل عدم آشنائی با سیاست ورزی و کشورداری مدرن، عملا کار را به جائی رساند که سنت و نگاه سنتی به جامعه و کشور، تا بدان درجه کشور را به عقب راند که اقتصاد نیمه جان کشور تنها به یمن سرمایه های تزریق شده از جانب کشورهای حوزه خلیج فارس و نیز لیبی، آری لیبی، به حیات خود ادامه می دهد.
هم در ترکیه و هم در مصر، هر دو رئیس جمهور کار خودشان را از تعلق شان نه فقط به احزاب متبوعشان، بلکه به تمامی شهروندان کشورهایشان آغاز کردند. اما سیر رویدادها و سرعت وقوعشان، که قطعا بی تاثیر از مسائل حاد داخلی و بین المللی نیستند، در واقعیت امر، عکس آن را به اثبات رساند. در ایران نیز نه تنها ۱۸ میلیون رای دهنده به آقای روحانی، بلکه تمامی ۷۰ میلیون جمعیت ایران نیز در انتظار پایبندی آقای روحانی پس از انتخاب ایشان هستند که گفت: “دولت آینده همان طور که وعده داده شده، یک دولت فراجناحی و با تکیه بر شایسته سالاری خواهد بود.”