سامانه اینترنتی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)

GOL-768x768-1

۲۷ آبان, ۱۴۰۴ ۰۵:۲۵

سه شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۴ - ۰۵:۲۵

اعلامیه حزب دموکراتیک مردم ایران: پاسخِ کار علمی و فرهنگی، سرکوب و پیگرد نیست
در جامعه پرتنوع و با سنت فرهنگی و سیاسی ایرانی نمی‌توان با محرومیت و بازداشت و زندان، کشوری نیرومند با مردمانی متحد داشت. ایدئولوژی تمامیت خواهانه دینی بر تن این...
۲۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: حزب دمکراتیک مردم ایران
نویسنده: حزب دمکراتیک مردم ایران
به یاد دکتر فیروز آقازاده
"فیروز" رفت. نسل "فیروز"ها همه در سنین بالای شصت، بلکه اوایل هفتاد سالگی قرار دارند. صدها "فیروز" دیگر در سکوت کامل سیاسی از میان ما رفته‌اند. نگذاریم مرگ "فیروز"های دیگر...
۲۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: دنیز ایشچی
نویسنده: دنیز ایشچی
آیا هر جنبشی می‌تواند همگانی شود و تغییر در وضع موجود را ممکن سازد؟ 
 با غنیمت شمردن فرصت‌ها و موقعیت شناسی‌، و باقی ماندن حقوقی مستمر در صحنه‌های گوناگون، می‌توانیم وطن خویش را مجهز به حاکمیت جمعی خویش سازیم و آبادانی‌ و رشد را...
۲۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: حمید رفیع
نویسنده: حمید رفیع
از خمینی تا شاهزاده، از ماه تا اینستاگرام
اگر دیروز خمینی را در ماه می‌دیدند و در راهش جان می‌دادند، امروز چاکران درگاه شاهزاده را در استوری‌های بزک‌شده می‌بینند و در راه بازگشت «پدر» به نیاوران جان‌فشانی می‌کنند.
۲۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
دو کنیز در سحرگاه فلسفه یونان
"عصر بیداری" نخستین، یا عصر آگاهی یونانی ها حدود 2800-2600 سال پیش رقم خورد، انسان و مرزهایش مورد پرسش قرار گرفتند، پرسشهای رادیکال ذیل مطرح شد: جهان چگونه می چرخد...
۲۷ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: آرام بختیاری
نویسنده: آرام بختیاری
آقای خامنه‌ای و ملی‌گرایی بدون ملت و بدون ایران؟
سعید پیوندی: زمانی که آقای خامنه‌ای پس از ده‌ها سال نشنیدن و نادیده گرفتن ترانه ملی که مردم آن را در برابر گفتمان اسلام‌گرایی بدون مرز به پرچم هویتی خود...
۲۶ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: سعید پیوندی
نویسنده: سعید پیوندی
متن نامه‌ی وکلا برای آقایان طاهر نقوی و ودود اسدی
تعدادی از وکلا و حقوقدانان: ما می‌دانیم که تحمل حبس ناعادلانه تا چه اندازه سخت و توهین آمیز است. ما می دانیم کرامت انسانی تا چه اندازه از دادرسی های...
۲۶ آبان, ۱۴۰۴
تصویر نویسنده: تعدادی از وکلا و حقوقدانان
نویسنده: تعدادی از وکلا و حقوقدانان

کیوان

منتظر این خبر بود. به دلش بد افتاده بود، حدس می زد اونو بگیرن؛ با سابقه ای که داشت. احساس کرد دارد فرو می ریزد، ولی خودش را کنترل کرد. با این حال ولو شد. دهانش خشک شد. احساس شوری، یک نوع تلخی، یا یه چیزی مثل صفرا یا گل گیش. عق اش گرفت، انگار تلی از نمک تو حلقومش جا داده باشند.

 

 

سفره را جمع کرد و گذاشت توی آشپزخانه و کلید تلویزیون را زد. نگاهی به ساعتش انداخت، تا شروع برنامه موردعلاقه اش نیمساعتی مانده بود.

از دیروز حالش گرفته بود، بیخودی برای خودش دردسر درست کرده بود. آخه کسی نبود بهش بگه “تو سرپیازی، ته پیازی، به تو چه؟! زد که زد، زن خودشه و چاردیواری و اختیاری! به توچه، همین ات کم بود که جلو دروهمسا یه سکه ی یک پولت کنند؟! مهم نیست، فراموشش کن، این هم روی اونای دیگه.”

پیر دنبال عنیکش می گشت. شانس آورده بود که از مرگ نجات پیدا کرده بود، وگرنه حکم تیرباران او را هم مثل اسیران دیگر، داده بودند. زندان بهتر از تیرباران است.

از ناتاشا زیاد خوشش نمی آمد؛ او داشت  هنوز خودش را پیدا می کرد. بیشتر از شخصیت ماریا خوشش می آمد، شخصیت محکمی داشت. آهی کشید و گفت “ای کاش مریم هم، همچون ماریا بود.”

صدای زنگ، او را از تجزیه و تحلیل فیلم به درآورد. خسرو بود، با یک بطر اسمیرنف! کمی عصبانی شد این وقت شب، ولی به روی خودش نیاورد.

با سلام حزن انگیز خسرو گوشی دستش آمد که هوا پسه و احتمالأ مشکلی برای او پیش آمده، وگرنه او آدم هردمبیلی نبود که وقت و بیوقت را نشناسد.

– بازچی شده؟ سرحال نیستی، گرفته به نظر می رسی، سرکارحرفتان شده یا دوباره باز هم با فریده بگومگوئی داشتی؟

– نه بابا، دوتا لیوان وردار بیار تا بهت بگم چی شده.

– نمی خورم، فردا خیلی کار دارم. اگربخورم، احتمالا تمام برنامه هام تو هوا خواهد ماند.

اما هق هق گریۀ خسرو او را بهت زده کرد. یک دفعه عین باران، اشکش سرازیرشد. قضیه پبچیده تر از آن بود که او فکر می کرد. پیشانیش درهم جمع شد. حس کرد که چیزی در دورنش جابجا می شود، نگاهش را از خسرو برگرفت، تا خیسی چشمانش را نبیند.

توان فکرکرن درآن لحظه ازاو گرفته شده بود. تأثر خسرو او را فلج کرده بود.

به خود آمد و نهیبی به  خود زد “آهای کجائی، او برای همفکری پیش تو آمده است.”

دستی به پشت خسرو زد.

– خوب بگو چی شده؟ برای پدرام اتفاقی پیش آمده و یا باز هم فریده آستینها را زده بالا که مرغ یک پادارد؟

خسرو مشروبی را که ریخته بود، تا ته سر کشید، سیگاری روشن کرد و گفت:

– گرفتنش، سرشب بود که خاله زنگ زد. گفتش که ریختن تو خونه و هر چی داشته با خودشان بردن.

– کیوان و داری می گی؟

– آره.

منتظر این خبر بود. به دلش بد افتاده بود، حدس می زد اونو بگیرن؛ با سابقه ای که داشت.

احساس کرد دارد فرو می ریزد، ولی خودش را کنترل کرد. با این حال ولو شد. دهانش خشک شد. احساس شوری، یک نوع تلخی، یا یه چیزی مثل صفرا یا گل گیش. عق اش گرفت، انگار تلی از نمک تو حلقومش جا داده باشند.

یارای تکلم نداشت. رگاش شروع کردن به مورمورکردن، احساس کرد زنبوری یا جانوری شروع کرده به مکیدن هستی اش، نیشاش داشت قلبشو سوراخ می کرد.

بین شون مدتی سکوت حائل شد. هر دو بی آنکه بهم نگاه کنند، آه جانسوزی کشیدند. سکوت عین منقاش روحشان را می خلید.

سیگاری روشن کرد و در یک لحظه همه چیز از نظرش گذشت.

انگار همین دیروز بود، که صدای خشمش را از پشت تلفن می شنید، که می گفت “شما خارج نشین ها فسیل شده اید،  بیچاره ماها که گوشه چشمی به شما داریم. آواز دهل شنیدن از دور خوش است وگر نه یک  طبل تو خالی است که فقط صدا دارد. ما باید خودمان دست به زانو بزنیم و بلند شویم.”

صدای خسرو او را از خود بیرون آورد.

– خاله می گفت آقائی که انگار مسئول آن گروه بوده گفته که با خارج ارتباط  داشته، عکس و خبربرای روزنامه ها و رادیو های خارجی ارسال می کرده.

– ناراحت نباش، اینها هرکسی را بگیرن، همین اتهام رو بهش می زنند، چیزی دیگری ندارند که بگن؛ غیر از این که بگویند اقدام علیه امنیت کشور یا همکاری با رسانه های خارجی. اینها هم از اصلشان یاد گرفته اند.

خسرو لیوان دیگری برای خودش ریخت. او هم داشت وسوسه می شد. برنامه های فردا فراموشش شد. جرعه ای از لیوان او سرکشید و پک محکمی به سیگار زد. نمی دانست دیگه چی بهش بگوید. خودش هم دست کمی از او نداشت. ولو و گیج شده بود. فقط بهش گفت “باید فکر وذکری کرد که چه می توانیم بکنیم. او هم مثل سایرین، …” اما خسرو حرفش را برید.

– او با سایرین فرق می کند. او ستاره دار است و این بار چندمش است. این دفعه حتمأ بلائی سرش خواهند آورد. حرف شنو هم نبود، بهش گفتم پا شو بیا اینور، و اگر کاری هم می خواهی بکنی،اینجا هم می شود کرد. می گفت “همان شماها که آنجائید کافیه. من نمی خواهم مثل شما فسیل باشم و سرم رو با این بحثهای ماراتونی گرم کنم.”

هرچه زمان می گذشت، او بیشتر به حرف های کیوان فکر می کرد و بیشتر متاثر می شد.

– دلتان خوش است که سیاسی هستید و فعالیت سیاسی می کنید. یه عده تان شده ایی کارچاق کن این خواننده ها و نامش را گذاشتید کار فرهنگی. یه عده دیگر هم دور خودشان می چرخند وبه سروکول هم می پرند و نامش را گذاشته اند برخورد با گذشته. خیلی ها هم می گن خر ما از کرگی دم نداشت. دیگه علی  مونده و حوضش!

او را خواهند کشت؟ این فکر داشت بیشتر در او جان می گرفت. گریه خسرو بیدلیل نبود، آما چه کاری می توان کرد، یکی و دوتا که نیستند.

– این بار مسئله فرق می کند. تنها برای ترساندن نیست، احساس خطر جدی می کنند.

اما او دیگر در گذشته وول می خورد.

صدای کیوان بازهم در گوشش طنین می اندازد:

– باید کاری بکنیم وگرنه تک تک ما را به سلاخ خانه خواهند برد و آن وقت غیر از افسوس خوردن ازمان کاری ساخته نیست.

در حرفاش تنفر و خشم بود نسبت به این جلادها، گرچه از خشونت بیزار بود.

باز هم صدایش را خواهم شنید؟ باز هم در استدلالهایش ما را به پاسیفیسم متهم می کند؟ باز هم از یورنی حریر طوبا  خواهد گفت یا این که جغد شوم مرگ منقارش را دراز کرده که او را نیش بزند؟ نفرین بر این جلادهای سیاه دل.

سیگاری از جعبه برمی دارد و می رود روی بالکن. شب سردی است و برف یک ریز می بارد. عین ململ همه جا را یک دست سفید کرده. سرما، کرختی اش را بیشتر می کند، با وجودی که پالتو گرمی پوشیده لرزشی در خود احساس می کند. پکی به سیگار می زند. خسرو به او ملحق می شود و لیوانی به دستش می دهد ومی گوید “بخور گرم شی”.

ساعت از نیمه گذشته است. دیگه همه چیز از یادش رفته است. خبر دستگیری کیوان تمام برنامه هاش را بهم ریخته بود.

 

به یاد گفته های پدر صادق می افتد:

– شما با حمایت تان از اینها، هم زندگی خودتان را به باد خواهید داد و هم نسل آینده را خانه خراب خواهید کرد! ضدامپریالیستن اینها؟!

به گفته شما، اگرامپریالیست دسترنج مارا می برد، اینها خون ما را می مکند و توی شیشه می کنند. دست وردارین، شما این ها را نمی شناسین.

ضد امپریالیستن و متحد کارگران و زحمتکشانند؟! همه تان را یکی یکی درو خواهند کرد، حتی به خودشان هم رحم نخواهند کرد!

تاریخ انتشار : ۳ شهریور, ۱۳۹۳ ۱۰:۱۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

احضار و بازداشت کنشگران و کارشناسان مترقی، آزادی‌خواه، عدالت‌جو و میهن‌دوست کشورمان را به شدت محکوم می‌کنیم

احضار و بازداشت این روشنفکران هراس از گسترش و تعمیق نظرات عدالت‌خواهانۀ چپ و نیرویی میهن‌دوست، آزادی‌خواه و عدالت‌جو را نشان می‌دهد که به عنوان بخشی از جامعۀ مدنی ایران، روز به روز از مقبولیت بیشتری برخوردار می‌شوند.

ادامه »

در حسرت عطر و بوی کتاب تازه؛ روایت نابرابری آموزشی در ایران

روند طبقاتی شدن آموزش در هماهنگی با سیاست‌های خصوصی‌سازی بانک جهانی پیش می‌رود. نابرابری آشکار در زمینۀ آموزش، تنها امروزِ زحمتکشان و محرومان را تباه نمی‌کند؛ بلکه آیندۀ جامعه را از نیروهای مؤثر و مفید محروم م خواهد کرد.

مطالعه »

جامعهٔ مدنی ایران و دفاع از حقوق دگراندیشان

جامعۀ مدنی امروز ایران آگاه‌تر و هوشیارتر از آن است که در برابر چنین یورش‌هایی سکوت اختیار کند. موج بازداشت اندیشمندان چپ‌گرا طیف وسیعی از آزاداندیشان و میهن‌دوستان ایران با افکار و اندیشه‌های متفاوت را به واکنش واداشته است

مطالعه »

انقلاب آمریکایی: پیروزی دموکرات‌های سوسیالیست از نیویورک تا سیاتل…

گودرز اقتداری: با توجه به اینکه خانم ویلسون، شهردار سابق را ابزاری در دست تشکیلات حاکم بر حزب معرفی می‌کرد، به نظر می‌رسد کمک‌های مالی از طرف مولتی میلیونرهای سرمایه‌داری دیجیتالی در شهر که عمده ترین آنها آمازون، گوگل و مایکروسافت هستند و فهرست طولانی حمایت‌های سنتی حزبی در دید توده کارگران و کارکنانی‌که مجبور به زندگی در شهری هستند که عمیقا با مشکل مسکن و گرانی اجاره ها روبرو است، به ضرر او عمل کرده است.

مطالعه »
پادکست هفتگی
شبکه های اجتماعی سازمان
WP Twitter Auto Publish Powered By : XYZScripts.com
آخرین مطالب

اعلامیه حزب دموکراتیک مردم ایران: پاسخِ کار علمی و فرهنگی، سرکوب و پیگرد نیست

به یاد دکتر فیروز آقازاده

آیا هر جنبشی می‌تواند همگانی شود و تغییر در وضع موجود را ممکن سازد؟ 

از خمینی تا شاهزاده، از ماه تا اینستاگرام

دو کنیز در سحرگاه فلسفه یونان

آقای خامنه‌ای و ملی‌گرایی بدون ملت و بدون ایران؟