چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ - ۰۶:۵۷

چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴ - ۰۶:۵۷

چند کشور آماده‌اند که از همین فردا تولید سلاح هسته‌ای را آغاز کنند؟
امروزه علاوه بر «پنج کشور هسته‌ای»، چهار کشور دیگر نیز دارای سلاح هسته‌ای هستند. در عمل، ما یک «نه کشور هسته‌ای» داریم که به آن «کلوپ هسته‌ای» می‌گویند. اما تل‌آویو،...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: والنتين کاتاسانف
نویسنده: والنتين کاتاسانف
ایران باید بماند و ما باید با ایران بمانیم
برای مخالفت بی‌بروبرگرد با تهاجم اسراییل به ایران حتی نیازی نیست به وطن‌دوستی یا عشق به میهن متوسل شویم که حالا لازم باشد بر سر معنای هر از این مفاهیم...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: حسام سلامت
نویسنده: حسام سلامت
#سوزنبان
سوزنبانِ پیر چشمکی زد. صدای سوت قطار از دور شنیده می‌شد. شلوغی ایستگاه بخاطر پایان این جنگ ۱۲ روزه، مرا یاد کودکی و نوجوانی‌ام می‌انداخت. می‌ترسیدم جا بمانم. تجربه جاماندن...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
وارث شکست‌خورده و پرچم!
از نظر آنها، فقط قدرت‌های غربی اختیار ایجاد یا سرنگونی رژیم‌ها را دارند. می‌توان تا حدی با این دیدگاه همدل بود: به هر حال، بریتانیا در نیمه اول قرن بیستم...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: گلنار نیک‌پور اسکندر صادقی بروجردی
نویسنده: گلنار نیک‌پور اسکندر صادقی بروجردی
Lasting peace is only possible with active popular participation
The twelve days of war brought unexpected results. Iran's internal cohesion was preserved, despite chronic economic crises and social divisions...Peaceful protests in various countries, Iranian immigrants' support for the right...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: The Political-Executive Committee of The Organization of Iranian People’s Fedaian (Majority)
نویسنده: The Political-Executive Committee of The Organization of Iranian People’s Fedaian (Majority)
نه قیام، نه تسلیم؛ سکوت پیش از خیزش یا تدبیری برای فردا؟
بخش بزرگی از جامعه با آگاهی دریافته‌اند که تغییر رژیم، بدون آمادگی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، می‌تواند تنها به بازتولید شکلی دیگر از همان استبداد منجر شود. مردم ایران بارها...
۹ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
زندان اوین نماد مقاومت و مبارزه بود
روی زندان قرچک حتی نمی‌شود اسم «زندان» گذاشت. یک سری سلول‌اند که به اندازه‌ی سلول‌های ۲۰۹ پنجره ندارند. هوا؟ نزدیک محل سوزاندن زباله است؛ هوایی آلوده و فاجعه‌بار. آب؟ آب...
۸ تیر, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: ویدا ربانی
نویسنده: ویدا ربانی

پنجه علی

من و پگاه سرمست زمان و شبیم و نگاه بر آن سبزه رویانی که با کندورهای زیبا و جلبیل خوس دارخود، آتش بیار معرکه دل بودند، و با خنده های ملیح وبعضی مواقع قهقهه های بلند خود، شور و شوقی دیگر. لطافت صحبت که از روی سادگی و صداقت گفته می شد، و در برخی با عشوه و طنازی همراه بود و بوسه دادن های مخفی، دور از چشم انظار بیانگر همان حجب و حیائی بود، که هنوز فرهنگ شهری، و یا بقول امروزی ها مدرن نشده بود.

قراربود شب پنجه باشیم. مادر از کله سحر که بیدار شده بود، مشغول جمع کردن و بسته بندی بود، آرام و قراری نداشت، یک پایش تو آشپزخانه و پای دیگرش توی اتاق دیگر و جمع کردن وسائل برای پنجه. بهش گفته بودم که من مهمان دارم و این چند روزی که ما آن جا هستیم، او هم  با ما هست.

تازه با پگاه آشنا شده بودم، یکی دو سالی از من بزرگتر بود. با ادبیات آشنا بود و طبع شعر و نویسندگی داشت. خیلی مهربان و کمی خجالتی بود و با هرصحبتی لب خند ملیحی به همراه داشت. سال دوم دبیرستان بود و ادبیات می خواند.

عصر جمعه بود که همه دسته دسته از هر محله و منطقه ای راه افتاده بودند . قرار همگی آنها، چهار راه رهداری سابق (چهارراه ایسنی) بود که سر ساعت مقررباید همه آنجا حاضرمی شدند و از آنجا با گروه موزیک، لیوا و رقص کنان، بصورت گروه کُر، بطرف پنجه حرکت می کردند. خیلی جالب ودیدنی بود برای کسانی که اولین بار با این گروه آشنا می شدند وحرکت و رقص موزون  آنها که با آهنگ و ریتم تنظیم می شد، می دیدند.

ازکمرکش چهار راه ایسنی که بگذری، بقعه و گنبد پنجه که دربالای یک صخره بسیار بلند قرار دارد  نمایان می شود. صخره ها و راه مالرو، راه را برای رفتن به پنجه نشان می دهند.

صدای موزیک و بالا و پائین شدن خیزران * با حبیب که رهبری گروه را بعهده داشت، نظم موزونی به گروه می داد و جواب تانی دار گروه که حالت گروه کر را داشت، جلوه دیگری به تماشاگر و تماشاچی.

پگاه برایش خیلی جالب و زیبا بود، دیدن این برنامه وهماهنگ بودن تمام گروه چه در رقص و چه در جواب دادن، محو تماشا و سرا پا گوش بود.

صدای خواننده، که اهنگ چشمان مریم را می خواند، تصویر زیبائی از مریم وهمه ی دختران سبزه روی بندر منعکس می کرد، که خود را برای یک دیدار سرنوشت ساز آماده می کردند.

به تصویر کشیدن و وسمه کردن ابرو، و آن هم سرمه ی سیاه، زیبائی را دوچندان به دل می نشاند که هر جوانی، آرزوی وصل آن سبزه روها را در سر می پروراند و این مریم  کدام یک از این سبزه روهای جمع بود، نمی توانستی او را به انگشت نشان دهی و تنها با دل بود که می توانستی بگوئی آن است! زیرا یک از یک زیباتر و خوشروتر بودند. این مریمی که وسمه چشم هایش ورد زبان همه ی هرمزمگانی هاست، کی بود؟  

نصروک ترانه سرای این آهنگ از کدام مریم به این زیبائی را سروده  بود، که نگاه ها را خیال می کرد وخیال را در تو پرواز می داد و تو را سرمست از این همه زیبائی کار و زنده بودن دل ها می کرد.

پگاه  که سرمست وسرحال ازاین شوری که برپاشده بود، درسرربه چه می اندیشید و به کدام این سبزه روها و کدامشان را می خواست به تصویر بکشد، تا دل آرام شود و شعفی بر جان نشنید و بر اورباز بخواند، ای سبزه رو و سپیده دل، با تو خواهم آمد، تا آنجائی که دل باشد، به بزرگی کلام وهمه ی محبت، که تقسیم کردنش آسان نیست .

برای اینکه راه کوتاه تر شود وهمچنین گروه وهمراه کنندگان خسته نشوند، ابزارهای متعددی در این مسیر راه به کار گرفته می شد موزیک از لیوا، به دهل و کسر و جفتی تبدیل می شود.

دوستک مرد توانمند جفتی شهر، دست به جفتی می برد و با آن الحان وصدائی که ازجفتی در می آورد، همه را محو کار خود می کند. تغیری در برنامه و راندمان کار پیش نمی آید، فقط شکل کار موزیک عوض می شود. گروه با تانی به راه خود ادامه می دهد .

اعضای گروه که با لباس های مخصوص نوازندگان را همراهی می کنند وجمعیت  که در مسیر راه به گروه می پیوندند، صف را دوچندان متنوع تر می شود.

مردان گروه که لباس سفید، به شکل دشداشه و دستارقشنگی و چفیه ای به سر دارند و زنان گروه هم ملبس به لباس زیبائی هستند که به کندوره معروف است، لباسی است سرا پا بلند که در وسط آن به انواع زر و پولک مزین شده و تور سیاه رنگی که با پولک های سفید و قرمز و نیله* که درلبه های انهاگلدوزی شده به روی سر بصورت کول* حمایل کرده و این حمایل به آنها زیبائی خاصی می دهد وآن صندل ها که راه رفتن را خرامان میکند.

 صدا ی موسیقی خط راه را می پوشاند تا راه کوتاه تر شود.

دوستک بوم ساعتی* را به تصویرجفتی می کشاند و زنان با قهقهه وخنده و دو تخته کوچکی که آهنگ را بیشتر موزون می کند، جواب می دهند.

«بوم ساعتی هوند با دوبندیره – ای زنون بپوشید لباس کندوره»

آنها با همین شادی می رفتند، که سه شب تمام غم های سال فراموش کنند وزندگی دیگری را داشته باشند، دور از همه درد و رنج وغمی که داشتند و همه آنها را در خانه هایشان جا گذاشته بودند.

زمان، زمان خوشحالی و شادی است زمان غربال غم ها، زمان پیوستن و نه گسستن، زمان جان شدن و بهم اندیشیدن.

هوای ملس بهار، به جان ها، جان تازه ای می بخشد  وموسیقی را در این فضا دل انگیز تر می کند، خورشید گرچه گرمای خودش را داشت ، ولی تف آن گرفته شده بود، بوی سمسول* و گل رس، که از تبخیر آب بر صخره ها، بجا مانده بود، سرمای دل انگیزی بر جان می نشاند، و بهار با تمام ابعادش را احساس می کنید.

پنجه و شبهایش، همش شادی است و ولوله . از بالای آن صخره تمام چشم انداز شهر را می توانی ببنی. چه زیبا بود شهر در شب، با آن چهل چراغهائی که هم شهر روشن  کرده بود وهم پنجه.

بشیردست به کسرِ می شود، وچند تلنگر محکم به آن می زند، تا از صدایش مطمئن باشد که همان صدائی دارد که خودش می خواهد، یا آنکه باید طناب کسرِ را بکشد، تا آن صدای مورد دل خواهش را پیدا کند.  کسر با صدایش جواب مثبت می دهد ونیازی به کشیدن طناب را ندارد.

 با حبیب و دوستک درست وحسابی خود را ساخته اند. شب زیبائی خود را دارد، نور چراغهای گازی ولامپ های پر نور گنبد، که به چند رنگ آذین است، زیبائی را دو چندان کرده، صدای ام کلثوم وعبدل الحلیم حافظ که از نوار پخش میشد ناله شب را بیشتر می کرد. در هرگوشه و کنار که نگاه می کردی پچ پچ بود وخنده و بساط خوشحالی، وگوشه های دنج هم جای عاشقان جوان بود، که سر بر بال هم گذاشته بودند و قصه ی نارنج و ترنج برای هم می گفتند.

از خواب خبری نبود، همه پاسدارموسیقی بودند و زنده دل و به زنده داری.

پگاه نگاه تحسین آمیزی به من می کند و می گوید معرکه است. ذهنم قلقلک می شود.

ماه چنان خود را آراسته بود، که گوئی آن سبزه روی زیبای گروه است که وسمه و سرمه ای بر چشم و ابرو کشیده وان جلبیل* خووس دار* و تنبان زک زیکیش و کندوره  قشنگی که بر تن دارد، تمام جوانان را به خود مجذوب کرده است و همه را به تماشای خود فرا می خواند. انگارهمان مریم است که تمام قد درماه نشسته و نصروک او را به تصویر کشیده بود، می باشد.   

صدای کسر و جفتی شب را بیقرار خود می کند، و در دلها آتش روشن می گردد، جان می گیرد، شعله می کشد. و حسادت و کینه برون می گردد. چشم گوئی، که انگار نگاه است که بر جان می زند. تف سوزانی احساس می شود شقایق است، نه اطلسی های باغ جان است که به گل نشسته اند، چه زیباست. من و پگاه به پا می نیشنم.                   

نفس گوئی، که اخرست  و دیگر هرگز نخواهد دمید، شوری آب دهان، انگار همش نمک است که سال ها درآن خیس خورده است، تو گوئی طوفانی شده، در دل و روح، نه ملسی نازکی است که بر دل و روح می وزد، تا خنکایش دل و روح را شاداب سازد و دل های غبارگرفته را به تکاند، همچون بهار که زمین سرما خورده را شخم می زند، تا شکفته ها شکوفا گردد.

 دل ها هم شخم می خورند.

من و پگاه سرمست زمان و شبیم و نگاه بر آن  سبزه رویانی که با کندورهای زیبا و جلبیل خوس دارخود، آتش بیار معرکه دل بودند، و با خنده های ملیح وبعضی مواقع قهقهه های بلند خود، شور و شوقی دیگر. لطافت صحبت که از روی سادگی و صداقت گفته می شد، و در برخی با عشوه و طنازی همراه بود و بوسه دادن های مخفی، دور از چشم انظار بیانگر همان حجب و حیائی بود، که هنوز فرهنگ شهری، و یا بقول امروزی ها مدرن نشده بود.

خواب در آن شب جائی نداشت و شمع روشن دل، خیال خاموشی را، و زمان را جار می زد که نه وقت دمیدن است (این ترانه .ای شمع تو مسوز، نه وقت خوابن هنوز – ای صبح تو مدم که وقت رازن هنوز).

پنجه در ایام بهار، جای دلداگان جوان می شود، و بدر کردن کینه و نفرت از خود. چه دل هائی که درآنجا طپش خود را آغاز نمی کند و چه جان هائی که درآنجا یکی نمی شود، دوستی ها جان می گیرد، و دیوار جدائی برداشته می شود، ظاهر باطن زندگی اعیان می شود، و هر کس همه را به لقمه ی نان خود دعوت می کند. بساط آجیل و شیرینی که بیانگر فراخواندن همدیگر برای آشنائی بیشتر و مهرورزی می باشد، در تمام گوشه و کنار پهن است، و همه بکاری مشغولند و هیچ کس زانوی غم را بغل نمی کند، عده ای به آشپزی و گروه دیگر به ورق بازی و دلمو* و در گوشه های دنج هم می بینی که جوانان شانس زندگی خود را امتحان می کنند.

پنجه زیارتگاه دل هاست و نه زیارتگاه دردها !

باحبیب، لباس سفیدی به تن دارد، و در آن جمع قابل احترام همه می باشد و می توان گفت که بزرگ جمع است، اما بزرگی که از همه کوچکتر است، مردی است متین وبی غرور، خوش سخن و دنیا دیده، با هرکس به زبان خودش حرف می زند، بزرگ و کوچک فرق نمی کند، برای همه حرف دارد.

همه منتظرند که گازی* شروع شود، اما نه گازی زار، گازی موسیقی، گازی لیوا، گازی جان و دل .

 گازی دل شوریده هائی که می خواهند سه شب تمام درآنجا بخوانند و برقصند دور از همه ی درد ها، به نوروز و بهار خوش آمد بگویند.

گرچه در روز آخر، به زیبائی و نظم روز اول نیست ولی روال کار بر همان منظر است، اما با خاطره های تلخ و شیرینی که در این سه شبانه روز برای هر کس پیش آمده، و از همه مهمتر این جوانان و سبزه روها هستند، که می باید کاشته های خود را درو کنند.

 من و پگاه، که حیران و هر کدام در  باور خود…  

 

پنجه علی (نام زیارتگاهی هست در بندرعباس  و منظور همان پنجه ی علی هست)

خیزران: مشابه چوب تعلیم می باشد

نیله: آبی

بوم: یک نوع موتور لنج بزرگ می باشد

بوم ساعتی: موتور لنجی که ساعت (همان قطب نما منظوراست) درآن کار گذاشته اند و این بوم برای اولین بار که آمده بود بندر و نصروک ترانه سرای محبوب آن زمان، ترانه ای با همین نام سروده)

جلبیل: روسری

خووس: نوار

گازی: بازی            

کول: گره

ایسین: یکی از روستاهای بندرعباس است (چهاراه ایسنی، راهی که قافله های آن زمان با… به بندر وارد می شدند.

دلمو: یک نوع بازی است

                                             

 

 

         

تاریخ انتشار : ۲۲ آبان, ۱۴۰۰ ۸:۴۶ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

۸ تیر، روز فداییان جان‌باختهٔ خلق؛ میهن‌دوستانِ انقلابیِ راهِ آزادی و رفعِ ستم از زحمت‌کشان!

در ۸ تیر امسال و در روزهایی که تجاوز جنایت‌کارانهٔ حکومت نژادپرست و نسل‌کش اسراییل و دولت امپریالیستی آمریکا به میهن عزیمان ایران باز ردّ پای خونینی از جان و هستی عزیز هم‌میهنانمان در جای‌جای ایران از خود به جا گذاشته است، یادی از رفقای عزیزی نیز ضروری‌ست که در جریان دقاع از میهن‌مان در برابر تجاوز نطامی عراق طی دو سال دفاع میهنی در راه میهنی که تا پای جان دوستش داشتند، جان باختند.

ادامه »
سرمقاله

اسراییل در پی تحقق رؤیای خونین «تغییر چهرۀ خاورمیانه»!

دست‌کم دو دهه است که تغییر جغرافیای سیاسی منطقۀ ما بخشی از اهداف امریکا و اسراییل‌اند . نتانیاهو بارها بی‌پرده و باافتخار از هدف‌اش برای «تغییر چهرۀ خاورمیانه» سخن گفته است. در اولین دیدارش با دونالد ترامپ در آغاز دور دوم ریاست جمهوری نیز مدعی شد که اسراییل و امریکا به طور مشترک در حال مبارزه با دشمنان مشترک و «تغییر چهرۀ خاورمیانه»‌اند.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

سیمور هرش: آنچه به من گفته شده است در ایران اتفاق خواهد افتاد.

یک مقام آگاه امروز به من گفت: «این فرصتی است برای از بین بردن این رژیم برای همیشه، و بنابراین بهتر است که ما به سراغ بمباران گسترده برویم.» … بمباران برنامه‌ریزی‌شده آخر هفته اهداف جدیدی نیز خواهد داشت: پایگاه‌های سپاه انقلاب اسلامی، که از زمان سرنگونی خشونت‌آمیز شاه ایران در اوایل سال ۱۹۷۹ با کسانی که علیه رهبری انقلاب مبارزه می‌کنند، مقابله کرده‌اند.

مطالعه »
یادداشت

در نقد بیانیه فعالین مدنی بشمول برندگان نوبل صلح درباره جنگ…

آخرین پاراگراف بیانیه که بخودی خود خطرناک‌ترین گزاره این بیانیه است آنجایی است که میگویند: ” ما از سازمان ملل و جامعه‌ی بین‌المللی می‌خواهیم که با برداشتن گام‌های فوری و قاطع، جمهوری اسلامی را به توقف غنی‌سازی، و هر دو‌طرف جنگ را به توقف حملات نظامی به زیرساخت‌های حیاتی یکدیگر، و توقف کشتار غیرنظامیان در هر دو سرزمین وادار نمایند.” مفهوم حقوقی این جملات اجرای مواد ۴۱ و ۴۲ ذیل فصل هفتم اساسنامه ملل متحد است.

مطالعه »
بیانیه ها

۸ تیر، روز فداییان جان‌باختهٔ خلق؛ میهن‌دوستانِ انقلابیِ راهِ آزادی و رفعِ ستم از زحمت‌کشان!

در ۸ تیر امسال و در روزهایی که تجاوز جنایت‌کارانهٔ حکومت نژادپرست و نسل‌کش اسراییل و دولت امپریالیستی آمریکا به میهن عزیمان ایران باز ردّ پای خونینی از جان و هستی عزیز هم‌میهنانمان در جای‌جای ایران از خود به جا گذاشته است، یادی از رفقای عزیزی نیز ضروری‌ست که در جریان دقاع از میهن‌مان در برابر تجاوز نطامی عراق طی دو سال دفاع میهنی در راه میهنی که تا پای جان دوستش داشتند، جان باختند.

مطالعه »
پيام ها

پیام به کنگرهٔ بیست‌وششم حزب کمونیست آلمان

ما بر این باوریم که چپ اگر نتواند در برابر ماشین جنگی سرمایه‌داری بایستد، اگر چپ صدای رنج مردمان بی‌پناه نباشد، اگر چپ در خیابان‌ها، کارخانه‌ها، اردوگاه‌ها و مناطق جنگ‌زده حضور نداشته باشد، از رسالت تاریخی خود فاصله گرفته است. ما برای بنای جهانی دیگر مبارزه می‌کنیم – جهانی فارغ از استثمار، از سلطه، از مرزهای ساختگی، از جنگ و نژادپرستی.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

چند کشور آماده‌اند که از همین فردا تولید سلاح هسته‌ای را آغاز کنند؟

ایران باید بماند و ما باید با ایران بمانیم

#سوزنبان

وارث شکست‌خورده و پرچم!

Lasting peace is only possible with active popular participation

نه قیام، نه تسلیم؛ سکوت پیش از خیزش یا تدبیری برای فردا؟