پنجشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۳:۵۳

پنجشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۳:۵۳

وقتی نظریه بدام‌افتاده و از زندگی جدا می‌گردد!
و اینک در گامی تازه و بزرگ به‌عقب، او بیش از پیش از نظریه اخلاق گفتمانی خویش عدول کرده و بقولی یک باردیگر علیه خود ونظریه‌اش، در صحنه سیاسی‌ ظاهر...
۷ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: تقی روزبه
نویسنده: تقی روزبه
درخواست حزب اپوزیسیون ترکیه: تحریم شرکت های حامی دولت اردوغان
چند روزی است که صدها هزار نفر در ترکیه علیه زندانی شدن اکرم امام اوغلو شهردار استانبول و رقیب انتخاباتی رجب طیب اردوغان, تظاهرات کرده اند. اکنون حزب اپوزیسیون از...
۷ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
راه برون رفت از بن بست کنونی
 عوامل متعدد به هم پیوسته ای برای وضع اسفبار کنونی وجود دارد اما برنامه هسته ای نظام نقش کانونی در بین عوامل مختلف را ایفا میکند. برنامه هسته ای موجبات فقر...
۶ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: جابر حسینی
نویسنده: جابر حسینی
با ماهیان قرمز
داور دلشوره های من ابر است، قضاوت میکند، مانع میشود، که من از خانه بیرون بیایم، در خانه می مانم، با ماهیان قرمز، که از سفره هفت سین مانده اند
۶ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: احمد رضا احمدی
نویسنده: احمد رضا احمدی
جنایتی دیگر از سوی اشغالگران؛ حمله و بازداشت کارگردان فلسطینی برنده اسکار!
«سرزمینی دیگر نیست» فقط یک فیلم نیست؛ بلکه روایت رنج سرزمینی است که بارها اشغال شده اما هرگز تسلیم نشده است. این مستند، با ثبت لحظات تخریب روستاهای فلسطینی، آوارگی...
۶ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
احتمال جنگ زیاد است، ولی روزنه صلح بسته نشده است!
همه شواهد و قراین، برغم تمایل آشکار بخشی از حاکمیت و اغلب مردم برای مذاکره با آمریکا، نشان می‌دهد چنانچه دولت ترامپ همچنان بر پیشنهادات ... تأکید داشته باشد، پاسخ...
۶ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: گروه خرداد، هوادار سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) - داخل کشور
نویسنده: گروه خرداد، هوادار سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) - داخل کشور
گذشته حاضر: یادداشت هایی از زندگی یک آهنگساز
گستره‌ی بلند زندگیِ من به چهار دوره‌ی مجزا تقسیم می‌شود. اولین دوره‌ی آن کودکی و نوجوانی در سرزمین مادری‌ام، ایران، بود... دومین دوره‌ی زندگی‌ام با مهاجرت به آمریکا در سال...
۵ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: هرمز فرهت
نویسنده: هرمز فرهت

نیرنگستان

سرفه و گریەهای زنی جوان را می شنوم که با تلفن حرف می زند: «...کرونا گرفتم عزیزجون، کرونا گرفتم برای من دعا کن، همینجا بستری می شم، تو رو خدا نیایید ملاقاتم....» سکوت می کند و دیگر فقط صدای هق هق گریه آمیخته با تنگی نفس است که به گوش می رسد... اطراف حیاط بیمارستان به تکاپوی بیماران خیره می شوم.

زیر درختان صنوبر و چنار و کاج بیمارستان با آن برگهایی که دیگر طراوتی ندارند در این گرمای تابستان… مردی جوان روی پتویی قرمز رنگ دراز کشیده… صورت خاک گرفته و ته ریش اش نشان از خستگی و نگرانی روزها و بیخوابی شب ها دارد… «مسیب» پنج شب است چشم انتظار اجازه ی همسرش از بخش بیماران کرونایی، مچاله توی ماشین یا کف حیاط بیمارستان خوابیده… می گوید: «حتی یه روز از این سالهای زندگی مشترک از هم جدا نبودیم، حالا کجا برم وقتی چراغ خانەام خاموشه…» می گوید هر روز با همسرش حرف می زند و گاهی هم به دیدنش می رود «امروز صبح زنگ زد و پرسید صبحانه خوردی؟ به دروغ گفتم آره… خودش حالش بده اما نگران منه…. به خدا عشق که باشهبگو یک ماه اینجا بخواب؛ می خوابم. ما بدون هم می میریم…»

نسیمی گرم همراه با شرجی ویروسها را جا به جا می کند! و می نشاند روی لبخند «مسیب» که خودش هم آنطور که می گوید آخرین روزهای درگیری با کرونایی بدون علامت را می گذراند… در بیمارستان هیچ تخت خالی نیست. راهروها، حیاط و حتی مسجد بیمارستان پر است از بیماران… پزشکان و پرستاران خسته تر از همیشه اند… این را می شود از چهره هایشان و از سخن گفتن هایشان فهمید… روبه روی در اورژانس، دو مرد مشغول هجی کردن کلمه «رمدسویر» از روی کاغذ اند… دو برادر، پدر پیرشان را بعد از سه روز در به دری برای پیدا کردن تخت خالی، سرانجام به بیمارستان آورده اند: «…همه بیمارستانهای استان را چرخیدیم؛ سه روزه پدر را توی ماشین، از این بیمارستان به اون یکی می بریم… هیچ جای خالی پیدا نمی شه…» حیاط بیمارستان ساکت اما پر رفت و آمد است. پیکرهای خسته و چشمان باز اما بیروح همراهان بیمار با کیسەهای دارو در دست، تضاد عجیبی دارد با طراوت نسیم خنکی که در این غروب تابستانی کمی می وزد… گوشهای می ایستم و چند دقیقه بعد صدای سرفه و گریەهای زنی جوان را می شنوم که با تلفن حرف می زند: «…کرونا گرفتم عزیزجون، کرونا گرفتم برای من دعا کن، همینجا بستری می شم، تو رو خدا نیایید ملاقاتم….» سکوت می کند و دیگر فقط صدای هقهق گریه آمیخته با تنگی نفس است که به گوش می رسد… اطراف حیاط بیمارستان به تکاپوی بیماران خیره می شوم. پسر جوانی با سرمی در روی ویلچر در گوشه ی حیاط … زنی با چادری مشکی کف حیاط و سرمی در کنارش باهمراهی جوان… در پشت نرده پیاده رو بیمارستان حرفهای زنی به گوش می رسد «دیگر داشت توی کما می رفت که آوردیمش بیمارستان، آنقدر گفتند بیمارستان بد است که تا همین دیشب که جلوی دربیمارستان بودیم نمی خواست از ماشین پیاده شه. می ترسید اینجا برایش اتفاقی بیفته. اما واقعاً رسیدگی می کنن، پرستارها واقعاً زحمت می کشن. قبلاً هم اینجا برای عمل قلب آمده بودیم …» زن خیره به آسمان انگار با خودش حرف می زند، از سختی این یک سال زندگی زیر سایه کرونا می گوید و از مشکلات که امان همسرش را بریده… «…چه کسی الان کار داره که همسر من داشته باشه… مغازهها بسته و کرایەها دوبله و سوبله … هیچ کس هم کاری نمی کنه. واکسن که نداریم با این همه پول و ثروت که دستشونه… اگر هم باشه برای ماو امثال ما نیست و بقیه هم مردند که مردند!… طبقه محروم وجود نداره، فقط طبقه بالا وجود داره و از ما بهترون… هرچه خوبهبرای اوناس…» زن و شوهری آن سوتر با شنیدن نجواهای زن سر بر می گردانند، از چشمان اشک آلودشان پیداست که عزیزی در اینجا دارند… صدای خفەاش از پشت ماسک درست به گوش نمی رسد…

پرستاری نسخه به دست، مردی را دنبال دارو می فرستد و تاکید می کند حتما هر نوعش را داشت؛ بگیر!… جلوی در بیمارستان صدای پیکوربادی که جدول جلوی در را تخریب می کند؛ نمی گذارد صدای پرستار آسان برسد… «مسیب» لابەلای صندلیهای نزدیک در ورودی، زیر درخت روی نیمکت نشسته و یکی هم روی زمین دراز کشیده جلویش… زیلو انداخته روی زمین و کاپشنش را زیر سرش مچاله کرده…

«مسیب» با حالتی که انگار در حال سپری کردن تجربەای عرفانی باشد؛ می گوید: «آقا من پنج شبه اینجام؛ خسته شدم، این پرستارا یک سال و نیمه زندگیشان اینه… واقعاً کی به داد اینا! می رسه. اینجاگریەهایشون را دیدەام، بغض کردن هایشون را شنیده ام…»

ناگهان همه سرها بە سمت جیغ زنی می رود که حاضر نیست وارد اورژانس شود. مردی او را آرام می کند و پزشکی به سمتش می آید و با لبخندی مهربانانه برای زن توضیح می دهد که باید بستری شود اما زن انگار که دچار حمله عصبی شده باشد، می گوید: «نه آقادکتر من باید بروم خونه…بچه هام…»

همراهش آه می کشد و در گوشه بیمارستان به سیگارش پک می زند…

صدای پیکور کماکان به گوش می رسد… «… سر پیچِ خیابان اصلی گورستان که شنریزی شده بود با تشییع جنازهی تازهای روبرو شدیم…

چهار گورکن با کمربندهایی از مشمع سفید و چکمههای گلآلودی که برگِ درختان به آنها چسبیده بود در حال حمل یک تابوت قهوهای رنگ بودند. هوا داشت تاریک می شد. گورکنها عجله داشتند، سکندری می رفتند و برانکاری را که تابوت روی آن قرار داشت، ننووار تاب می دادند…»چخوف**

*.نیرنگستان عنوان کتابی ست از صادق هدایت (۸۲ بهمن۱۸۲۱– ۱۱فروردین۱۳۳۱) او را همراه محمدعلی جمالزاده، بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستاننویسی نوین ایرانی می دانند…

**.آنتون پاولوویچ چخوف زاده ۸۱ ژانویه ۱۲۸۱ درگذشته ۱۱ ژویٔیه ۱۱۱۱ پزشک، داستاننویس، طنزنویس و نمایشنامەنویس… هرچند زندگی کوتاهی داشت؛ اما بیش از ۰۱۱ اثر ادبی آفرید…

نیمه های امرداد

تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد, ۱۴۰۰ ۴:۱۱ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

آیا وجدان بشریت هنوز در مقابل این نسل کشی بیدار است؟

با آتش‌بس امیدی برای پایان جنگ و برداشتن سایه سنگین آن از سر مادران، کودکان، پیران و جوانان فلسطینی به وجود آمده بود، اما این امید با نقشه شوم جنایتکاران از بین رفت، نقشه‌ای که فراتر از یک جنگ معمولی بوده و هدف نهایی آن نابودی و آواره‌سازی یک ملت کهن از سرزمینش و تصرف باقی‌مانده خاک فلسطین است.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

آیا وجدان بشریت هنوز در مقابل این نسل کشی بیدار است؟

با آتش‌بس امیدی برای پایان جنگ و برداشتن سایه سنگین آن از سر مادران، کودکان، پیران و جوانان فلسطینی به وجود آمده بود، اما این امید با نقشه شوم جنایتکاران از بین رفت، نقشه‌ای که فراتر از یک جنگ معمولی بوده و هدف نهایی آن نابودی و آواره‌سازی یک ملت کهن از سرزمینش و تصرف باقی‌مانده خاک فلسطین است.

مطالعه »
پيام ها
٨ مارس گروه کار زنان سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت)

روز جهانی زن: مبارزه برای برابری در سایه تحولات سیاسی

زنان ایرانی سال‌هاست که در صف مقدم مبارزات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای حقوق برابر ایستاده‌اند. آن‌ها با وجود محدودیت‌های شدید، علیه تبعیض جنسیتی، فقر زنانه ، زن‌کشی، کودک‌همسری و نابرابری‌های ساختاری مبارزه کرده‌اند. تاریخ مبارزات زنان، حکایت گام‌های استوار و دل‌های امیدواری است که در برابر ناملایمات ایستاده‌اند. آنان چراغ فردایی روشن را برافروخته‌اند، جایی که عدالت و برابری طنین‌انداز خواهد شد.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

وقتی نظریه بدام‌افتاده و از زندگی جدا می‌گردد!

درخواست حزب اپوزیسیون ترکیه: تحریم شرکت های حامی دولت اردوغان

راه برون رفت از بن بست کنونی

با ماهیان قرمز

جنایتی دیگر از سوی اشغالگران؛ حمله و بازداشت کارگردان فلسطینی برنده اسکار!

احتمال جنگ زیاد است، ولی روزنه صلح بسته نشده است!