شعارها نهاییترین خروجی یک گفتمان مشخص سیاسی هستند. یک جریان سیاسی، پیش از هر چیز به «برنامه»ی خود وابسته است. این برنامه است که تحلیل مشخص یک جریان سیاسی از وضعیت موجود، تقسیم نیروهای موجود در جامعه به «خودی» و «دیگری»، معین کردن موضع طبقاتی، ارزیابی جریان سیاسی از وضعیت تناسب قوای سیاسی، تعیین استراتژی جریان سیاسی و نهایتاً معین کردن تاکتیک های متناسب با این پیش فرضها را نشان میدهد. هر استراتژی و تاکتیک مشخصی منجر به معرفی «مطالبات» مشخص از سوی جریان سیاسی میشود. این مطالبات نهایتاً تبدیل به شعارهایی میشوند که بنا بر تاکتیکهای یک جریان سیاسی و در یک پروسهی آژیتاسیون رو به مخاطبان و کلیت جامعه طرح میشوند. خواه این شعارها در خیابان و اعتصاب کارگری طرح شوند و خواه هم چون رسانههای جریان اصلی، از گلوی بوقچیان ِ مدافعان وضعیت موجود و از طریق تلوزیونها و تریبونهای آنها مطرح شوند. شعارها آینهی تمام نمای یک جنبش اجتماعی یا یک جریان سیاسی هستند. خلاصهی آنچه که یک جنبش اجتماعی یا جریان سیاسی «میخواهد» در شعارهای آن مشخص میشود.
یک مثال تاریخی مهم در سنت چپ ایران در مورد اهمیت شعارها، تفاوت میان شعار خط مسعود احمدزاده و خط بیژن جزنی است. جزنی معتقد بود با وجود اینکه شاه ایران گماشتهی امپریالیسم است، اما نهایتاً رژیم سلطنتی یک دیکتاتوری فردی بوده و از حدی از استقلال برخوردار است. بنابراین جزنی شعار میداد «سرنگون باد دیکتاتوری شاه و حامیان امپریالیستیش». اما مسعود احمدزاده تحت تاثیر مبارزات ویتنام معتقد بود تضاد اصلی خلق، با امپریالیسم است و رژیم شاه تنها جلوهی کوچکی از این تضاد را بازنمایی میکند. در نتیجه شعار میداد «سرنگون باد امپریالیسم و سگهای زنجیریاش». این دو شعار در ظاهر تفاوت چندانی با هم ندارند و تنها جای چند کلمه با هم عوض شده است. اما واقعیت این است که همین جابهجایی در کلمات معرف دو خوانش متفاوت از وضعیت موجود و در نتیجه ارائه دهندهی دو خط مبارزاتی متفاوت از هم میباشد.
در تاریخی نزدیکتر، خط تکاملی جنبش سبز در سال هشتاد و هشت از طریق پیگیری شعارهای این جنبش در مناسبتهای مختلف قابل شناخت است. جنبشی که در خرداد هشتاد و هشت با شعار «رای من کجاست؟» آغاز شده بود، چند ماه بعد به شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» رسید که نشان از تکامل و پیشرَوی مطالبات جنبش و تغییر در رهبری جنبش دارد. این خط تکاملی به ما نشان میدهد که با وجود اینکه رهبران جنبش سبز در ابتدای سال هشتاد و هشت سران اصلاحات بودهاند، اما در ماههای انتهایی هشتاد و هشت این جنبش حداقل تحت رهبری اصلاحطلبان و نیروهای معتقد به جمهوری اسلامی نبوده است.
«خصلت طبقاتی» و معیشتی جنبش دی ماه را نیز از بازخوانی شعارهای این جنبش در خیابان میتوان تحلیل کرد.
در واقع شعار، جایگزین سازماندهی و برنامه و تشکیلات نیست. اما نهاییترین خروجی تمام این مفاهیم شعار است.
کارگران هپکو چه میخواهند؟
در دو سال گذشته، اعتصابات و اعتراضات کارگران هپکوی اراک، در کنار اعتصاب ایران ترانسفوی زنجان و نیشکر هفتتپه، حائز رادیکالترین مطالبات و فعالیتها بودهاند. در اراک اعتصاب کارگران به دست کشیدن از کار محدود نشد، بلکه کارگران در چند مرحله با شعارها و مطالباتشان به خیابانهای اراک آمدند و جاده را بستند. اعتراض اصلی کارگران هپکو به خصوصیسازی بیقائدهی کارخانهی هپکو بوده است. اما آنها علاوه بر اعتراض به وضعیت در شعارهایشان به معرفی بدیل و راهکار نیز پرداختند. دولت دلیل خصوصیسازی کارخانه را کم بودن بهرهوری کارخانه معرفی میکرد. کارگران نیز ضمن شعارهایشان خواستار «کنترل کارگری» یا حداقل «حضور نمایندگان کارگران در سطح تصمیمگیریهای کلان برای کارخانه» شده بودند. مقاومت کارگران هپکو و گستردگی مبارزات آنها الهامبخش بسیاری از اعتصابات کارگری شد.
اما در روزهای اخیر شعارهایی از سوی کارگران هپکو طرح شد که اکیداً محل نقد است. این نقد نه از منبر وعظ و خطابه و موضع قدرت معطوف به دانش، که نقدی رفیقانه با تکیه بر تجربیات جنبش کارگری برای تکامل مبارزات کارگران است. البته نگاه وُرکریستی به اعتراضات کارگری، خود را ملزم میداند همه ی گفتهها و کردههای کارگران را تایید کند و کارگر را نه یک موجودیت زنده در یک طبقهی اجتماعی مشخص که یک الههی بیعیب و نقص ِ در حال مبارزه معرفی کند. آنها فراموش میکنند که مبارزهی واقعی نیازمند نقد مداوم و نتیجه گرفتن از تجربیات گذشته است.
شعار «مرگ بر کارگر/ درود بر ستمگر» و شعار «کارگر حیا کن/ زندگی رو رها کن» که در اعتراضات روز گذشتهی کارگران هپکو طرح شد، در شمایلی استعاری قصد نقد وضعیت موجود را داشت. اما میدان نزاع طبقاتی میدان مَجاز و استعاره نیست. این شعارها نه تنها حامل هیچ مطالبهی مشخصی نیستند و تنها در موضعی سلبی مفاهیمی انتزاعی و نا معین همچون «ستمگر» را نقد میکنند، بلکه خود را از سنت تاریخی جنبش کارگری جدا و اتمیزه میکند. شعار طرح شده در یک اعتراض باید حامل مطالبهی آن اعتراض هم باشد. وقتی علیه «ستمگر» شعار داده میشود، روشن نیست ستمگرِ مورد اشاره چه کسی یا چه سیستمی است؟ و در ضمن در صورت «مرگ» او چه اتفاقی خواهد افتاد؟ علاوه بر این ناامیدی، بیچارگی و استیصال پنهان شده در پشت این شعارها، این حرکت اعتراضی را نه به عنوان امتداد مبارزات کارگران بلکه به عنوان حرکتی هیجانی و اتفاقی جدا از مبارزات پیش از خود معرفی میکند. در واقع این شعارها نه از زبان کارگرانی معترض و «خواهان تغییر وضعیت موجود» که از زبان کارگرانی خسته و ناامید از تغییر طرح میشود.
در وضعیت فعلی که اعتراضات و اعتصابات کارگری با روندی صعودی در حال گسترش هستند، این وظیفهی روشنفکران، فعالان و جریانات چپ و همچنین فعالان با سابقه و تجربهی کارگری است که شعارهای به موقع و عینی را با تکیه بر وضعیت دقیق محل اعتراض در قالب برنامه و رهنمود معرفی کنند و در هر مرحله از جنبش به بررسی و نقد شعارهای کارگران بپردازند.